«روزی نیست که خبر تصمیم به مهاجرت چند فعال اقتصادی معتبر و مدیر توانمند را نشنوم.
روند مهاجرت کارآفرین و خروج سرمایه شتاب بی سابقه ای گرفته است.
همه آنها یک حرف می زنند:”خسته شدم، دیگر امیدی به بهبود ندارم.”
این دُهُلیست که صدایش 2 – 1 سال دیگر در اقتصاد کشور در خواهد آمد.»
آنچه پدرام سلطانی نوشته، واقعیت تلخی است که امروز در کشور جریان دارد و نه تنها کارآفرینان و صاحبان سرمایه که چهره های علمی و دانشگاهی و حتی بسیاری از مردمی که اصطلاحاً دست شان به دهانشان می رسد را شامل می شود. بخش مهمی از ایرانیان، یا از کشور رفته اند، یا در حال رفتن هستند یا در اندیشه یا آرزوی مهاجرت اند و به ویژه جوان ترها این گونه اند.
چندی پیش مسأله قاچاق دام از ایران به خارج کشور و گرانی گوشت پیش آمد. همه یادمان هست که چقدر سر و صدا شد و چقدر مسؤولان ابراز نگرانی کردند و از برنامه هایشان برای جلوگیری از این وضعیت خبر دادند (که البته ناکام هم بودند) ولی به هزار تأسف و شرمساری، در کشوری که برای خروج گاوها و گوسفندها ماتم می گیرند، برای خروج سرمایه های ارزشمند انسانی اعم از کارآفرین و متخصص و دانشمند و تکنسین و … کک کسی نمی گزد؛ گو این که در این کشور، ارزان تر از آدمیزاد نداریم!
همین فعالان اقتصادی را بنگرید که یک به یک با ناامیدی بنگاه های اقتصادی شان را می بندند و برخی نیز از کشور بیرون می روند؛ اگر قرار است جوانان ما اشتغال داشته باشند، اگر قرار است تولید رونق بگیرد، اگر قرار است پول در کشور بچرخد، اگر قرار است نیازهایمان را تا حد امکان در داخل تولید کنیم، اگر قرار است کالای ایرانی صادر کنیم و ارز به داخل کشور بیاوریم، چاره ای جز حفظ حرمت و حمایت از فعالان اقتصادی و کارآفرینان نیست، آنان که در این وانفسا سرمایه های خود را وارد چرخه ریسک تولید و کارآفرینی می کنند.
اما عملاً با آنها چگونه برخورد می شود؟ تا زمانی که صاحب سرمایه ای پول هایش را در بانک یا در املاک و سکه و ارز سرمایه گذاری کرده، کسی کاری به کارش ندارد ولی به محض این که بخواهد کارخانه ای، کارگاهی، شرکتی و حتی مغازه ای بزند، از جاهای مختلف سراغش می روند تا سنگی مقابل پایش بگذارند یا سهمی از او بستانند!
الزام به انواع مجوزهای غیرضروری از نهادهای مختلف – از وزارت صمت گرفته تا پلیس اماکن و حتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی – تحمیل قانون کار عهد حجری بر کارآفرینان، سخت گیری های بی مورد و سردواندن آنان در پیچ و خم های بروکراتیک، تحمیل بهره های بانکی عجیب و غریب، فشارهای مالیاتی و بیمه ای و گمرکی، باج خواهی های آشکار و نهان از صاحبان سرمایه و … همه و همه دست به دست هم داده اند تا صاحب سرمایه و کارآفرین امیدوار و پرانگیزه امروز در فردایی بسیار نزدیک، به فردی ناامید و پشیمان تبدیل شود که فقط می خواهد آرامش برباد رفته و سرمایه در معرض خطرش را برهاند و خلاص شود.
حال به این وضعیت اسفناک داخلی، مشکلات ناشی از تحریم و کاهش قدرت خرید مردم را بیفزایید تا مشخص شود که کارآفرینان ایرانی، نه مهاجرت که واقعاً فرار می کنند.
به قول عضو اتاق بازرگانی، صدای این دهل، یکی دو سال دیگر در می آید ولی قطعاً آثارش به یکی دو سال محدود نمی شود. صاحب سرمایه ای که از ایران می رود و مثلاً در ترکیه کسب و کاری راه می اندازد و ریشه می دواند، حتی بعد از بهبود اوضاع در داخل هم به سادگی نمی تواند به ایران برگردد.
نه ایران و نه هیچ کشوری دارای بی نهایت کارآفرین نیست، آنها “محدود” هستند و از این رو، نه فقط “صاحبِ سرمایه” که خود “سرمایه” اند. هم از این روست که در همه دنیا، برای صاحبان سرمایه و کارآفرینان فرش قرمز می گسترانند، جز اینجا که گویا وجود یا عدم وجودشان اساساً اهمیتی ندارد!
البته این وضعیت به معنای بی درمانی و ناامیدی مطلق نیست. می توان در همین شرایط نامطلوب تحریم، با اصلاحات جدی در داخل به فضای کسب و کار رونق داد و به فعالان اقتصادی از کارفرما گرفته تا کارگران امیدی تازه بخشید.
حذف سریع نظام مجوزها و امضاهای طلایی، کاهش مراحل راه اندازی کسب و کار، حذف نهادهای غیر مرتبط از چرخه تولید و تجارت مانند اداره اماکن ناجا و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مهم تر از همه این ها، بسنده کردن دولت به سیاستگذاری و واگذاشتن همه امور کسب و کار به پارلمان بخش خصوصی یا همان اتاق های بازرگانی می تواند گشایشی بزرگ در چرخه اقتصادی کشور و ایجاد مشاغل جدید ایجاد کند؛ اصلاح این امور که جزو تحریم ها نیست!
فعالان اقتصادی بهتر از مدیران دولتی راه و چاه تولید و تجارت را بلدند؛ اگر به جای مدیران ناکارآمد دولتی کار را به صاحبان اصلی کسب و کارها بسپاریم، توئیت هایی مانند آنچه در صدر مطلب آمد، فقط خاطره ای از گذشته خواهند بود.