ابراهیم اصغر زاده می گوید: قبول دارم که سهیم شدن در قدرت زیر زبان بعضی رفقای اصلاح طلب مزه کرده و حاضر نیستند منطق قدرت را نقادی کنند، توجیهگر قدرت شده اند و حتی با منطق و زبان قدرت هم سخن میگویند. در همان حوادث اعتراضات دیماه ۹۶ این رفتار به وضوح مشاهده شد.
وقتی صحبت میکند هنوز میتوان از آن دانشجوی خط امامی ردپایی دید. همان زمان که به قول خودش برای رسیدن به یک هدف بزرگ پا به خیابان گذاشتند تا از یک رژیم غیر دموکراتیک عبور کنند.
ابراهیم اصغرزاده از فعالان سیاسی اصلاح طلب و از دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی آمریکا، میهمان کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین بود. اصغرزاده دل پری از تبعیضها دارد، از رویهای که در جریان انتخابات شکل میگیرد، میگوید قانون اساسی به گروگان گرفته شده است و راه چاره غلبه بر مشکلات امروز بازگشتن به اجرای کامل قانون اساسی است.
انتقاداتش از جریان اصلاحطلب را هم مخفی نمیکند و میگوید قدرت زیر زبان آنها مزه کرده است. او مشکلات امروز کشور را ناشی از برخی رفتارهای اصولگرایان معرفی میکند.
****
آقای اصغرزاده! چند ماه دیگر انتخابات است ولی همچنان ایدههای مختلفی در جریانات اصلاحات درباره نحوه حضور در انتخابات اسفندماه مطرح میشود، افرادی مانند آقای حجاریان میگویند اصلاحطلبان به صورت مشروط وارد انتخابات بشوند، یعنی اگر قرار است همه کاندیداهای معرفی شده ردصلاحیت شوند دیگر لازم نیست به هر قیمتی وارد انتخابات شد، برخی معتقد به ادامه مدل ائتلافی هستند، از سوی دیگر افرادی مانند آقای کرباسچی معتقدند حتی اگر انتخابات مشروط باشد در نهایت همه کسانی که شرط و شروط میگذارند به پای صندوق رای میروند و رای میدهند و … نظر شما درباره این ایدههایی که مطرح میشود چیست؟
اساسا انتخابات برای همه جریانات سیاسی مهم است، بخاطر اینکه جامعه آرایش نو میگیرد و یک نوع موازنه اجتماعی جدید ایجاد میشود. در انتخابات آرای خاکستری در حکم، میادین مشترک نفت و گاز محسوب میشوند که باید بسرعت جذب شود وگرنه رقیبتان آنرا مال خود میسازد. برعکس میادین اختصاصی در سرزمین اصلی که مال خودتان است ودر هر شرایطی میتوانید آنرا استخراج کنید کسی نمیتواند آنرا جذب کند بحث اصلی بر سر میادین مشترکی است که با یک کشور همسایه شریک هستید و باید تمام قد تلاش کنید که این منابع را به طرف خودتان بکشانید.
مهم این است که هر جریان سیاسی با راهبرد و تاکتیک های مناسب بتواند نظر رای دهندهها را به ایده مرکزی خودش جلب کند. رای هر شخص در حقیقت دارایی نامشهود سیاسی و حق اختصاصی همان رای دهنده است که باید بتواند مستقیما در تصمیمات کلان اعمال نماید ولی چون در عمل در تصمیمات کلان چنین چیزی امکان پذیر نیست براساس قراردادی شفاف آنرا به شخص دیگری بنام حزب، کاندیدا یا نماینده طی تشریفاتی قانونی واگذار میکند تا غیرمستقیم این حق بکار گرفته شود. جنبه مهم هر انتخاباتی همین بده و بستان میان مردم و سیاستمداران است که موجب سلب از یکی و تملک توسط دیگری میشود.
شورای نگهبان مردم را وادار میکند از میان منتخبان آنها دست به انتخاب بزنند
سلب مالکیت از حق رای شهروندان نوعی فرایند است که ظاهرا دموکراتیک است و طی آن در جریان انتخابات یک شهروند میپذیرد با اعتماد به یک جریان یا اشخاص معرفی شده یک حزب از حق سیاسی خودش بگذرد و رای خودش را به نام آن جریان سیاسی ثبت نماید. صندوق رای این فرایند را قانونی میکند. اما در ایران این فرایند پیچیدگی دیگری هم پیدا میکند که نوعی واگذاری پلکانی و سلب مالکیت مضاعف از حق مردم است. چرا؟ چون نهاد شورای نگهبان با مداخله بالاسری در اعمال محدودیت و گزینش نامزدها در حقیقت مردم را وادار میکند از میان منتخبان شورای نگهبان دست به انتخاب بزنند. چیزی که بهنظر میرسد با روح قانون اساسی و منطق بنیادین نظر حضرت امام مبنی بر ” میزان رای ملت است” در تناقض است.
بنابراین استدلال کسانی که میگویند پروژه نظارت استصوابی نهاد قانونگذاری را تضعیف کرده و منجر به حذف و طرد سیستماتیک صاحبنظران و شایستگان ملت شده است قابل درک میشود.
شورای نگهبان اختیار پیدا کرده است دست به غربالگری و حذف هر کاندیدایی که خواست بزند به عبارتی مردم را از داشتن نمایندگان واقعی خود محروم سازد و مسئولیت پیامدهای سیاسی چنین اقدامی را نپذیرد. در حقیقت بخش عمده اعتراض عمومی این روزها نسبت به بی توجهی و غفلت مجلس در رسیدگی به مشکلات معیشتی مردم و یا کنار ماندن از تصمیمات کلان سیاست خارجی و داخلی یا اقتصادی و فرهنگی مسئولیتش متوجه شورای نگهبان است.
برای یک جریانی مثل جریان اصلاح طلب یا هر جریان سیاسی بی توجهی به این جامعه و غفلت در بزنگاه میتواند به مرگ همیشگی بیانجامد. میتوان گفت که اگر مردم قهر کردهاند ما هم در نهایت باید قهر کنیم و دنباله رو توده ها باشیم ولی کار سیاست و اساسا کار سیاستمدار، شکستن یخ قهر و باز کردن مسیر با طراحی میدان مبارزه و امید دادن به آینده است.
آیتالله مصباح یزدی هم نمیتواند زیر میز انتخابات بزند و آن را حذف کند
شک نکنید که وضعیت فعلی کشور حاصل سیاست های چند دهه گذشته تمامی محافظه کاران و اصولگرایانی است که در تمامی این سالها بصورت آشکار و پنهان در هسته مرکزی قدرت کشور از جمله شورای نگهبان نقش و سهم اصلی را داشته اند.
جمهوری اسلامی بدون صندوق رای معنا ندارد. انتخابات در ایران یک واقعیت است، هیچ حکومتی یا دولتی تحت هیچ عنوانی، حتی آیتالله مصباح یزدی هم اگر رهبر ایران بشود، نمیتواند زیر میز انتخابات بزند و آنرا حذف کند؛ شاید بتواند اثربخشی آنرا کم نماید یا شان آنرا به کالایی نمایشی فرو بکاهد اما نمیتواند آنرا تعطیل کند. این فرصتی است که بعد از انقلاب پدید آمده و انرژی سیاسی است که توسط انقلاب آزاد شده است؛ در حقیقت جامعه ایرانی با آن به سیاست و تاریخ بازگشته است.
میدانیم رژیم گذشته به لحاظ نُرمهای اقتدار ملی و شاخص های اقتصادی رژیمی باثبات و توانمند بود و یک انقلاب نیمه صنعتی را از سال ۴۲ تا سال ۵۲ پشت سر گذاشته بود، پارلمان و حزب داشت، نفت به همراه ارتش قدرتمند و نهادهای امنیتی گسترده داشت و حتی تا حدودی پشت سر خودش حتی یک مشروعیت نیمبندی هم از مشروطه داشت. همین رژیم اما بلافاصله پس تعطیل کردن احزاب و تقلیل انتخابات به خیمه شب بازی حزب رستاخیز همان اعتبار نیم بند را از کف داد و مشروعیت زدایی شد.
در شرایط فعلی که دنیا بر مسائل داخلی ایران تمرکز کرده و میخواهد اثبات کند که نظام ایران تمامیتخواه و استبدادی است باید با تمام وجود از قانون اساسی و اصول مربوط به فصل حاکمیت ملی صیانت کرد و به اجرای بدون تنازل قانون اساسی برگشت. در این میان انتخابات پررونق برای کشور خیلی مهم است، رهبر فقید انقلاب بارها گفته بودند که انتخابات مهم است و میزان، رای مردم است، به همین علت مجلسِ بر گرفته از رای مردم در راس امور باید باشد.
به نظر من تحت هیچ شرایطی حکومت نمیتواند انتخابات را تعطیل کند و نمیتواند مشروعیت خود را از مشارکت اندکی از مردم بگیرد این همان زاویه و فُرجه ای است که معمولا جامعه ی مدنی به آن ورود میکند. طی دو دهه گذشته از همین طریق نارضایتی خود را نسبت به وضع موجود و باور خود را به اصلاحات و لزوم تغییر اوضاع به نمایش گذاشته است.
کارآمدی حکومت به توازن میان ولایت و جمهوریت بستگی دارد
کارآمدی حکومت بستگی به توازنی دارد که میان دو پایه مشروعیت دهنده نظام سیاسی بر اساس قانون اساسی یعنی ولایت و جمهوریت برقرار میشود. این توازن به گونه ای برقرار خواهد شد که نهادهای انتصابی و انتخابی موازی، مقوم و تقویت کننده هم باشند. هم بتوانند کارآ جلوه کنند و مشکلات مملکت را حل کنند و هم موجب ارتقا امنیت و منافع ملی بشوند. اما متاسفانه در این سالها به نظر میرسد بنا به دلایلی موازنه به ضرر نهادهای انتخابی برهم خورده است. یک نهاد مردمی مثل مجلس که باید انحصار تقنین را در کشور داشته باشد، وظایفش را از او گرفته اند و به نهادهای دیگری که انتخابی نیستند مانند «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، «مجمع تشخیص مصلحت»، «شورای عالی امنیت ملی»، «شورای عالی فضای مجازی» و امثال آنها واگذار کرده اند.
برخی نهادها، قانون اساسی را گروگان گرفتهاند و روی طاقچه گذاشتند
یعنی مجلسی که باید در دفاع از حق حاکمیت ملی در راس امور باشد و انحصارا قانونگذاری کند، اساس آن در موارد مهمی مانند تصویب برجام مورد تهدید قرار میگیرد. وقتی نظرش برایFATF حیاتی است اصلا مورد مشورت قرار نمیگیرد و تصمیمگیری درباره FATF که آینده مناسبات کشور با دنیا به آن گره خورده است به نهاد دیگر سپرده میشود. متاسفانه مساله این است که بعضیها در کشور ما قانون اساسی را فقط به صورت فرمالیته دیدهاند و روح قانون اساسی را کنار گذاشته اند. به نظر من بعضی نهادها قانون اساسی را گروگان گرفتهاند؛ آنرا تنها برای فرار از پاسخگویی و گریز از مسئولیت روی طاقچه گذاشته اند. در صورتی که قانون اساسی برخاسته از آرمانهای ملت ما برای مبارزه با استبداد، خودکامگی و تاسیس حقوق شهروندی بود.
قانون اساسی کف ایدهآل ما بود
ما کف ایدهآلهای خودمان را در قانون اساسی به تصویر کشیدیم تا زمینه ایجاد یک جامعه آزاد و دموکراتیک را فراهم کند، اما بخاطر کژفهمی ها و بعضی تنگ نظریها، این میثاق مصادره و گروگان گرفته شده است و به یک مکانیزم طرد و حذف برای گزینش و کنترل تقلیل یافته است. طرد و حذف نیروهایی که منتقد وضع موجود و یا معترض به تفسیر آقایان از اسلام و انقلاب هستند. قانون اینک در خدمت جریاناتی است که دنبال مال خودسازی کشورند.
قبول دارم که سهیم شدن در قدرت زیر زبان بعضی رفقای اصلاح طلب مزه کرده است و حاضر نیستند منطق قدرت را نقادی کنند توجیهگر قدرت شده اند و حتی با منطق و زبان قدرت هم سخن میگویند. در همان حوادث اعتراضات دیماه ۹۶ این رفتار به وضوح مشاهده شد.
الیگارشی خاصی که گاهی در قالب دولت پنهان و گاهی بصورت جریانی خودسر جلوه میکند، بیشترین نقش را داشته که طی این سالها با فشار به نهادهای داوری نظیر شورای نگهبان، مجلس را از کارآیی بیاندازد و از این طریق، صندوق رای را برای بخشی از جامعه بی معنا و حتی بلاموضوع نماید. شما یک آمار بگیرید ببینید به چه میزان سرمایه سیاسی و اجتماعی کشور مستهلک شده. ببینید میزان اعتماد عمومی نسبت به اقتدار مجلس و دستگاه قانونگذاری کشور سقوط آزاد داشته است. در حالیکه مردم همواره به انتخابات اعتماد نسبی و مشارکت موثر داشتهاند و سرمایه خود را صادقانه صرف تقویت و قوام نظام سیاسی کردهاند، ولی در مقابل چه بدست آورده اند؟ منطق الزام به شیء ما را ملتزم به لوازم و تبعات شیء میکند. نمیشود سراغ مشارکت باشکوه رفت و درپی افزایش سرمایه سیاسی ملی بود اما مجلس ناکارآمد تشکیل داد. این راهبرد جناح اصولگرا ومحافظه کار در این سالها بوده است.
نباید فرصت انتخابات را نادیده گرفت
آقای اصغرزاده! چقدر قائل به تلاش کردن اصلاح طلبان برای بالا بردن مشارکت انتخاباتی هستید؟ شرکت کردن اصلاح طلبان در انتخابات چه معنایی میتواند داشته باشد؟
منظور رقابت منصفانه سیاسی و کسب نمایندگی واقعی مردم است. وگرنه برای تشکیل یک مجلس مشورتی دم دستی و ناکارآمد نیازی به مشارکت رقابتی و کارزار انتخاباتی نیست. بعضی دوستان میگویند چه احتیاجی است که اصلاح طلبان مثل گذشته دل بسوزانند و هیزم تنور انتخابات بشوند پس بهتر آنکه کنار گود بنشینند تا بلوکهای اصولگرا که دنبال مصادره کل قدرتند خودشان ببرند و بدوزند. من میگویم ما ولی نمیتوانیم چشم خود را بر تحولات مثبت جامعه ببندیم. مردم بسیار هوشیارتر و آگاه تر از گذشته شده اند سبک زندگی تغییر کرده. محاکمه یک روزنامه نگار یا یک کارگر وجدان عمومی را جریحه دار میکند. همه اینها بخاطر آگاهی روزافزون مردم و دسترسی عمیقتر آنها به اطلاعات است. نباید فرصت انتخابات را ندیده گرفت.
جامعه ایران به رغم کلیشههای رسمی و پروپاگاندای رسانه ملی، یک جامعه در حال تحول و تحول خواه است، یعنی مطالبات مدرن و برابری خواهانه دارد، دنبال پاسخگو کردن همه مقامات است، دستگاه هاضمه قوی دارد.حرکتهای افراطی و سرنگونی طلب را در خود هضم میکند. بارها اصولگرایان حاکم خواستند صندوق رای را از خاصیت بیاندازند ولی جامعه عکس العمل نشان داد و همه ما غافلگیر شدیم. ایده اصلی و اولویتهای جامعه گاهی امنیت در برابر براندازها، گاهی اوقات معیشت خواهی، گاهی حقوق شهروندی در مقابل خودسرها و گروههای فشار، زمانی دموکراسی و توسعه سیاسی، یک زمان آزادیهای اجتماعی و مداراطلبی در برابر تندروها و گاهی صلحخواهی در برابر جنگطلبان بوده است. استقلال و حق حاکمیت ملی برایش مهم است، در کل یک جامعه ی جنبشی و تحول خواه است. برای یک جریانی مثل جریان اصلاح طلب یا هر جریان سیاسی بی توجهی به این جامعه و غفلت در بزنگاه میتواند به مرگ همیشگی بیانجامد. میتوان گفت که اگر مردم قهر کردهاند ما هم در نهایت باید قهر کنیم و دنباله رو توده ها باشیم ولی کار سیاست و اساسا کار سیاستمدار، شکستن یخ قهر و باز کردن مسیر با طراحی میدان مبارزه و امید دادن به آینده است. سیاست زدایی جامعه به استبداد میانجامد. در عوض سیاست مانند کشتیهای کوه پیکر یخ شکن است که سطوح یخ با قطر شش تا هفت متر را میشکند و مسیر را باز میکند.
الیگارشی خاصی که گاهی در قالب دولت پنهان و گاهی بصورت جریانی خودسر جلوه میکند، بیشترین نقش را داشته که طی این سالها با فشار به نهادهای داوری نظیر شورای نگهبان، مجلس را از کارآیی بیاندازد و از این طریق، صندوق رای را برای بخشی از جامعه بی معنا و حتی بلاموضوع نماید.
مردم تلاش میکنند ورق را برگردانند
نتیجه سوال شما این است که اگر مردم به پای صندوق رای آمدند و بعد دیدند که مجلس نمیتواند مطالبات آنها را برآورده کند بنابراین به صورت طبیعی خسته میشوند و دفعه بعد نمیآیند. من چنین نگاهی ندارم، اینطور نیست که مردم نسبت به حق رای خود خنثی باشند شاید بگویند چرا رای شان کم اثر یا بی اثر شده ولی از آن نخواهند گذشت. انرژی خود را در انتخابات رها میسازند تا ورق را برگردانند.
خستگی مردم را قبول دارم، مردم از ناکارآمدی سیستم، از تبعیض ها و نابرابری ها بسیار ناراضی هستند ولی یک نکته مهم وجود دارد و آن این است که مردم دائما تجزیه تحلیل میکنند و دنبال راه حل عادلانهتر و متعادلتر میگردند. سیاستمداران اصلاح طلب نباید به درمانهای رادیکال در فضای مجازی و توهم ناشی از آن اتکا کنند و بجای درمان اصلاح طلبانه بروند سراغ پله آخر و بگویند خب چون کشور دچار انسداد سیاسی است و مسئولش اصولگراها هستند پس باید قهر کنیم آنهم قهری آشتی ناپذیر.
