تا حالا برایتان پیش آمده است با دیدن رنگِ سال یا لباسهایی که با تغییر فصل، ویترین مغازهها را قرق میکنند، با دهان کج و ابروهای بالارفته بگویید: «آخه کی اینو می پوشه؟»
به گزارش رتبه آنلاین «مد، چیزی است که عده زیادی را به پیروی وامی دارد و هیچ تضمینی ندارد که زیبا و حتی راحت و قابل پوشیدن باشد؛ شلوارهای زیادی تنگ که بعد از قاشق دوم غذا آلارم می دهند، کفشهای زیادی پاشنهبلند که با آنها هر لحظه بیم فروریختن را میشود تجربه کرد و زیورآلات سنگینی که پوست را به خارش و التهاب میاندازند، بعضی از الزامات خوشتیپی هستند که دنیای مد به ما تحمیل میکند و بعضیهایمان خیلی راحت میپذیریمشان. کاری هم نداریم که چقدر زندگیمان با آنها سختتر و حتی سلامتیمان تهدید میشود. این رنجِ خوشتیپی اما مختص زمانه ما نیست. در روزگار دور هم آدمها برای زیبا و متعلق به طبقه ممتاز به نظر رسیدن، خودشان را به زحمت میانداختهاند. پرونده امروز مروری است بر مدهای رنج آور؛ کفش و لباسهایی که زمانی برای خودشان ارج و قربی داشته و حالا به نظر ما مضحکاند. چند سال دیگر به ما و سختی کشیدنهایمان برای خوشپوش بودن نمیخندند؟
دامنهای شکنجهآور
اواخر قرن ۱۸ میلادی در عصر ملکه ویکتوریا، پوشیدن دامنهای فوقالعاده پهن و چیندار مد شد. زنان اروپایی در این دوره با شعارِ «پف بیشتر، خفنتر» یا چیزی در همین مایهها خودشان را بدجوری به زحمت میانداختند. آنها برای هر چه خوشتیپتر به نظر رسیدن، چندین زیردامنی زمختِ آهاردار میپوشیدند؛ آنقدر که وزن لباسشان به ۸ کیلو و حتی بیشتر میرسید! بعضیها برای پفدارتر کردن دامنشان از حلقهای به اسم «کرینولین» استفاده میکردند؛ حلقه اسکلتیِ بزرگی از جنس استیل یا استخوان که هم پوشیدنش خیلی سخت بود و هم راه رفتن با آن. در قسمت بالایی کرینولین که بیشباهت به «ژپونِ» لباسعروسهای امروزی نبود، حفرهای وجود داشت که باید از گردن رد میشد و بعد دور کمر قرار میگرفت. مدِ دامن سنگین که تا اوایل قرن ۱۹ پرطرفدار بود، غیر از سختی و زحمت، خطر هم داشت؛ یکی از خطراتش، فاصله زیادش با بدن بود که باعث میشد فرد مثلا در نزدیکی با آتش لباسش بسوزد؛ بدون آن که چیزی حس کند و وقتی متوجه آتشسوزی بشود که کار از کار گذشته است.
کلاهگیسهای جنگلی
«لویی سیزدهم»، پادشاه فرانسه در سالهای ۱۲۲۳ تا ۱۲۲۶، روزی به سرنوشت محتوم خیلی از مردهای تاریخ مبتلا شد؛ کچلی! بلایی که شاه و گدا نمیشناسد. پادشاه اما خوش نداشت بی مو دیده شود و شروع کرد به استفاده از کلاهگیسی که به صورتی اغراقآمیز بزرگ بود. این گیسهای مصنوعی خیلی زود مد شدند؛ اگر چه استفاده کردن ازشان مشقتبار بود؛ کسی که از آنها استفاده میکرد، مجبور بود نشسته بخوابد تا ظاهر عجیب موهایش به هم نریزد. تازه این، همه سختیِ پُرمو به نظر رسیدن نبود؛ به کلاهگیسهای لویی عطر، پودر و موم میزدند تا خوشبو و جذاب باشد اما کسی به شستن آنها فکر نمیکرد. در نتیجه انبوه موهای مصنوعی، مکان خوبی بود برای زندگی موجودات موذی مثل بید، شپش و حتی موش! این جانورها به سرِ بیمو یا کمموی آقایان حمله میکردند؛ بدون این که آنها متوجه باشند یا برایشان اهمیتی داشته باشد.
آستینهای بینهایت پفی
مروری بر مدهای عجیب تاریخ نشان میدهد قرن هجدهمیهای عاشق «پف»، در صنعت مد زجرآور پیشرو بودند. یکی دیگر از لباسهای ناراحت این قرن، آستینهای «ژیگو» بود؛ چیزی شبیه به همان آستینپفیهایی که دوران بچگی عاشقشان بودیم و فکر میکردیم شبیه پرنسسهای توی کارتونها میشویم؛ با این تفاوت که ژیگوی قدیمی، آن قدر سنگین بود که زنها نمیتوانستند دستهایشان را به راحتی تکان دهند. خانمهای پیرو مد بعد از پوشیدن لباسهای فاخر و شیکشان، برای خاراندن سر یا درست کردن تاج و گلِ موهایشان احتمالا باید از دیگران کمک میگرفتند چون به هیچ وجه نمیتوانستند دستشان را بالا ببرند. کلا هر نوع فعالیت فیزیکی تا بعد از تمام شدن مهمانی و خلاصی از آستینهای سنگین و حجیم قدغن بوده است. افزون بر این، پوشیدن لباسهایی با چنین آستینهایی در روزهای گرم سال، تحملناپذیرتر میشد چون لایههای زیادی داشت که لباس را فوقِ تحمل، گرم میکرد. از شانسِ خوب ماست که لباسها هم مثل گیاهان و جانوران مشمول تکامل شدهاند وگرنه لباسهای آستین پفی مخصوصا در تابستان چه بر سرمان میآوردند؟
یقههای خفهکننده
یقههای جداشدنی، اختراع هیجانانگیز قرن ۱۹ بود که به مردها اجازه میداد یک پیراهن را چندین بار بپوشند بدون این که نگران باشند یقه کثیفاش، آبرویشان را ببرد. این یقهها با چیزی شبیه به دکمه سردست به پیراهن متصل میشد و از هر کسی یک جنتلمن میساخت؛ در چشمِ اروپاییهای آن زمان البته. یقه جداشدنی بسیار سفت و شق ورق طراحی شده بود و برای زیباتر به نظر رسیدن، به آن آهار زده میشد که اتفاقا همینها خیلی خطرناکش میکرد؛ آن قدر که به «قاتل پدر» معروف شده بود؛ این صفت البته فقط شوخی با سفتی و سختی یقه نبود چون جدیجدی میتوانست جریان خون به شاهرگ را متوقف کند و باعث مرگ شود. ولی چه کسی به این چیزها اهمیت میداد؟ مردهای خوشتیپ، بستهشدن راه نفس و خطر مرگ را به جان میخرند. اواخر قرن ۱۹ نیویورک تایمز با تیتر «خفه شده با یقه» و تعریف ماجرای غمانگیز مردی که با همدستی الکل و یقه جداشدنی خفه شده بود، توجه را به مرگبار بودن این مد عجیب جلب کرد.
کفشهای آسمانخراش
غیر ممکن است درباره مدهای آزاردهنده حرف بزنیم و به کفشهایی با پاشنههای غیر عادی اشاره نکنیم. کفشهای آسمانخراش که در قرن ۱۵ تا ۱۷ میلادی خیلی هوادار داشت، طول پاشنهشان به ۹۱ سانتیمتر هم میرسید. قدم زدن و دویدن با این سکوهای متحرک باید خیلی دیدنی بوده باشد البته جور خوشتیپی حضرات را بردههایشان میکشیدند که در پوشیدن این کفشها و راه رفتن با آنها به اربابهایشان کمک و بعضیها هم از عصا برای حفظ تعادل استفاده میکردند. خلاصه شانس آوردیم طی سالها پاشنه کفشها آب رفت وگرنه الان همه روی هوا راه میرفتیم. سابقه کفشهای پاشنهبلند به سالها پیش از این دوره برمیگردد. قرن ۱۰ میلادی زنان و مردان هنگام سوار شدن بر اسب، کفشهایی با پاشنههای بلند میپوشیدند که راهکاری بود برای راحت چسباندن پاها به رکاب و نه زیبایی اما به مرور در قرن ۱۷ کفشهای پاشنهدار به قشر متوسط و بالای جامعه تعلق گرفت و نشانهای از لوکس بودن تلقی شد. اواخر قرن ۱۸، مردها بیخیال این مدل خوشتیپی شدند و کفشهای زجرآور در انحصار خانمها درآمد تا همین امروز.
کلاههای سمی
در قرنهای ۱۹-۱۸، کلاههایی بین مردان مد بود که از خز خرگوش ساخته میشد. سازندههای کلاه برای مردانِ خوشتیپ، زیرکی به خرج داده و فهمیده بودند برای این که خزها خوب به هم بچسبند باید آنها را با «جیوه» شانه کنند! البته که جواب هم میداد ولی یک اشکال کوچک داشت و آن هم سمی شدن کلاه بود. درباره این که کلاههای سمی چه بر سر مردان میآورد، اطلاعاتی در دست نیست اماکلاهسازها به دلیل کار با جیوه علایمی را مثل اختلال در ضربان قلب، از دست دادن دندانها و حتی مرگ زودرس نشان میدادند. خوشبختانه اواخر دهه ۶۰ کلاه خرگوشی از مد افتاد.»