حالا که دیگر مدرسه نمیرویم، بیایید تکلیف خود را با سوال قدیمی علم بهتر است یا ثروت روشن کنیم و برنده مقتدر این رقابت را بپذیریم! اما جدای از انشای مدرسه یک سوال جدی پیش میآید. ثروت واقعا چیست؟ بیشتر کسانی که آرزوی ثروتمندشدن دارند، تعریف درستی از ثروت ندارند. مثل این است که بخواهیم خلبان شویم، ولی ندانیم خلبان کیست و چهکار میکند.
داشتن تعریف درستی از ثروت (wealth) در دو حوزه اهمیت پیدا میکند. در سطح خرد و مردمی که دوست دارند درآمد ثابت خود در قالب حقوق را به ثروت تبدیل کنند. در سطح کلان و دولتهایی که دوست دارند از فهرست کشورهای فقیر به فهرست کشورهای ثروتمند وارد شوند. برای هر دو هدف موانعی وجود دارد. با این حال توضیح خواهیم داد مهمترین مانع برای ثروتمند شدن ملتها، فقدان اراده خودشان است.
ثروت چیست؟
حتما میدانید پول چیست. پول، مایه، دارایی نقدی یا وجوه نقد همان چیزی است که با آن به بازار میرویم و خرید میکنیم. پول بهذات دارای ارزش نیست، بلکه حامل ارزشی است که ما بهصورت یک توافق جمعی به آن عطا کردهایم.
پول چه ریال باشد چه دلار، مدام ارزش خود را از دست میدهد. معروف است میگویند که «چه چیز ارزانتر از یک ریال است؟ همان یک ریالی در روز بعد!» برای همین با پول جمع کردن به سختی میشود ثروتمند شد.
چه چیز ارزانتر از یک ریال است؟ همان یک ریالی در روز بعد!
یک مرحله بالاتر از پول، سرمایه قرار میگیرد. سرمایه، سرِ مایه یا سرچشمه تولید پول است. یک سرمایه عقلایی سه ویژگی دارد: قیمتش بالا میرود، سود پایدار تولید میکند، سود (دستکم به اندازه تورم) رشد پایدار دارد. با چنین سرمایهای میشوند به ثروت رسید.
اما ثروت از پول و سرمایه فراتر است. طبق تعریف سازمان ملل ثروت شامل ارزش پولی تمام داراییهای طبیعی، انسانی و فیزیکی است. با این وجود واژه ثروت در متون مختلف میتواند معانی متفاوت داشته باشد. مثلا وقتی از کشورهای ثروتمند حرف میزنیم یا وقتی از ثروتمندترین مرد دنیا حرف میزنیم، منظورمان از ثروت متفاوت است.
اولین کتاب اقتصاد
اقتصاد با کتابی شروع شد که عنوانش پول ملتها یا سرمایه ملتها نبود. کتاب معروف آدام اسمیت ثروت ملتها نام داشت. شاید به همین دلیل تاریخی بتوانیم بگوییم که هدف نهایی اقتصاد نه مصرف و نه کسب درآمد، که خلق ثروت است.
با این حال تعریف آدام اسمیت از ثروت بیخطا نبود. او ثروت را به صورت تولید سالانه زمین و مردم یک جامعه تعریف میکرد. مشکل اصلی این تعریف این است که خود زمین و انسانها در جمع ثروت بهحساب نمیآیند.
برای آن که تعریف جامعتر شود لازم است هر چهار دسته اصلی را منظور کنیم: داراییهای فیزیکی، داراییهای ناملموس، داراییهای پولی و داراییهای مالی. یک ترکیب متناسب از هر سه مورد یک فرد پولدار را به فردی ثروتمند تبدیل میکند.
لازم است بگوییم که هر دسته از دارایی، قابل تبدیل به نوع دیگری از دارایی است. مثلا شما میتوانید داراییهای ناملموس را به فروش بگذارید، یا با پول حاصل از فروش، دارایی فیزیکی بخرید.
ثروت فیزیکی
داراییهای فیزیکی شامل تمام اقلام ارزشمند ملموس میشوند. خانه، ماشین، طلا، زمین، ماشینآلات تولید و دام ثروت فیزیکی هستند، اگر قابلیت نقد شدن داشته باشند.
مثلا سیاره زحل هم بیارزش نیست، اما چون نمیشود آن را خرید یا فروخت، نمیشود آن را در فهرست داراییهای فیزیکی قرار داد. برای یک کشور معادن و ذخایر نفتی ثروت فیزیکی هستند.
ثروت ناملموس
مردم بیشتر داراییها را در ثروت خود منظور میکنند که بشود آنها را لمس کرد. اما داراییهایی مثل ارزش برند، حق ثبت اختراع و دانش هم قابل فروش هستند. برای یک کشور، منابع انسانی تحصیلکرده و نیروی کار ماهر، ثروت بهحساب میآیند.
در بعضی از کشورها بازارهایی برای فروش حق انحصار به واسطه اختراع و اکتشاف یا معامله ایده شکل گرفته است. اتفاقا ارزش داراییهای ناملموس میتواند رشدی عجیب داشته باشد.
داراییهای پولی
بین داراییهای جاری و ثروت نقدی یک تمایز کوچک وجود دارد. سودی که امروز از بورس میگیرم یا وقتی حقوق را واریز میکنند، دارایی نقدی بهدست میآورم. میتوانم این پول را در یک لحظه از بین ببرم، یا با نگهداشتن آن شاهد کاهش روزانه ارزش آن باشم. به همین دلیل است که برنده شدن بلیت بختآزمایی معمولا به ثروت منتهی نمیشود.
اما سود انباشته، پساندازهای نقدی و شبه پول (وجوه اندوخته قابل وصول) در محاسبه ثروت به حساب میآیند. بهخاطر باریک بودن مرز داراییهای جاری و ثروت نقدی، معمولا تمام پول تحت تملک را منظور میکنیم، هرچند دارایی نقدی ناپایدار باشد.
داراییهای مالی
وقتی در یک کسبوکار سرمایهگذاری میکنید، وقتی سهام میخرید و وقتی پولتان را با هدف سرمایهگذاری به بازارهای فیزیکی مثل سکه، طلا، زمین و صندوقهای مشترک میبرید، دارایی مالی ایجاد کردهاید.
توجه کنید که اوراق دولتی دارایی مالی نیستند، بلکه جایی بین بازار پول و سرمایه، در طبقه شبه پول قرار میگیرند: از یک سو مثل پول نقد بدون عایدی نیستند، از سوی دیگر ارزش دارایی رشد کننده نیست، مقدار سود ثابت است و عایدی آنها مدام نیست.
ثروت و ثروتآفرینی
مثلا یک ملک سرمایهای را تصور کنید. این ملک با شیب معقولی گرانتر میشود (در ایران میانگین ۲۰% سالانه)، درآمد ثابت در قالب اجاره ایجاد میکند (در ایران حدود ۹ درصد) و هر سال درآمد ثابت بزرگتر میشود (بین ۱۰ تا ۲۰%).
اگر یک دارایی داشته باشید که سالانه بیشتر از تورم درآمد حاصل کند و این درآمد با شیبی معقول رشد کند، راه ثروت را درست پیدا کردهاید. اما باید دقت کنید که داراییهایی مثل ملک استهلاک بالایی دارند (نیمه عمر کمتر از ۱۵ سال). این داراییها هزینه سرمایهای بالایی دارند.
چشمه ثروت
در مورد چشمه ثروت، آدمهای مختلف نظرات مختلف دارند. برخی تصور میکنند کشورهای دارای منابع طبیعی بیشتر، باید ثروتمندتر باشند. پس چرا سیرالئون با منابع فراوان الماس ثروتمندترین کشور جهان نیست؟
برخی دیگر باور دارند که موقعیت جغرافیایی مهمترین عامل در فقر و ثروت کشورها است و وضعیت جغرافیایی کشورهای مرکزی آفریقا، برای آنها چاه فقر کنده است. پس چرا کشورهایی با موقعیت جغرافیایی بد (مثل سوئیس و نروژ) کشورهایی ثروتمند هستند؟
برخی دیگر کار را منشا اصلی ثروت دانستهاند. همان طور که آدام اسمیت اشاره میکند، تولید ثروت است که ثروتآفرینی میکند نه فروش منابع طبیعی. منابع طبیعی درست مثل وجود نقد، مصرف میشوند و به پایان میرسند و هرگز به تولید پایدار سود رشدکننده منجر نخواهند شد.