اگر به تاریخ مراجعه کنید می بینید در رژیم سابق دائما گفته میشد نظام دچار انسداد سیاسی است بایستی با زبان اسلحه با او سخن گفت نتیجه چه شد؟ بهترین فرزندان کشور رفتند سراغ نبرد مسلحانه و نه تنها راهی گشوده نشد بلکه بسته تر شد تا اینکه هژمونی تحولات بدست روحانیت انقلابی که مفسر اسلام سیاسی بود افتاد. حال آنکه با انقلاب ایران انرژی زیادی آزاد گردیده و اساسا حکومت ایران هنوز بخش قابل توجهی از مشروعیت خود را از همین توده ها میگیرد و با انجام انتخابات دوره ای بارها تجدید قوا کرده و به بازآفرینی مشروعیت خود پرداخته آخرینش همین رای ۲۴ میلیون به حسن روحانی و ۱۶ میلیون به رییسی بود. درست است که درجه نارضایتی بالاست ولی هنوز بخش بزرگ جامعه سیستم را قابل اصلاح میدانند. سیاستمداران باید از توهم توطئه دوری کنند و با شاخص های منطقی و واقعی به ارزیابی جامعه بنشینند.
سهیم شدن در قدرت زیر زبان بعضی رفقای اصلاح طلب مزه کرده است
قبول دارم که این نگاه میتواند به ساده سازی سیاسی و توجیه گری بیانجامد. قبول دارم که سهیم شدن در قدرت زیر زبان بعضی رفقای اصلاح طلب مزه کرده است و حاضر نیستند منطق قدرت را نقادی کنند توجیهگر قدرت شده اند و حتی با منطق و زبان قدرت هم سخن میگویند. در همان حوادث اعتراضات دیماه ۹۶ این رفتار به وضوح مشاهده شد.
جامعه ی ایران جامعه ی آرمان گرا و هویت خواه است ولی الان اولویت را به مطالبات معیشتی و صنفی میدهد. سیاست خارجی و سیاست داخلی را نیز تا آنجا پی میگیرد که به کارآمدی و حل گره های اقتصادی و رفع بحرانهای موجود بیانجامد. مطالباتش را میشود در دغدغه های مشترک طبقات،اصناف، اقشار و گروههای اجتماعی کوچکتر یافت. عملکرد ضعیف دولت نیز به روند سیاست زدایی جامعه کمک کرده است. منظور این است که بخش هایی از جامعه از سیاست خسته شده اند از سیاستمداران دلخورند، از احزاب و گروه های سیاسی بالادستی دلزده شده اند، میگویند سیاستمداران از اصلاح طلب و اصولگرا دستشان در یک کاسه است و دارند مملکت را با کمک هم غارت میکنند، سر ملت را کلاه میگذارند، همه سر و ته یک کرباسند، درد مردم را نمیفهمند اینها حرفهایی است که در کوچه و خیابان، اتوبوس و تاکسی و مترو، در محافل خانوادگی و فضای مجازی میشنویم؛ جامعه دچار نوعی خشونت زبانی شده است. عصبانی است. گاهی به هجو، تمسخر و حتی برچسب زنی رو میآورد و این نشان از حقایقی تلخ است که زیر پوسته ظاهرا آرام جامعه در جریان است و حکومت گران دوست دارند آنرا نبینند. ولی کنشگر سیاسی و سیاست ورز بایستی بموقع آنرا کشف کند و آنرا به سیاست ترجمه کند و خود را میانجی مطالبات مردم با حکومت قرار دهد تا جامعه را با سیاست آشتی دهد و امید را به ذهنیت جامعه برگرداند. با اینحال پیشبینی من از انتخابات مجلس خوش بینانه است تصور میکنم اگر اصلاحطلبان صادقانه با مردم سخن بگویند و از برنامه های خود برای کاهش آلام آنان بگویند و چهره های فساد ستیز و پاکدست خود را به میدان بفرستند ورق برگردد.
اصولگرایان اصلاحطلبان را به نبرد فرسایشی کشاندند
متاسفانه اصولگراها طی دو دهه گذشته اصلاحطلبان را به نبردی فرسایشی کشاندند و آنها را درگیر مسائل روزمره ساخنند. از این رو اصلاح طلبان دچار گسست و تاخیر تاریخی شدند، نتوانستند فرکانس گفتمان خود را روی امواج تحولخواه جامعه بخصوص جوانان، زنان و اقوام تنظیم نمایند. تا حدودی دانشگاه و کارخانه، حاشیه نشینان جغرافیایی و اچتماعی و حتی لایه هایی از طبقه متوسط را هم از دست دادند و در پاره ای موارد به دلیل چشم پوشی بر اشتباهات معدود رفقای رانتخوار خود مشروعیت اخلاقیشان هم آسیب دید. با اینحال بنظر میرسد همه چیز قابل ترمیم و جبران است مشروط به آنکه اصلاح طلبان حرکتی به خود بدهند.
باید نشان دهند که قادرند تفاوت معناداری میان این انتخابات با انتخابات دفعه پیش که مجبور به عقب نشینی شده بودند ایجاد کنند. اگر رفتار و گفتارشان،معنا و منطقی متفاوت از آنچه موجود است بیابد و حقیقتا صدای بی صدایان بشوند آغوش ملت برایشان گشوده خواهد شد.همین امروز هم که فضا بسیار بس ناجوانمردانه سرد است اگر رهبران محصور جریاناصلاح طلب و آقای خاتمی، مردم را به حضور دعوت کنند نرخ مشارکت بشکل معناداری جهش خواهد یافت.
تحریم یا شرکت نکردن در انتخابات هم البته میتواند واکنش دموکراتیک به حساب آید ولی بعید میدانم مردم ایران از حقی که قانونا به آنها داده شده تا رفتار حکومت را تغییر دهند به این راحتی بگذرند. مردم باید اراده و جزم اصلاح طلبان را برای تغییر وضع موجود باور کنند. شما ببینید برخی اقدامات دستگاه قضا در برخورد با مفسدان دانه درشت با استقبال افکار عمومی مواجه میشود.
ممکن است از سر ترس باشد؟
من این را رد نمیکنم، خود من منتقد احکامی هستم که اخیرا برای کارگران، زنان، کنشگران اجتماعی و سیاسی صادر میشود ولی تلاش اصولگراها برای در اختیار گرفتن شعار عدالت خواهی و فقر زدایی هرچند نیمبند را نباید انکار کرد. اصولگرایان دوست دارند چهره خودشان را عدالت طلب و فساد ستیز و طرفدار فقرا و گروههای حاشیهنشین نشان دهند. اینکه چقدر مردم باور کنند باید منتظر ماند. آینده تحولات و انتخابات پیش رو واقعیت را روشن خواهد کرد. باید قبول کرد سیاستهای دولت روحانی در سالهای اخیر به طبقه متوسط که پشتیبان اصلی جریانات اصلاح طلبانه و مدرن کشورند آسیب رسانده است تا جایی که بخشی از آنها به سطوح پاییندست کوچ کرده اند.
بافت حاشیه نشین که تا قبل از این بازتاب و معلول مهاجرت روستاییان به شهرها بود ترکیبش عوض شده اینک پذیرای جمعیت هایی از شهرنشینانی است که حالا فرصتها را از دست داده و داراییشان بی ارزشتر از گذشته شده است و به طور سیستماتیک از جامعه شهری در حال رانده شدن هستند. بنظرم اصلاحطلبان نیز باید بر مطالبات این بخش از جامعه توجه وتمرکز کنند. اصلاح طلبان ناچارند دست به بازسازی بدنه اجتماعیشان بزنند و انتخابات این فرصت را به آنها میدهد تا سرمایهسیاسی و متعاقبا سرمایه اجتماعی خودرا بازتولید کنند.
به دلیل حساسیتی که مقامات اصولگرا بعد از انقلاب نسبت به تشکیلات صنفی، سیاسی و احزاب داشتند جامعه از داشتن سندیکا و اتحادیه و احزاب قدرتمند فراگیر محروم شد. به همین دلیل جامعه جنبشی و موج آفرین باقی ماند. به عبارتی در هنگام بسیج اجتماعی، جامعه قطبی و پولاریزه میشود. در هنگامه هر انتخاباتی گسلها و شکاف های انکار شده به سطح میآیند و فعال میشوند. نتایج گاهی آنچنان غیر قابل پیشبینی است که سیاستمداران و حتی دستگاههای مسئول را غافلگیر میسازند. چطور در یک کشوری که روندهای سیاسی باید علی الظاهر پیشبینی پذیر باشد احزاب یا سیاستمداران میگویند غافلگیر شده اند؟ غافلگیری متوالی نشان میدهد آنها درک درستی از روند های اجتماعی ندارند.
بطور مثال دوم خرداد ۷۶ وقتی آقای خاتمی کاندیدا شد، او یک وزیر ارشاد مستعفی بود اگر حکومت رسما اعلام میکرد که خاتمی نامزد هسته مرکزی قدرت است، بیش از چهار پنج میلیون رای نمی آورد ولی چون جامعه تصور کرد خاتمی نماد تغییر وضع موجود است، به او بیست میلیون رای داد و همه ما غافلگیر شدیم، این غافلگیری آن زمان موضوع عجیبی بود که نشان میداد مردم قرار است به صورت دیگری به سیاست بنگرند. از آن زمان تا حالا بیست و دو سال گذشته است. در انتخابات ۹۶ شاهد اوج همان روندی بودیم که از دوم خرداد ۷۶ شروع شد وطی آن رقابت بلوکهای سیاسی داخل قدرت برای مردم باورپذیر بوده و از میان آنها مردم دست به انتخاب میزنند. به عبارتی معادله قدرت در بالا، سیاست ورزی و جهات آنرا توضیح میدهد.
نمیشود سراغ مشارکت باشکوه رفت و درپی افزایش سرمایه سیاسی ملی بود اما مجلس ناکارآمد تشکیل داد. این راهبرد جناح اصولگرا ومحافظه کار در این سالها بوده است.
بعد از واکنش منفعلانه اصلاح طلبان به اعتراضات ۹۶ نگاه عمومی به سیاستمداران تغییر کرد
حوادث دیماه ۹۶ تاثیر ویرانگری بر این نوع سیاست داشت. بعد از واکنش منفعلانه اصلاح طلبان به اعتراضات خیابانی ۹۶ نگاه عمومی به احزاب و سیاستمداران تغییر کرد. بی اعتمادی به بالا و آنچه در بالا تصمیم گرفته میشود رایج شد. سیاست خیابانی تر شدبه تعبیری جامعه مدنی سیاست زدایی شد.اصلاح طلبان متهم به بزک کردن سیاستهای حکومت گردیدند. اصلاح طلبی که از زمان سیدجمال الدین اسدآبادی تا کنون ذاتا چانه زنی و لابی گری در سطوح بالای حکومت معنا میگردید زیر سوال رفت. بعضی به این نتیجه رسیدند که اصلاحات از بالا دیگر اساسا فایده ای ندارد بلکه توجیه گر وضع موجود شدن و جاده صاف کن تندروهایی است که در قاموس شان هیچ باوری نسبت به رای و نظر مردم نیست.
جامعه ما دستگاه هاضمه قوی دارد بسیاری از جریانات افراطی را در خود هضم و جذب میکند
این حرف شما یعنی مردم به این باور رسیدهاند که صندوق رای بیتاثیر است؟ به نظر چندان قابل پذیرش نمی آید؟
خیر، هنوز صدور چنین حکمی زود است. اولا جامعه ما دستگاه هاضمه قوی دارد بسیاری از جریانات افراطی را در خود هضم و جذب میکند و آنها را بر سر عقل میآورد و به اعتدال و میانه روی وا میدارد. ثانیا جامعه در حال گشایش است و اجازه بسته شدن و تسلط هژمونیک یک اندیشه جزمی را نمیدهد. جامعه در حال تحول و مدرن شدن است بگونهای که سنتی ترین بخشها هم ناگزیر از اتخاذ رویکردهای اصلاح طلبانه شدهاند و در برابر افکار عمومی دست به توجیه میزنند.
اشتیاق مردم در دسترسی به شبکههای ماهوارهای و یا شبکههای اجتماعی نظیر تلگرام مصداق چنین رویکردی است. نگاه مردم به صندوق رای نیز از منطق مشابهی پیروی میکند. مردم معمولا تا جایی که بتوانند بجای خیابان از مجرای صندوق رای مخالفت خود با وضع موجود و سیاستهای کلان را بروز میدهند. در حوادث پس از انتخابات ۸۸ و موج «رای من کو» آنجا که شرایط رادیکالیزه شد و درگیری ها افزایش یافت مردم خود حضور خیابانی را به حداقل رساندند. نگاه مردم به صندوق رای از جنس خلق انقلاب و فروپاشی نظم موجود نیست بلکه اصلاح از طریق خلق فرصت و بدست آوردن ابتکار عمل جهت بهبود اوضاع است به راحتی آنرا واگذار نمی کنند. اگر انتخابات دارای بار معنایی متفاوت با گذشته باشد و یا اراده ای ملی برای تشکیل مجلس قدرتمند شکل بگیرد این حساسیت مضاعف میگردد. بخصوص در کلانشهرها. اگر انتخابات بگونه ای معنادار متفاوت از گذشته باشد و نامزدها از میان نیروهای امتحان پس داده باشند که قول بدهند در مجلس قوانین موثر و راهگشا به تصویب خواهند رساند و نظارت دقیق بر دستگاهها اعمال خواهند کرد یا مثلا درمورد مصادیقی مانند گسترش بیمه های اجتماعی و همگانی شدن آموزش و بهداشت ارزانتر و با کیفیت تر و یا اینکه در حفظ برجام و تعامل با غرب یا تصویبFATF تعلل نخواهند ورزید میتواند مردم را به صندوق رای امیدوارتر نماید. برای حکومتی که بر دو پایه اسلام و جمهوریت تکیه دارد هم صندوق رای مهم است و هم جمعیتی که به پای صندوق رای میایند یعنی باید بگوید که انتخابات باشکوه بود؛
تندروها تلاش میکنند با گاندو سازیدست به تخریب دولت و اصلاح طلبان بزنند
جمهوری اسلامی نمیتواند به دنیا بگوید که من حکومتی مشروع هستم ولی تنها سی تا چهل درصد مردم پای صندوق می آیند و من را تایید میکنند. مشروعیت حکومت ایران تک پایه نیست دو پایه است یک پایه آن یک حکومت دینی است و یک پایه مهم آن رای مردم است، البته کیفیت رای ها هم مهم است. حکومت نباید و نمیتواند مشروعیت خود را تنها از آرای غیررقابتی استخراج کند.حکومت تمایل دارد به دنیا بگوید انتخابات ایران رقابتی و دموکراتیک است برای طبقه حاکم البته بهترین نتیجه این است که اصولگرا ها در یک انتخابات رقابتی پیروز شوند و طلسم ناکامی های پی در پی شکسته شود. تهاجمات نیروهای افراطی همچون پناهیان را باید از این منظر دید. تندروها تلاش میکنند با گاندو سازیدست به تخریب دولت و اصلاح طلبان بزنند. نهادهای دولتی مانند وزارت خارجه و دفتر رئیس جمهور را به مراکز تحت نفوذ بیگانه متهم کردن را باید در همین راستا ارزیابی کرد.
