اگر در یک مکالمه، هم از فرد تعریف کنید و هم انتقاد، مثل این است که کلوچهای به او بدهید و بعد وقتی میخواهد اولین گاز را به آن بزند، ضربهای به قلم پایش بزنید! در این صورت، نه تنها هیچ لذتی از خوردن کلوچهای که گرفته بود نمیبرد، بلکه یک معنی منفی در ذهنش شکل میگیرد و دفعه بعدی که به فرد کلوچه بدهید، منتظر است تا ضربهای به پایش بخورد.
به این موضوع فکر کنید. تا به حال اتفاق افتاده که رئیستان از شما تعریف کند و تمام مدتی که مشغول صحبت کردن است، با اضطراب منتظر باشید که کی قرار است ضربه را بزند؟ آیا بعد از تعریفها و تمجیدها منتظر آن «اما» ماندهاید؟ این نشان میدهد به دلیل اینکه سالها بعد از شنیدن تعریفها و تحسینها انتقاد شنیدهاید، ذهنتان شرطی شده است. از نظر روانشناسی، تعریفهای شما باید خالصانه باشد و انتقادتان هم باید سازنده باشد. دادهها هم چنین موضوعی را اثبات میکنند.
به نظر منطقی میرسد که تصور کنیم یکی از دلایلی که افراد ترجیح میدهند صراحتا واقعیت را بشنوند این است که آنها از اینکه یکسری تعریف و تمجید غیرواقعی از آنها صورت بگیرد تا برای انتقاد اصلی زمینهچینی شود، خسته شدهاند. شرطی شدن ذهن برای شنیدن جملات منفی همراه با تعریف و تمجیدهای ریاکارانه، واقعا فرساینده است.
اخیرا مطالعه کوتاهی را انجام دادهایم که در آن بررسی کردیم تعداد ۱۸۰۰ رهبر سازمانی، چگونه انتقادات سازنده خود را به کارکنان مطرح میکنند. نکته نگرانکننده این است که بیش از نصف مدیران این پاسخ را انتخاب کرده بودند: من کاری میکنم که شنیدن انتقاد سازنده راحتتر باشد. معمولا از «ساندویچ تعریف و تمجید» استفاده میکنم. یعنی در خلال انتقادهایی که از فرد دارم، از او تعریف و تمجید هم میکنم.
خیلیها فکر میکنند این بهترین گزینه است، چون باعث میشود کارکنان از دست آنها ناراحت نشوند. به یاد داشته باشید که حتی اگر مدیران با ترکیب کردن انتقاد و تعریف و تمجید حس بهتری بگیرند، دادههای تحقیقاتی که انجام شده اثبات میکنند کارمندان بیشتر ترجیح میدهند واقعیت صریح را بدانند