منابع طبیعی (درست مثل بلیت بختآزمایی) بیشتر از آن که ثروتآفرین باشند، توهم ثروت ایجاد میکنند. اگر (مثل نروژ) وجوه نقد حاصل از فروش منابع به داراییهای مولد ثروت تبدیل شوند، ثروت قابل حصول است. اما اگر با توهم خوابیدن روی سفره بیپایان ثروت پیش برویم، بیماری هلندی و چاه فقر در انتظارمان خواهد بود.
ثروت و مدیریت دانش
به اعتقاد بسیاری، منشا ثروت فردی دانش است. درست است که با رانت و فساد میشود یک پولی به جیب زد. اما با این خردهدزدیها به سختی میشود ثروتمند شد. به خصوص که دمهای دراز راحتتر در تله میافتند.
ثروتهای مشروع و قانونی مثل ثروت بیل گیتس، جک ما، وارن بافت و ایلان ماسک نه کسی را میرنجاند نه فرد را در وحشت محاکمه میاندازد. تمام این ثروتمندان باور دارند که علم دروازه ورود به ثروت است.
طبیعی است که منظور آنها علم از هر نوعی که باشد، نیست. مثلا آموختن مداوم کلمات باستانی هم علم است، اما خیلی بعید است که این علم ما را به جایی برساند.
اما داشتن درک درستی از ثروت و تلاش برای بهکار گرفتن این علم در مدیریت منابع، میتواند بیکاربردترین دانشها را هم به ثروت تبدیل کند.
ثروت نسبی
از منظر اقتصادی هیج مرز مشخصی برای ثروت تعریف نمیشود. این طور نیست که بگوییم تمام آدمها با داراییهای انباشته بالای این عدد ثروتمند هستند. برخی از رسانهها از مرزهایی مثل میلیون دلار یا میلیارد دلار استفاده میکنند، اما این مرزها بنیان اقتصادی ندارند.
در ایران کسی که چند میلیارد تومان دارایی داشته باشد ثروتمند بهحساب میآید. اما همین فرد با چندصدهزار دلار دارایی در آمریکا ثروتمند نیست. یک دلیل بهخاطر تفاوت درقدرتخرید دلار و ریال است.
اما تمام وجه تمایز به واحدهای پول محدود نمیشود. فردی که در شهرستان خودش احساس ثروت دارد، در خیابان فرشته بهسادگی میتواند احساس فقر کند. این احساس از اساس نادرست نیست. بلکه واقعا میزان ثروت در قیاس با دیگران است که سنجیده میشود.
برای این که این موضوع روشن شود به این پرسش فکر کنید که آیا کسی که نه ماشین دارد و نه موبایل میتواند ثروتمند باشد؟ پس چرا پادشاهان هخامنشی را ثروتمند میدانیم؟ واضح است که ثروت آنها در قیاس با داراییهای دیگران در همان زمان و مکان سنجیده میشود.
عدالت و برابری
بسیاری از مردم باور دارند که توزیع ثروت در جهان ناعادلانه است. برای آنها مهم نیست خودشان چقدر ثروت دارند. بلکه ناراحت هستند که چرا عده دیگری تا این اندازه ثروتمند هستند. در نظر آنها ثروت بیش از اندازه عده خاص عامل اصلی فقر جهانی است.
این ادعا درست است که همین الان با یک بازتوزیع ثروت، یعنی گرفتن داراییهای ثروتمندان و تقدیم آنها به فقرا، میشود فقر را ریشهکن کرد.
اما دو سوال مهم پیش میآید: ۱) بعد از این بازتوزیع کدام ثروتمندها میتوانند دوباره ثروتمند شوند؟ ۲) آیا با گرفتن دارایی ثروتمندان و طبیعتا از بین بردن کسبوکار آنها، آیا در نهایت تعداد فقرا بیشتر از امروز خواهد شد یا کمتر؟
مخالفین بیعدالتی باور دارند که اولا بازی ثروت، بازی جمع صفر نیست و پولدارشدن یکعده الزاما با بیچارگی عدهای دیگر بهدست نمیآید. در ثانی اگر تصمیمی بتواند وضع همه را دوبرابر بهتر کند اما برای ثروتمندان دهبرابر منفعت داشته باشد (مثل تاسیس اپل و مایکروسافت) تصمیم خوبی است و باید از آن حمایت کرد.