این روزها همه به دنبال یک راه تکنیکی برای بهبود هوا هستند. ولی به نظر میرسد که آمادگی پرداختن به علت اصلی در هیچ سطحی وجود ندارد. قطعا هیچ انسان خردمندی با آن مخالف نیست. لیکن سؤال بنیادین این است تا چه حد این تدبیر قابلیت اجرایی دارد؟
گزاش تغییر اقلیم کاملا تکان دهنده است. وضعیت نه تنها نشان از تهدید ایران مرکزی توسط خشکسالی و بیابانزایی دارد بلکه تمام حوزهی تمدن #ایرانشهری و غرب آسیا در معرض تهدید است. آهسته و آرام بودن تغییرات سبب شده که کمتر این تهدید حس شود مگر در روزهایی این چنینی که شهرها و مردمانش با تنگی نفسِ کُشنده مواجه میشوند. لیکن چنانچه به موضوع در یک بازهی پنجاه ساله نگاه شود، معلوم خواهد گشت که چه اتفاق سهمگینی رخ داده و چه اتفاقهای سهمگینتری در صورت بیتوجهی نسلِ ما برای نسل بعدی در پیشِ رو است.
گزارش این است، در سال ۲۰۱۴ دمای جو زمین به اندازهی تقریبا یک درجه سلسیوس نسبت به صد سال گذشته گرمتر شدهاست. بهظاهر خبر بیاهمیتی است. لیکن، همین اتفاق بهظاهر ساده، زندگی بشر را در جهان و بهویژه در منطقه ما تهدید میکند. شدت این تغییرات در ایران بیشتر بودهاست. دادههای تاریخی سازمان هواشناسی کشور حاکی از گرمایش بیش از یکونیم درجهای دما در ایران است. همچنین بارش میانگین سالانه ایران طی پنجاه سال اخیر سرجمع بیش از ۵۰ میلیمتر کاهش یافتهاست. میدانیم که ما در یک منطقه نیمهخشک و خشک قرار داریم و ۵۰ میلیمتر کاهش بارش یعنی حدود ۲۰ درصد کاهش نزولات جوی. لیکن مشکل وقتی جدیتر میشود که دانستهشود ترکیب کاهش نزولات جوی و افزایش ۱/۵ درجه دمای هوا یعنی رشد سالانه ۵/۴ ميليمتري تبخیر و تعرق همین مقدار کم نزولات و اثرات تخریبی زیست محیطی سهمگینتر. به گزارش نمایندهی وزارت نیرو در شورایعالی معماری و شهرسازی سال ۱۳۷۶ نقطه عطفی در تحول رژیم نزولات آسمانی در ایران بوده كه از آن به شكست هيدرولوژيكي در كشور تعبير ميشود . میانگین درازمدت آب قابل استحصال در ایران تا تاریخ فوق معادل ۱۳۵ میلیارد مترمکعب بود. این میانگین به ۱۱۶ میلیارد مترمکعب کاهش یافته و در برخی سالها حتی به ۸۰ میلیارد متر مکعب نیز رسیدهاست.
وقتی چنین اتفاقی در اقلیم رخ میدهد، اثرهای تشدیدکنندهای بر زیستبوم و زندگی ایرانیان خواهد داشت. افزايش غلظت گازهای گلخانهای به عنوان یک دلیل شناختهشده و مورد پذیرش جهانی براي گرمايش جهاني است. این گازها بر اثر سوخت کارخانهها، صنایع، نیروگاهها، پالایشگاهها، حملونقل، توسعهی کلانشهرها، خانهها و سایر لوزام مصرف کنندهی سوختها فسیلی توليد میشود. کلانشهرها اثرات تشدید کنندهی جزایر گرمايي را بههمراه دارند. خوب است توجه شود که در ایران سالیانه بيش از ۵۰۰ میلیون تن دیاکسید کربن تولید میشود و ایران در رتبه هشتم جهان قرار دارد. آنچه که در طبیعت به عنوان چاهههای دیاکسیدکربن عمل میکند و میتواند آن را جذب کند، جنگلها و اقیانوسها هستند. لیکن، نکته مهم این است که عبور از حد این غلظت میتواند عملکرد طبیعی آنها را نیز مختل سازد. روند تخریب جنگلها و مراتع برای تمام مردم شناخته شدهاست. لیکن روند تغییرات کیفیت آب اقیانوسها شاید کمتر شنیده شده باشد. غلظت بیش از حد دیاکسید کربن مایهی اسیدی شدن آب اقیانوسها و تهدید حیات آبزیان میشود. دریا به عنوان یک منبع اصلی تامین غذای جهان بدینوسیله مورد تهدید جدی است. افزون بر این، معیشت ساحلنشینان نیز مود تهدید قرار میگیرد.
این روزها همه به دنبال یک راه تکنیکی برای بهبود هوا هستند. ولی به نظر میرسد که آمادگی پرداختن به علت اصلی در هیچ سطحی وجود ندارد. قطعا هیچ انسان خردمندی با آن مخالف نیست. لیکن سؤال بنیادین این است تا چه حد این تدبیر قابلیت اجرایی دارد؟ چه میزان هزینه دارد؟ چه میزان منابع میخواهد؟ چند سال بهطول میانجامد؟ آیا با این سطح درآمدی امکان تحول اساسی در سیستم ملی حملونقل و گسترش حملونقل عمومی در درون و بیرون شهر وجود دارد؟ آیا هیچ فکر کردهایم که خارج کردن ۱،۲۵۰،۰۰۰ وسیله نقلیه اعم از خودرو سواری تا تریلر ۱۴ چرخ؛ که چنانچه همهی آنها با خودرو سواری معادلسازی شود برابر با ۳،۵۰۰،۰۰۰ خواهد شد، صرفا برای اسقاط آنها نیاز به حدود ۸،۷۰۰ میلیارد تومان میباشد. این جدا از قیمت خودرو میباشد. میتوان تصور کرد این رقم حداقل معادل ۴۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری توسط خانوارها در سطح ملی خواهد بود. و یا اجرای حملونقل ریلی حومهای بيش از ۷،۰۰۰ میلیارد تومان سرمایه نیاز دارد؟ و دهها مثال دیگر در مورد بهبود سوخت و یا ارتقای کیفیت موتورخانهها و یا فیلتر کردن کارخانجات و سایر مثالها و اقدامات.
قطعا این یادداشت در پی آن نیست که به دلیل بزرگ بودن صورت مساله آن را حذف کند. لیکن در پی طرح سؤال «سودمندی نهایی» این راهکارها و رفع ریشهی اصلی مشکل و بهوجود آورنده وضع موجود است. تا کنون در مجموعهی مطالب طرح شده در اینباره کمتر با مفهوم ضرورت رعایت توان و ظرفیت اقلیمی مناطق و خردهاقلیمها مواجه می شویم. مشکل اصلی این است که تمنای توسعهی اقتصادی و امکان انتقال آب در مسافتهای طولانی پذیرش محدودیت توان اقلیمی را از فرهنگ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ما زدوده است. آیا وقتی اصفهانیها با ذوق و شوق از ذوبآهن اصفهان و انتقال فولاد کاوه از بندرعباس به اصفهان تحت نام فولاد مبارکه و گسترش صدها صنایع آببر در اقلیم نیمهبیابانی و خشک اصفهان استقبال کردند، فکر میکردند که عاقبت این کار خشک شدن زایندهرود و تشنگی مفرط شرق اصفهان خواهد شد؟ آیا وقتی تهرانیها از رشد سریع تهران و افزایش روزانه قیمت املاک، استقرار انواع صنایع و خدمات و فزایندگی سهم تهران از تولید ناخالص داخلی سود میبردند و جمعیت این منطقه به بیش از سیزده میلیون نفر رسید میتوانستند فکر کنند که روزی با وضعیتی مواجه خواهند شد که اگر تمام آبهای روددرهها و حوزهی آبریز تهران، كرج و طالقان را هم به تهران بیاورند باز امکان رفع عطش تهران را ندارند؟ آیا اکنون که کرمانیها و یزدیها در صدد انتقال آب از مسافتهای دور؛ از خلیج فارس به این خطهها هستند و باز درصدد استقرار صنایع آببر فولاد و معدنی در این مناطق هستتند، کوچکترین اندیشهای به پیآمدهای تغییر اقلیم در این مناطق میکنند؟ آدمی باید در عجب باشد که کرمانیها اثار توسعهی بیش از حد باغهای پسته در رفسنجان و فرونشست زمین را میبینند و باز به مخاطرهی تغییر اقلیم نمیاندیشند. هنوز تمنای اتصال دریای خزر به خلیج فارس در سر عدهای زندهاست. هنوز گروهی در صدد انتقال آب دریای مازندران به سمنان هستند. گروهی راهکار دریاچه ارومیه را انتقال آب خزر به ارومیه میدانند. جمعی پیشنهاد انتقال آب دریای عمان به زاهدان و مشهد را دارند. گناهِ این وضعیت و رواج این خواستهها و اندیشهها، به گردن هیچ کس انداخته نشود. این معدل خرد عمومی غالب در ایران در سدهی گذشتهی است. و تا جهت بازاندیشی در مبانی آن تلاشی نشود، و خرد عمومی متوجه ناکارآمدی ادامهی وضع موجود نگردد این تکرارها تداوم خواهند داشت.
از آن گذشته فرض شود که با انتقال آب، مشکل کمبود آب مرتفع شد که تا کنون حتی یک نمونهی موفق هم وجود نداشتهاست؛ آیا تمام مشکلات زیستی کلانشهرها مرتفع خواهند شد؟ مگر اقلیم فقط دسترسی به آب است؟ گرم شدن و آلودگی هوا، فرونشست زمین و آلودگی خاک را چه باید کرد؟ درست است که با فناوریهای نوین امکان تامین آب، برق و سایر خدمات در هر نقطه از کره زمین به شرط پرداخت قیمت آن وجود دارد لیکن، آیا تصور میشود که بشر میتواند به جنگ محیط زیست و تغییرات اقلیمی برود؟
چرا یکبار برای همیشه پذیرفته نمیشود که در تمام کلانشهرهای کشور بیش از توان اقلیمیشان بارگذاری شده و باید بار آنها سبک شود. نویسنده که خود در سطح سیاستگذاری و مقامهای بالای اجرایی حضور داشته و دارد کمتر با مفهوم محدودیت اقلیمی و سبک کردن بار کلانشهرها در نظام برنامهریزی در مجامع تصمیمگیری اصلی کشور مواجه بودهاست. از آمایش سرزمین زیاد گفته میشود لیکن، نه به مفهوم اعمال محدودیتهای اقلیمی و جلوگیری از بارگذایهای سنگین و سپس انتقال آب در مسافتهای طولانی بلکه، بالعکس از این مفهوم به منظور اثبات ضرورت تامین آب، برق و خدمات برای همین توسعههای ناموزون وحل مسائل آنها مراد میشود. آیا صنعتی در ایران بودهاست که برنامه انتقال ۲۰ سالهی خود را از کلانشهرها به مناطق اقلیمی مساعد برنامهریزی کردهباشد؟ هیچبار شنیده شدهاست که حداقل ادامه توسعهی صنایع فولادی فعال در اصفهان به بندرعباس که جایگاه اصلی آن بودهاست انتقال یابد؟ و یا برنامه انتقال صنایع خودرو از منطقهی کلانشهری تهران به کنار دریای عمان مورد بحث بودهاست؟ در برابر آن، هنوز تمناها و وعدههای بزرگ انتقال آب در مسافتهای طولانی جذابترین و پرطرفدارترین سخنی است که از زبان سیاستمداران شنیده میشود.
سخن این یادداشت این است که یکی از رازهای ماندگاری تمدن ایران سازگاری آن با شرایط اقلیمی آن بودهاست. تمام فنون بکار رفته توسط ایرانیان اعم از قناتها، بادگیرها، و زیرزمینها و ساختمانهای مطابق با شرایط اقلیمی و جهت تابش و وزش باد بودهاست. همچنین سنت کشاورزی سازگار با اقلیم و مابقی پیشههای رایج. لیکن، اینک قدرت اغواگرانه فناوریهای جدید ضرورت سازگاری با اقلیم را از یاد همه بردهاست. همه از بالا بودن شدت مصرف انرژی سخن میگویند لیکن، به سرعت به بهبود موتور وسایط نقلیه و یا عایق کردن ساختمانها و سایر اقدامات لازم برای بهبود عملکرد زیست محیطی تولید صنعتی و کشاورزی موجود میرسند. همه از ضرورت مدیریت آب میگویند لیکن، هنوز کشتهای آببر و مکیدن آب از اعماق زمین رایج است. ولی، هیچگاه ضرورت سازگاری با شرایط اقلیمی مورد تاکید و توجه قرار نمیگیرد.
این یادداشت در پی جلب تمام نخبگان اعم از دانشگاهیان، حرفهورزان و سیاستورزان و قانونگذاران به این واقعیت است؛ آیندهی ایران در مخاطره است. همه این سرزمین که خاستگاه ماست دوست داریم و آن را آباد برای نسل بعدی خود میخواهیم. خود را فریب ندهیم. این راهی که در پیش گرفته شدهاست به بیراهه است. باید اصل سازگاری با اقلیم سیاست حاکم شود و با نقل و انتقالهای آب در مسافتهای طولانی مخالفت شود. باید برنامههای طولانی مدت برای انتقال صنایع سنگین و آببر از محیطهای کویری به ساحل را در دستور کار قرار دهیم و از تمام صنایع برنامه زمانی مشخص دریافت شود. باید دربارهی خودکفایی کشاورزی بازاندیشی کنیم. باید برنامه سبک کردن جمعیتی کلانشهرها در دستور کار قرار گیرد و با صراحت و راستی با مردم صحبت شود تا اجماع بهدست آید. وگرنه، ایرانی که به نسل بعدی تحویل خواهد شد، دارای قابلیت سکونت بسیار محدودی خواهد بود و فقر و خشکی صفت غالب آن خواهد شد. به یقین فرزندان ما، ما را نخواهند بخشید.
منبع : خبرآنلاین