مینا جندقی|
بدون شک هر پدر و مادری دوست دارد که فرزندش از بهترینها برخوردار باشد. اما گاه والدین در این راه هدف اصلی را گم کرده و فرزند خود را قربانی «تمنای موفقیت» میکنند. آنها با وارد آوردن فشار بیش از اندازه به کودک -به گمان خود- سعی در رقم زدن آینده بهتری برای فرزند خود دارند؛ حالآنکه فشار آوردن به کودکان برای «بهترین بودن» در هر چیزی مثل: شاگرد اول بودن، بهترین فوتبالیست بودن و یا حتی بامزهترین بودن، باعث ایجاد اضطراب شدیدی در کودک میشود که میتواند در آینده منجر به افسردگی، وسواس و دیگر مشکلات سلامت روان در وی گردد.
ما با توهم اینکه با این فشارها آینده او را تضمین میکنیم، نه تنها باعث میشویم که مهارتهای لازم برای یک زندگی آرام و سالم را کسب نکند، بلکه او را در مقابل آسیبهایی مانند اعتیاد هم شکننده میکنیم.
در واقع با این روش، به جای اینکه به کودکانمان یاد بدهیم که با هر توانایی و استعدادی ارزشمند هستند و از عشق و محبت کامل والدین برخوردار خواهند بود، آنها را همواره تشنه «تایید» خود نگه میداریم.
این کودکان همواره در ذهن خود با سوالاتی از این قبیل دست و پنجه نرم میکنند: «آیا به اندازه کافی خوب بودهام؟»، «آیا بهاندازه کافی درس خواندهام؟»، «آیا بهاندازه کافی ورزش کردهام؟»
این «تشنه تایید بودن» در آینده این کودکان نیز ادامه خواهد داشت و مشکلات زیادی را برای آنان ایجاد میکند.
در اینکه هر کودک توانایی و استعدادی دارد و وظیفه ما به عنوان والدین، فراهم آوردن زمینه رشد و شکوفایی این تواناییهاست، شکی نیست؛ ولی این زمینهسازی نباید فرصت کودکی کردن را از فرزند ما بگیرد و به هویت اصلی و معنای زندگی او تبدیل شود. کودک پنج ساله ما هرچقدر هم نابغه فوتبال باشد، معنی «رکورد زدن» را نمیداند. این فشارهای ماست که او را از کودکی که میتواند ساعتها با خوشحالی با توپ بازی کند، تبدیل میکند به کودکی که بعد از ۴۹۰ روپایی پیاپی، گریه میکند که چرا نتوانسته ۵۰۰ روپایی بزند و رکورد بشکند. حال آنکه وظیفه والدین بیش از همه این است که به کودکان بیاموزند که از همان موجود ارزشمندی که هستند لذت ببرند، از همان دو تا روپایی نصفه و نیمه!
یکی از بزرگترین مسائلی که این کودکان را تهدید میکند افتادن در دام «کمالگرایی» است. افکار و رفتارهای مخربی که استانداردهای بالا و بیعیب و نقصی را برای فرد مشخص میکند و حاصلش اینست که فرد هیچگاه از عملکرد خود احساس رضایت نمیکند، با کوچکترین اشتباهی احساس شکست میکند و امکان لذتبردن از زندگی را از دست میدهد. همچنین کمالگرایی میتواند منجر به اضطراب، افسردگی و اهمالکاری شود.
خلاصه کلام این است که موفقیت برای آینده کودکانمان هیچ ارزشی ندارد، اگر آنها احساس خوشبختی نداشتهباشند.
بگذاریم کودکانمان کودکی کنند و از هر چیز کوچک لذت ببرند، به آنها چگونه اشتباه کردن، چگونه شکست خوردن، چگونه درس گرفتن و چگونه برخاستن را یاد بدهیم.
تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که بیشتر افرادی که در جامعه «موفق» تلقی میشوند، در کودکی احساس فشاری برای موفق شدن از سمت خانواده خود نداشتهاند.
بسیاری از فوتبالیستهای مطرح، سعی داشتهاند که با برنامههای فشرده برای کودکانشان آنها را در همان مسیری که خود طی کردهاند، پیشتاز کنند، ولی غالبا این تلاشها نتیجه چشمگیری در پی نداشته، چراکه موفقیت حاصل شکل گیری علاقه در طی زمان و ایجاد بستر متناسب با آن است.
اگر کودکانی شاد، با اعتماد به نفس، آگاه به مهارتهای زندگی و با تجربه خوشایند دوران کودکی پرورش دهیم، به وقتش سکان زندگی خود را به دست میگیرند و قادر خواهند بود با چالشهای زندگی روبهرو شوند و به دنبال رویاهای خود بروند.
باور کنید نیازی به شکستن رکوردشان در ۵ سالگی نیست!
*روانشناس و عضو هیئتمدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان