شنبه 3 آذر 1403
خانهگوناگونخداحافظ! باورهای تاریخ‌گذشته

خداحافظ! باورهای تاریخ‌گذشته

علی بابایی| نظام آموزشی کشورهای دیگر را نمی‌دانم؛ اما چون با پوست و گوشت خود در نظام آموزشی کشورم زندگی کرده‌ام، با قاطعیت زیادی می‌توانم بگویم که نظام آموزشی در ایران، دارای دو کارکرد اصلی است. اولین کارکرد اصلیِ آن، چپاندن انواع و اقسام دسته‌بندی‌ها و طبقه‌بندی‌ها و فرمولها در ذهن من و شماست؛ به امید اینکه بتواند سمت چپ مغز من و شما را فعال سازد و تقویت کند؛ چراکه خالقان این نظام آموزشی، از همان ابتدا بر این باور بودند که این سمت چپ مغز است که باعث موفقیت بشر شده، می‌شود، و خواهد شد. جالب است که همین لحظه که در حال نگارش این متن هستم، بسیاری از افراد را در سطوح بالای حاکمیت، دانشگاه‌های مشهور، و حوزه‌های علمیه می‌شناسم که به شدت به این موضوع باور دارند. برای یک مثال کوچک، کافی است نگاهی بیندازید به ورودی آزمون رشته‌های مدیریت یا MBA که درصد بسیار بالایی را برای درس ریاضی یا تست هوش درنظر گرفته‌اند به این امید که بتوانند مدیران بهتری برای آیندۀ کشور گزینش کنند.

اما همین الان، لپ‌تاپ یا موبایل هوشمند خود را بردارید و کمی در گوگل در مورد موتور محرک اقتصاد مدرن جستجو کنید. قطع به یقین، به کلماتی نظیر خلاقیت، نوآوری، و نظیر آن برخواهید خورد (اولین کسی که در دهۀ 1910، به اهمیت نوآوری به عنوان موتور یک اقتصاد پویا اشاره کرده است، شومپیتر بزرگ است). اکنون یک تب جدید باز کنید و به جستجو در کتابها و مقالات نوشته شده در مورد خلاقیت و نوآوری بپردازید. مجددا قطع به یقین درخواهید یافت که خلاقیت و نوآوری، کار چندانی با سمت چپ مغز مبارک شما ندارد؛ بلکه بالعکس، کاملا مرتبط با سمت راست مغز شماست؛ و جالب اینکه سمت راست مغز، متوجه تنها موضوعاتی که میشود موضوعاتی است نظیر احساس، شهود، و … . به‌عنوان یکی از دوست داشتنی‌ترین و استقبال‌شده‌ترین مورد از این کتابها، پیشنهاد می‌کنم حتما کتاب دنیل پینک با عنوان «ذهن کاملا نو: چرا افراد سمت‌راست‌مغزی، حاکمان آینده خواهند بود» را مطالعه کنید. اکنون چه موقع نظام آموزشی ما، یا بهتر بگویم، چه موقع حاکمیت (در تمام نهادهای خود) قصد دارد دست از این باور تاریخ‌گذشتۀ خود که «سمت چپ مغز مهمتر است» بردارد و به درک عمیق‌تری از موتور محرک اقتصاد مدرن دست یابد، الله اعلم؛ و صد البته که ممکن است وقتی به این اشتباه تاریخی خود پی برد که دیگر کار از کار گذشته باشد.

اما کارکرد دوم نظام آموزشی در ایران، تقویت برخی هنجارهای از قدیم پذیرفته‌شده است که شاید مهمترینِ این هنجارها، حیاتی بودن وجود «قواعد مشخص و دقیق» و «نظم» در موفقیت بشر، در گذشته، حال و آینده است. مجددا بسیاری از افراد را در سطوح بالای حاکمیت، دانشگاه‌های مشهور، و حوزه علمیه می‌شناسم که به شدت به این موضوع باور دارند. اما جالب است بدانید که این بار هم سازمان‌های خالق اقتصاد مدرن، این باور را به چالشی اساسی کشیده‌اند و به سرعت در حال تبدیل کردن آن به یک باور تاریخ‌گذشته هستند.

برای مثال، به این نقل قول از کتاب «گوگل چه کار می‌کند» نوشتۀ اریک اشمیت، مدیر عامل سابق گوگل توجه کنید: «… والدین شما اشتباه کرده‌اند؛ بی نظمی یک ارزش است … از آنجایی که بی نظمی به عنوان محصول جانبی خویش‌ابزاری و نوآوری شناخته میشود، معمولاً نشانه خوبی است و سرکوب آن هم، آن طور که در بسیاری از شرکتها می‌بینیم، می‌تواند به طرز عجیبی، تاثیر منفی بسیار عظیمی را درپی داشته باشد. پس خوب است اجازه دهید رفتار شما تا حد زیادی بی نظم باشد …». یا به‌عنوان مثال دیگر، ریکاردو سملر، یکی از موفق‌ترین و بزرگترین کارآفرینان برزیل، سخنرانی جذابی در TED دارد که در آن نشان می‌دهد چگونه در عصر جدید، میتوان شرکتی را تقریبا بدون قواعد مشخصی اداره کرد. یا هنری مینتزبرگ (به‌عنوان شناخته‌شده‌ترین محقق در حوزۀ ساختار سازمانها) پس از مطالعه بر روی سازمان‌های متعدد، نشان می‌دهد که نوآورترین نوع ساختار، ساختاری است که برای نوآوری و مواجهه با پیچید‌گی‌های محیطی، ناگزیر تا حد زیادی سلسله‌مراتب، نظم، و قوانین را به کنار گذاشته و در عوض به رویارویی چهره به چهره میان متخصصان خود روی می‌آورد.

و در انتها یک سوال مهم: آیا زمان خداحافظی با باورهایی که نظام آموزشی ما برای دهه‌هاست تلاش برای مقدس نشان دادن آنها به ما دارد، نرسیده است؟

 

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید