پدرام سلطانی می‌گوید: آنچه ناامیدی را بیشتر می‌کند، این است که مردم چشم‌اندازی برای تغییر یا تصمیم به پاسخگویی نمی‌بینند و نمی‌توانند درک کنند که در نهایت این مشکلات قرار است چگونه حل شود؛ یعنی پاسخ قانع‌کننده‌ای وجود ندارد.

ضروری است که توجه حاکمیت و دولت بیشتر از گذشته به مسائل داخلی معطوف شود تا با مدارا و انعطاف‌پذیری و رواداری، گشایش‌های تازه‌ای در اقتصاد و جامعه ایجاد شود و با پشتوانه و دلگرمی این گشایش‌ها برای حل مشکلات بین‌المللی قدم برداشته شود. این مساله را پدرام سلطانی نایب‌رئیس اتاق بازرگانی ایران بیان می‌کند که نسبت به شرایط کنونی جامعه ایران به شدت نگران است. سلطانی که سال‌هاست در اتاق بازرگانی تهران نماینده فعالان بخش خصوصی است، قصور ایجاد این وضع را متوجه سیاستمداران و قدرتمدارانی می‌داند که به جای حل مشکلات خود، نزاع و درگیری را به کف جامعه کشاندند تا چشم‌انداز شهروندان و فعالان اقتصادی به نومیدی و دلسردی بگراید.

♦♦♦

‌با در نظر گرفتن تمام مشکلات خارجی و داخلی که این روزها با آن درگیر هستیم، می‌خواهم گفت‌وگو را با این سوال کلی شروع کنم که هم‌اکنون مهم‌ترین موانع پیش روی فعالان اقتصادی در فضای اقتصادی چیست؟ موانعی که نه‌تنها ترمز کسب‌وکار آنها را می‌کشد، بلکه آنان را دچار دلسردی و نومیدی می‌کند؟

ابتدا باید با مقدمه‌ای کوتاه اشاره داشته باشم که تقریباً از نیمه سال 95 به بعد و با گذشت تقریباً چند ماهی از اجرایی‌شدن برجام و روی کار آمدن آقای ترامپ در انتخابات آمریکا، دور جدیدی از مسائل و مشکلات با پارامترها و مولفه‌هایی تازه که بر اقتصاد ما و محیط کسب‌وکار اثرگذار هستند، آغاز شد. با این تغییرات از همان زمان شاهد بودیم که رخدادهایی مانند نوسان نرخ ارز به‌طور محدود در اقتصاد ما شکل گرفت که در آن زمان، دولت تمهیداتی اتخاذ کرد و توانست افزایش نرخ ارز را در همان حد و حدود چند صد تومان کنترل کند. با پا گذاشتن به سال 96 و افزایش فشارها از سوی آمریکا و برخی کشورهای منطقه به ویژه عربستان که تقریباً از هیچ اقدامی برای تحت تنگنا و فشار قرار دادن ایران مضایقه نکردند، ما وارد چالش‌های عریان‌تر و جدی‌تری با این کشورها و البته اسرائیل شدیم. تلاش‌هایی که این دولت‌ها انجام دادند تا برجام به موفقیت و به نتیجه مطلوب نرسد و کارشکنی‌های عملی که آمریکا در این مسیر انجام داد، باعث شد که اقتصاد ایران در سال 96 به‌رغم رسیدن تقریبی میزان تولید و فروش نفت به سطح پیش از تحریم‌ها و شاید بیشتر از آن اما با توجه به راکد ماندن یا غیرقابل‌انتقال ماندن ارزهای ایران ناشی از فروش نفت و در ادامه حتی ارزهای ناشی از فروش محصولات پتروشیمی، میعانات گازی و کلاً ارزهای عمده مربوط به تجارت با ایران آثار این تنگنا روی نرخ ارز ما آشکار شد. از طرف دیگر به ‌رغم شاید ابراز نگرانی‌ها یا هشدارهایی که در داخل کشور توسط صاحب‌نظران، کارشناسان، اهل فن، اهل سیاست، تحلیلگران حوزه مسائل اجتماعی و حتی اقتصادی نسبت به ضرورت پرداختن به مسائل و مشکلات داخلی و اجتناب از افزایش تنش، تشنج، کارشکنی و تقابل در فضای ساختار داخلی کشورمان و ساختار دولت و حاکمیت داده شد، به این مسائل توجه لازم نشد و نتیجه‌اش هم در نیمه دوم سال با بروز نارضایتی‌ها و اعتراضات دیده شد که در برخی جاها شدت و حدت بیشتری پیدا کرد. بنابراین مسائل داخلی ما بر مسائل بین‌المللی چربید.

طی این مدت مواضعی که از سوی مسوولان ارشد اتخاذ شد، نوع تحلیلی که از این مسائل داده شد و رویکردهایی که برای مدیریت آن در نظر گرفته شد، نتوانست اعتماد و اطمینان را به جامعه برگرداند. ما در سال 96 شاهد این بودیم که پس از انتخابات، سرمایه اجتماعی دولت و به‌طور کلی شاید سرمایه اجتماعی کل کشور در یک جریان سقوط آزاد قرار گرفت. متاسفانه هر اظهارنظری که بیان یا هر تصمیمی که گرفته شد اثر مثبتی نداشت و گاهی تشدیدکننده و منفی هم بود.

از همین رو با گسترش نگرانی در بطن جامعه در پایان سال مجدداً شاهد نابسامانی‌هایی در فضای اقتصاد بودیم که منجر به تشدید ناگهانی روند صعود نرخ ارز شد و به‌رغم کنترل پلیسی و بگیروببند التهاب بازار فرو ننشست. تحلیل‌ها و انتظاراتی که بازیگران حوزه اقتصاد و حتی شهروندان داشتند، جملگی این بود که شرایط در سال 97 رو به تشدید و وخامت بیشتر می‌گذارد. اتفاقی که بلافاصله با باز شدن بازارها شاهدش بودیم.

تمام توضیحاتی که به‌عنوان مقدمه عنوان کردم منجر به این شده است که سال 97 برای فعالان اقتصادی و شهروندان با درجه بالا و کم‌نظیری از بدبینی و نومیدی آغاز شود. من در سابقه ذهنی خودم به خاطر ندارم هیچ سالی از این نظر مانند سال 97 شروع شده باشد که شهروندان تا این اندازه از بهتر شدن اوضاع نومید باشند یا نسبت به کفایت اقدامات و تصمیمات دولت و سایر بخش‌های حاکمیت در رابطه با مدیریت شرایط موجود و سوق دادن کشور از تنگنای جدی ناشی از فشارهای خارجی و فشارهای داخلی به سمت بهبود تردید داشته باشند. به همین دلیل جامعه در مسیری افتاده که مردم براساس این استنباط و نگاه ناامیدانه‌ای که به آینده دارند باید تصمیم‌گیری کنند. متاسفانه بخش خصوصی و جامعه کسب‌وکار هم به همین ترتیب و البته به سختی دارد تصمیم‌گیری می‌کند.

‌در نوشته اخیرتان اشاره‌ای داشتید که بین اهداف و مطالبات تقابل ایجاد شده است؛ اینکه عده‌ای همچنان در پی تحقق برخی اهداف گذشته هستند. در برابر آن هم طیف‌های مختلفی از مردم از گروه‌ها و طیف‌های اجتماعی به‌دنبال مطالبات نوین هستند. فکر می‌کنید این تقابل چگونه ایجاد شده و آیا راهی برای رفع آن هست؟

در جریان چند دهه‌ای که از انقلاب اسلامی می‌گذرد شاهد اتفاقات، تغییرات و تحولات فراوانی هم در جامعه خودمان و هم در دنیا بوده‌ایم. هرقدر جلوتر می‌رویم، اثر این تغییرات بیشتر مشاهده می‌شود و اقتضای واکنش نشان دادن یا انطباق شرایط حکمرانی در کشور با این تحولات بیشتر آشکار می‌شود. چراکه این تضاد بین تحولات جامعه جهانی با جامعه ما نمود بیشتری یافته است و به مدد فضای مجازی، شهروندان از سطح بالایی از اطلاعات برخوردار شده و به‌راحتی این اطلاعات را با تحلیل‌هایی که دارند با هم تبادل می‌کنند. در واقع تغییر و تحولات را می‌بینند و روی افکارشان تاثیر می‌گذارد اما از آن سو می‌بینند که در نظام حکمرانی تغییر شاخصی در نگرش‌ها، روش‌ها، رابطه با شهروندان، در انطباق وضعیت کشور با مخاطرات فعلی، مخاطرات جهانی، مخاطرات اقلیمی، مخاطرات جمعیت‌شناسی کشور و همین‌طور با مطالبات نسل جدید به وجود نمی‌آید. بنابراین این تضاد به طور دائم بیشتر و بیشتر می‌شود.

عده‌ای تصور و تلقی‌شان بر این است که حکمرانی خوب یعنی اینکه حکمرانان بتوانند همان حرف‌هایی را بزنند که در آغاز کار گفته‌اند و همان هدف‌هایی را داشته باشند که در ابتدا داشته‌اند؛ درحالی‌که در ادبیات حکمرانی و در ادبیات مدیریت حتی در سطح یک بنگاه یا خانواده، تعبیری وجود دارد که می‌گوید «هیچ چیزی ثابت نیست مگر تغییر». نمی‌شود در شرایطی که سرعت تحولات تا این اندازه زیاد است، با استراتژی‌ها و راهبردهای 10 سال پیش، همچنان امروز هم مطلوبیت در مدیریت داشت چه برسد به اینکه این فاصله بیشتر و چند دهه‌ای باشد. ما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که تضاد بین هدف‌ها و مطالبات آشکار شده است. البته تاکید دارم این تضاد به این معنا نیست که هدف‌ها الزاماً نادرست هستند یا فقط در همان زمان درست بودند؛ بلکه باید با مقتضیات زمان تطبیق داده شوند. اما عده‌ای که پایگاه قدرتمندی هم دارند تصور می‌کنند این انطباق به معنی از بین رفتن و نفی آرمان‌هاست. این نقطه‌ای است که مردم از اینکه مطالباتشان پاسخ داده شود ناامید می‌شوند، چون فکر می‌کنند هیچ انعطافی وجود ندارد. این موضوع همان جایی است که من بارها به آن به‌عنوان «تصمیمات سخت» اشاره کرده‌ام؛ من فکر می‌کنم اینکه امروز، قریب به 40 سال بعد از انقلاب، کشور چگونه باید اداره شود، به شهروند چگونه باید نگاه شود، آزادی‌های شهروندی چه باشد، آزادی محیط کسب‌وکار برای فعالان اقتصادی چیست و چگونه باید تامین بشود، مطالبات نسل جوان چگونه باید پاسخ داده شود که منجر به ناامیدی، سرخوردگی یا اعتراض و طغیان آنها نشود؛ سوالاتی است که باید به آن پاسخ مساعد و متناسب داد. نفی و نادیده گرفتن این مطالبات یا عدم‌انعطاف در برابرشان، شکاف موجود را مرتب بیشتر می‌کند و سرمایه اجتماعی را بیشتر فرو می‌ریزد. علت این ناامیدی‌ها را باید در رویکرد داخلی و رویکرد بین‌المللی یافت. تلقی فعالان اقتصادی و شهروندان این است که عدم‌انعطاف و ایستادگی بر بعضی مواضع که اصولاً مواضع اصلی و حیاتی ما هم نیستند، موجب بدتر شدن شرایط در داخل و مشکل‌دار شدن تعاملات بین‌المللی ما شده است. ما بسیاری مواقع در فضای بین‌المللی برخی واقعیت‌ها را نادیده گرفتیم. واقعیت اول این است که به هر حال ما یک کشور در جهان هستیم و ممکن است کشورهای زیادی در دنیا دارای دیدگاه‌هایی در تقابل با ما باشند، کشورهایی که از قضا، جدا از نیروی سیاسی و نظامی، قدرت اقتصادی زیادی دارند. به نظر می‌رسد اگر بخواهیم در این معادله و تقابل با سرسختی صرف عمل کنیم، نمی‌توانیم به نتایج مورد نظر برسیم. ما تجربه برجام را داریم که در آن انعطاف به کار بردیم. لازم بود این رویکرد را در دیگر تصمیمات هم اتخاذ می‌کردیم که بتوانیم از تنگنای فعلی خلاصی پیدا بکنیم. بعد می‌توان با قدرت و قوت بیشتری در رابطه با مواضع‌مان اگر تغییری لازم شد اعمال کنیم یا تصمیماتی بگیریم و مطالبات دیگری را با جامعه جهانی مطرح کنیم. ما این مسیر را نرفتیم و بنابراین امروز برخی هدف‌ها در تضاد کاملاً قابل‌ مشاهده‌ای با مطالبات داخلی و عمومی مردم قرار گرفته است. آنچه ناامیدی را بیشتر می‌کند، این است که مردم چشم‌اندازی برای تغییر یا تصمیم به پاسخگویی نمی‌بینند و نمی‌توانند درک کنند که در نهایت این مشکلات قرار است چگونه حل شود؛ یعنی پاسخ قانع‌کننده‌ای که چگونه این مشکلات را حل خواهیم کرد، چگونه می‌توانیم از تنگنای تحریم دربیاییم، چگونه می‌توانیم روابط بانکی برقرار کنیم، چگونه می‌توانیم اقتصاد را به یک مسیر ثبات پایدار و طولانی‌مدت هدایت کنیم، چگونه می‌خواهیم با فساد خانمان‌برانداز موجود مقابله کنیم، وجود ندارد. مردم صرفاً می‌بینند که مسوولان ارشد از فساد، نظام بانکداری، وضعیت صندوق‌های بازنشستگی ابراز ناراحتی می‌کنند و می‌گویند باید شغل ایجاد کنیم، باید رونق ایجاد کنیم و صحبت‌هایی از این دست، بدون اینکه واقعاً برنامه‌ای عملیاتی، پایدار و ملموس به جامعه ارائه دهند. طبیعی است که این سخنان ایجاد اعتماد نمی‌کند بلکه شهروند چنین صحبت‌هایی را شعار تلقی می‌کند که نتیجه‌ای دربر ندارد و نمی‌تواند به آن امید ببندد.

‌چشم‌اندازی از نظر فعالان اقتصادی برای بهبود وجود دارد؟

پاسخ به این سوال را به نظرم با رفتار فعالان اقتصادی می‌شود داد. یک اتفاق شوم و ناخوشایندی که در دو سال گذشته در کشور شدت گرفته و در حال اوج گرفتن است، روند خروج سرمایه از کشور است. آمارهای رسمی حاکی از این است که ما در سال گذشته متجاوز از 20 میلیارد دلار و در سال قبل از آن حدود 15 میلیارد دلار خروج سرمایه از کشور داشتیم. ضمن اینکه چشم‌انداز تشدید این روند در سال 97 هم وجود دارد. صاحبان سرمایه نه‌تنها در کشور سرمایه‌گذاری تازه‌ای نمی‌کنند، بلکه سرمایه موجودشان را هم برمی‌دارند و می‌برند. همین کار را شهروندان عادی و طبقه متوسط رو به بالا انجام می‌دهند؛ هر کسی هر بضاعتی که دارد سعی می‌کند برای خودش پایگاهی در خارج درست کند؛ حتی با خرید خانه در گرجستان یا ترکیه یا سرمایه‌گذاری در اسپانیا و کشورهای کوچک بی‌نام و نشان. کانال‌های رنگارنگ ماهواره‌ای را در شبکه‌های مجازی نگاه کنید، رایج‌ترین تبلیغ مربوط به این است که با چه پولی و در کجا می‌توانید اقامت بگیرید. تبلیغاتی که به‌نوعی پیام به سمت خروج از کشور را می‌دهند، از نظر تعداد و زمان در صدر قرار دارند. این وضعیت حاکی از اقبال متقاضیان و مردم به این تبلیغات و نشانه این است که فعالان اقتصادی چشم‌انداز مثبتی را تصویر نمی‌کنند که به این تصمیمات و به این رفتارها دست می‌زنند. اغلب فعالان اقتصادی از سال گذشته سعی می‌کنند در تصمیم‌گیری‌های بزرگشان تاخیر ایجاد کنند. با تصمیماتی که دولت از ابتدای سال اتخاذ کرده است این شرایط تشدید می‌شود و قطعاً اثر منفی روی تولید و صادرات خواهد داشت که حتی وضع فعلی بنگاه‌های اقتصادی را می‌تواند در ماه‌های آینده نابسامان‌تر کند و به استنباط منفی آنها از چشم‌انداز آنها دامن بزند.

‌ در حال حاضر هم در فضای بین‌الملل دچار مشکلات عدیده هستیم و هم در داخل درگیر تنش‌ها و نزاع‌های کلامی بین گروه‌های مختلف سیاسی هستیم. فکر می‌کنید فعالان اقتصادی بیشتر از کدام منطقه در تنگنا قرار گرفتند؟ بابت فشارهای بین‌المللی یا بی‌ثباتی سیاست داخلی کشور؟

در وضعیت کنونی مجدداً وزن فشارهای بین‌المللی بر اقتصاد ما از فشارهای داخلی در اقتصاد در حال پیشی گرفتن است. اقتصاد ایران دو سال است که نرخ رشد اقتصادی مثبت و نسبتاً بالایی را تجربه می‌کند. اقتصاد لااقل از طرف رشد منفی و تورم بالا و وضعیت نامطلوب شاخص‌های اصلی اقتصاد کلان دچار فشار زیاد نبود. مسیری که برای تثبیت اقتصاد در داخل طی شد کم‌وبیش شرایط مطلوب‌تری را در این شاخص‌ها به وجود آورد، اما آثار تحریم آمریکا و باز نشدن تنگناهای بانکی اجازه نداد که این مسیر ادامه یابد و وضع بهتر شود.

از اواسط سال گذشته وارد روند تند شدت‌گرفتن نارضایتی‌های داخلی شدیم که اگرچه مستقیماً اثر جدی اقتصادی بر بنگاه‌ها ندارد، اما چون به نگرانی آنها دامن می‌زند و احساس نااطمینانی به آینده ایجاد می‌کند، امنیت سرمایه‌گذاری را پایین می‌آورد.

نکته‌ای که لازم می‌دانم بگویم این است که معتقدم در شرایط فعلی مسیر تغییر وضعیت یا به عبارتی عوض کردن ریل در جامعه ما از گشایش‌های داخلی می‌گذرد؛ یعنی اگر بتوانیم در سال 97 با تساهل، انعطاف و جسارت تصمیماتی بگیریم که آزادی‌های اجتماعی را در کشور افزایش دهد و مردم را به این امیدوار کند که حداقل بعضی از مسائلی که ریشه در تنگنا ندارد و ریشه در تفکر دارد رو به اصلاح می‌گذارد، باور می‌کنند که یک اراده مثبت به وجود آمده که مجدداً ارتباط بین شهروند و دولت و حاکمیت ‌ترمیم بشود و سرمایه اجتماعی بازیابی بشود. این روند بسیار به حاکمیت کمک می‌کند که بتواند مسائل بین‌المللی را هم حل کند. اما عکس آن کار بسیار سختی است. متاسفانه فعلاً دولت این مسیر را در پیش گرفته است که بتواند مسائل بین‌المللی را حل کند و بعد به پشتوانه آن موفقیت برای گشایش‌های داخلی تلاش کند. معتقدم این راهبرد در کوتاه‌مدت جواب نمی‌دهد چون باور ندارم که بتوانیم مسائل بین‌المللی را ظرف چند ماه حل کنیم؛ به‌ویژه با دولت کنونی آمریکا. ما حداقل تا پایان دولت آقای ترامپ و اگر خیلی امیدوار باشیم که ایشان برای دفعه دوم انتخاب نشود؛ همین کشمکش‌ها را داریم در حالی که تاب تحمل جامعه کاهش یافته است. این مساله بسیار مهم است. منظور من از تصمیم سخت اینجاست. یعنی دولت نگاهش را متوجه بیرون نکند، بیشتر متوجه حل مسائل درونی باشد که حداقل از پشت سر خودش مطمئن باشد تا بعد بتواند جلو برود و حل مسائل با جامعه بین‌المللی را در پیش بگیرد. متاسفانه نزاع بین جناح‌های قدرت در کشور به کف جامعه کشیده که بسیار نامطلوب و خطرناک است. مسوولان به‌نوعی عمل کردند که مردم در مقابل هم قرار می‌گیرند و جامعه تبدیل به یک جامعه عصبی و خشن می‌شود. مردم در برابر هم خشونت به خرج می‌دهند برای اینکه به نوعی از تفکر مورد حمایت خودشان حراست کنند. یکی نگران آرمان‌ها و دیگری نگران آزادی‌هاست، این جامعه با این شرایط نمی‌تواند به سوی رشد و توسعه حرکت کند.

پیش از این مساله ما خشونت در فضای سیاسی بود و این انتقاد که چرا سران گروه‌های سیاسی نمی‌توانند برای حل مشکلات کشور با مدارا و سعه صدر گفتمان داشته باشند. امروز مساله از سطوح سیاسی بالا گذشته و به کف جامعه رسیده است و مقصر این قضیه رهبران جناح‌های مختلف، تفکرات مختلف و جناح‌های قدرت در حاکمیت هستند که هیچ انعطافی نشان نمی‌دهند و این مساله واقعاً خطرناک است. شاید مسوولان ارشد کشور مسائلی می‌دانند که من شهروند نمی‌دانم اما این را خوب می‌دانم که من و امثال من به‌ شدت نگران آینده کشور و امیدوار به تغییر مسیر هستیم.