15سالهبودم، اولین مواجهه من با کامپیوتر خیلی عجیب و ترسناک بود.
قانون-مهدیسا صفریخواه
۱۵سالهبودم، اولین مواجهه من با کامپیوتر خیلی عجیب و ترسناک بود. اونی که اومد نصبش کرد بهم گفت هرجا گیر کردی ضربدر رو بزن، بعد یه فلاپی بهم داد و گفت این یه بازی خیلی باحاله، ذهنت رو میخونه. الان کامپیوترها در اون درایو رو سیمان گرفتن بهجاش دو تا پورت یواسبی اضافه کردن. دقیقا سه ماه طول کشید تا اقلیم خونه فراهم شد واسه گذاشتن اون دیسک تو درایوش. فلاپی رو گذاشتم تو درایوش اول گفت اسمت رو وارد کن. بعد بهم گفت سلام مهدیسا. لعنتی اسمم رو از کجا میدونست، یعنی کی بهش آمارم رو دادهبود؟ نکنه میدونست؟ یعنی دیگه چی میدونست؟ یعنی باید کادو رو قایم کنم؟ کجا بذارمش؟ ولمتایمه خب! اونوقتها اینجوری صداش میزدم. خب عنتر رفتی کارت پستال اندازه قدت خریدی معلومه مامان ميفهمه. پرسیدم من رو از کجا میشناسی؟ گفت: من همه چیز رو میدونم. گفتم کی باهاش عروسی میکنم. لعنتی هنگ کرد، کیبورد قفل شد، مانیتور سهبار روشن و خاموش شد و ضربدر صفحه کار نمیکرد فلاپی تو درایوش گیر کرده بود. هرکاری کردم بیرون نیومد. دیگه مطمئن بودم بدبخت شدم. مامان کلید انداخت، من داشتم با کامپیوتر کشتی میگرفتم که اومد. یه چیزی ته ذهنش میگفت یه گندی زدم alt، کنترل، دیلیت گرفت، صفحه بالا اومد بعد روی صفحه رو بلند خوند. جزوه آموزش کار با کامپیوتر رو درآورد و گفت هر وقت گیر کردی alt کنترل، دیلیت بگیر و صفحه رو ببند. این فلاپی هم ویروسیه، منم وقتی ازش پرسیدم چجوری باید زبون خواهرشوهرم رو ببندم خطا داد. خودش سرشوخی رو باهام باز کرد، الان ۲۰ ساله از کنار کامپیوتر تکون نخوردم. هروقت وسط تحقیقات علمیام به صفحه پیوندها لینک میشم روح مامانم ميزنه رو شونهام که عنتر لااقل هیستوریت رو پاک کن! مگه تو درس و مشق نداری؟ خدابیامرز باورش نميشه من به ثبات تحصیلی رسیدم و دیگه درس نمیخونم و بای دیفالت منرو تو همون پوزیشن ادامه تحصیل میبینه!