دولت را متهم کردن به وادادگی در برابر دشمن و ملکوک نشان دادن چهره های اصلاح طلب به عنوان غربگرا و اصرار بر خروج آنها از مسیر انقلاب همگی ذیل پروژه انتخاباتی جریان راست افراطی تعریف میشود.
اصلاح طلبان از چند طرف تحت فشار قرار دارند هم فشار تندروها. هم تیغ نظارت استصوابی. هم پاسخگویی به افکار عمومی جهت حمایتشان از دولت روحانی. باید به مردم بگویند که مایلند با غرب تعامل داشته باشند اصلا معنی ندارد که مانند اصولگراهای افراطی غرب ستیز باشند. اساسا پیشرفت و ترقی بدون تعامل با دنیا امکان پذیر نیست. این یک واقعیتی در دنیا است، بدون سازگاری با جامعه بین المللی امکان ندارد بشود کشور را به لحاظ اقتصادی پیش برد و دارای یک اقتصاد توسعه یافته شد؛ خیلی از کشورهای مستقل مثل چین وژاپن، در تعامل با غرب و در سایه داد و ستد با جهان صنعتی غرب توانسته اند به قدرت اقتصادی تبدیل بشوند.از سوی دیگر بازیگران و مناسبات بین المللی بگونه ای دگرگون شده که امنیت ملی هر واحد سیاسی نمیتواند تنها با تکیه بر زرادخانه تسلیحاتی و نیروی نظامی قوام و دوام پیدا کند. فراموش نباید کرد که شوروی به بزرگترین زرادخانه نظامی و اتمی دنیا مجهز بود ولی بدون شلیک حتی یک گلوله جلوی چشمان حیرت زده جهانیان مانند برف آب شد؛ چرا؟ چون بخاطر هزینه های نظامی کمرشکن توان رقابت اقتصادی با دنیا بخصوص ایالات متحده را از دست داده بود.
ما کف ایدهآلهای خودمان را در قانون اساسی به تصویر کشیدیم تا زمینه ایجاد یک جامعه آزاد و دموکراتیک را فراهم کند، اما بخاطر کژفهمی ها و بعضی تنگ نظریها، این میثاق مصادره و گروگان گرفته شده است و به یک مکانیزم طرد و حذف برای گزینش و کنترل ملت تقلیل یافته است. طرد و حذف نیروهایی که منتقد وضع موجود و یا معترض به تفسیر آقایان از اسلام و انقلاب هستند. قانون اینک در خدمت جریاناتی است که دنبال مال خودسازی کشورند.
در مورد ایران هم باید گفت ضمن اینکه به لحاظ دفاعی و نظامی باید از قدرت بازدارندگی لازم برخوردار باشد و این قابل احترام است ولی باید پذیرفت که مولفه اصلی امنیت ملی کشور، اقتصاد قدرتمند است صرفا نیروی نظامی نیست. با نیروی نظامی و تسلیحاتی صرف ایران قدرتمند نمیشود ولی دستیابی به اقتصاد مولد و پایدار موجب میگردد ایران به قدرت منطقه ای تبدیل شود. برای رسیدن به یک اقتصاد قدرتمند احتیاج به یک ملت منسجم، هم بسته و دارای درک صحیح از اهداف حکومت هستید. اتفاقی که افتاده است این است که بخشی از برنامه ها و سیاستهای کلان نزد افکار عمومی توجیه نشده و از منطق مستحکمی برخوردار نیست.
23/ 27216