شنبه 15 اردیبهشت 1403
خانهخبرکارتون و طنزمعشوق به خورشت آغشته من

معشوق به خورشت آغشته من

واقعیتش نخوردن برنج بسیار غم انگیزتر از تحمل چاقی است.


قانون– مونا زارع

واقعیتش نخوردن برنج بسیار غم انگیزتر از تحمل چاقی است و هربار که دانه‌های قدکشیده زعفرانی برنج را نگاه می‌کنم، به این فکر می‌کنم زندگی آن‌قدر کوتاه هست که ارزش ندارد تویش برنج هم نخوریم و آن خورشت آبکی را بذاریم لای نان که نصفش از توی درزهای نان هم پس بدهد بیرون و گند و کثافت برمان دارد که چه شود؟! لاغر باشیم! می‌خواهم نباشیم.

من شخصا حدس می‌زنم همه توی رو دربايستی همدیگر لاغریم و آن‌هایی هم که چاقند آدم‌های آزاده‌ای هستند که اتمسفر تاثیری روی‌شان نذاشته. همه مشکلات من هم از یک ميهمانی شروع شد. درست وقتی‌که گفتند شام آماده است و من شبیه گرازی که دو سال فقط هویج گیرش آمده افتادم به جان میز غذا و دیس برنج تا قبل از اینکه تمام شوند،

به سهمم برسم اما وقتی سرم را بالا آوردم و برنج‌ها را از روی صورتم پاک کردم دیدم همه‌شان گوشه بشقاب‌شان مقداری سالاد و دو تا زیتون و یک مشت گوجه گیلاسی ریخته‌اند و سعی می‌کنند با روغن زیتون کاری کنند از گلوی‌شان پایین برود. همان‌جا بود که صدای یک نفر پیچید که «عزیزم برنج می‌خوری که چاقی دیگه!» بشقابم را پشتم گرفتم و گفتم «ریزش مو دارم آخه».

قدیم‌ترها هرکسی دلش می‌خواست برنج بخورد همین را می‌گفت اما این روزها نامردها راه‌هایش هم از خودشان ساخته‌اند که بتوانی هم برنج نخوری هم کچل نشوی. بیانيه انجمن خوش هیکلان می‌گفت برنج را آب کش کن و با آب نشاسته‌اش کله‌ات را بشور و برنج را هم نخور! یعنی تا این حد از مرز کج سلیقگی گذشته‌ایم که نمی‌دانیم داشتن شکم مسخره‌تر است یا اینکه آبکش برنج را روی سرت خالی کنی.

از همان شب بود که من را هم عضو گروه تلگرامی گل اندامین بی‌برنج کردند و برنامه شروع شد. صبح‌ها خاله آتوسا یک پیغام الهام بخش می‌گذاشت که اگر روح زیبایی نداری حداقل هیکل زیبایی داشته باش! و خوشبختانه همه‌شان هم با این فحش کادو پیچ شده روحیه می‌گرفتند و استیکر نستعلیق عالی بود دوست گرامی می‌فرستادند.

ظهرها اجازه داشتیم يك قاشق برنج بخوریم و من همان یک قاشق هم می‌گذاشتم گوشه دهانم بماند تا شب خیس بخورد و طعم و ویتامینش آرام آرام وارد بدنم شود چون درد فراق یکهویی آدم را بیچاره می‌کند. شب‌ها هم برنامه این بود که خاله آتوسا از خودش فیلم بگذارد که چگونه در شکم خودتان خلأ ایجاد کنید و تا زمانی هم که سرش توی فیلم ورم می‌کرد و کبود می‌شد، ما داشتیم لوبیاها و بروکلی‌های پخته‌مان را می‌خوردیم و شک ندارم بروکلی هم از آن چیزهایی است که قاچاقی خودش را جای سبزیجات جا زده.

چون نهایت ظرفیت همچین چیزی این است که کف پایت را با آن بسابی از بس که سفت و چغر است. بعد از دو ماه سه سایز کم کرده بودم و جزو گل‌اندام‌ها حساب می‌شدم اما جلسه‌های مشاوره‌ام شروع شده بود. دچار خلأ عاطفی شده بودم و فلسفه و کلیت زندگی گریه‌ام می‌انداخت. خودم هم نمی‌دانستم از چه روی این اتفاق افتاده بود اما بعد از 10 جلسه دو ساعته که یک بند حرف می‌زدم و مشاور با ذکاوتم در نهایت می‌گفت برو به چیزهای مثبت فکر کن، یک روز واقعا مغزش تکانی خورد و سرش را آورد جلو و در گوشم گفت بروم سراغ گونی برنج‌ها.

سعی کردم خودم را کنترل کنم و گفتم:«اگه انجمن بفهمن چی؟» چشمکی زد و گفت: «هیچکی نمیفهمه! مشاور رازدارته». راستش را بخواهید دو ماهی بود که یک طرف دهانم را مسواک نزده بودم چون آخرین باری که برنج خورده بودم، نصفش لای دندانم گیر کرده بود و با همان لحظات خوشی‌ را می‌گذراندم. اما از وقتی مشاورم گفت دلیل افسردگی‌ات رژیم است احساس می‌کردم یارم برگشته.

همان شب رفتم سراغ گونی برنج و گفتم:«بیداری؟» در کمال ناباوری در گونی باز شد و گفت: «کجا بودی این همه وقت پس؟» اشک گوشه چشمم جمع شد و گفتم:«من سعی کردم بدون تو زندگی کنم اما نشد». برنج هم همان‌جا منقلب شد و خودش درجا دم کشید. راستش را بخواهید مشاورم تشخیص داده به خاطر درد فراقی که کشیدم جدیدا آن‌قدر از برنج خوردن لذت می‌برم که برایم خاصیت توهم‌زایی پیدا کرده است و اجازه دارم بعضی روزها فقط بو بکشم.

می‌خواهم همین را عرض کنم که رژیم با آدم این کار را می‌کند که همه ما رژیم گرفته‌ها بعد از تمام شدنش دوبرابر می‌شویم و براي همين است كه از هرچه لاغر و متد لاغری و دمنوش لاغری بیزاریم. چون با وجود اینکه چاق‌ها مهربان‌ترند اما حکومت دست لاغرهای اطواری است.

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید