نام و تصویر حسین پاکدل در حالی از تیزر تبلیغاتی یک فیلم حذف شده که خود او روزی از همین جعبه چشم در چشم ما میدوخت و اشکهای او در بعد ازظهر 14 خرداد سال 1368 در حافظه تاریخ ثبت شده است.
به گزارش رتبه آنلاین، روح الله صالحی- این بار نوبت به حسین پاکدل ،پای ثابت نوستالژی دهه شصت رسید، تا از جعبه جادو حذف شود.
به گفته کارگردان فیلم سینمایی خانه کاغذی، به اجبار صدا و سیما، نام و تصویر حسین پاکدل از تیزر تبلیغاتی این فیلم حذف شد تا مجری نام آشنای دهه شصت تلویزیون هم که روزی از همین جعبه چشم در چشم ما میدوخت و اشکهای او در بعد ازظهر 14 خرداد سال 1368 در حافظه تاریخ ثبت شده، از این رسانه محروم شود.
حسین پاکدل برخلاف کسان دیگر، حق آب و گل هم دارد و از سال 66 تا 72 مدیر پخش شبکه یک بود و حتی به بهانه پایان دوره مأموریت، ایشان را از مدیریت موفق تئاتر شهر کسر کردند.
دافعه و حذف کسانی که سطح دانش شان بالاتر از سطح مورد نیاز مدیران جعبه جادو است، امری بدیهی است و انتظار دارند افراد در زندگی شخصی و فعالیتهای غیرسازمانیشان، همچنان پایبند دستورالعملها و بخشنامه رفتار کنند که در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد افراد همان طور زندگی کنند که جلوی دوربین ایستادهاند.
صدا و سیما قرار بود دانشگاه شود و یادمان رفت سطح علمی دانشگاه به تبحر و توانایی استادان آن دانشگاه برمیگردد. شماری از برنامههای تلویزیون، این روزها کپی دانشگاههای قارچ گونهای است، که توی کوچه پس کوچههای شهر میرویند و مجبورند از دانشجوهای یک مقطع بالاتر برای تدریس استفاده کنند. بعد میگوییم ریشه مشکلات کشور کجاست. مدیرانی که این گونه آموزش دیدهاند کدام تخصص را درست آموختهاند که اجرا کنند؟
دانشگاههای ما هم یادآور این حذفیاتی است که رد پایش بر شانه همه مانده است و روز به روز از کیفیت زیستنمان کاسته میشود و آنانی که میتوانند راهگشا باشند اجازه ورود ندارند.
بهرام بیضایی را از دانشگاه هنر حذف کردیم و تاثیرش را میبینیم که از شکوه به کجا رسیده است.
امروز تولد مرد سیپد موی و فرّ هنر ایران، بهرام بیضایی است، که هر نوشته و اثرش بازخوردی دلگرم کننده، برای مانایی فرهنگ ایران دارد. هم او که در کنار اکبر رادی و غلامحسین ساعدی سرسلسله جنبان موج نوی نمایشنامهنویسی ایران به شمار میرود.
برای تک قلههای فرهنگ ایران بسیار نوشتهاند و چه قدر کم، به زانوهایشان اگر برسد. پاسداشت برگهای برنده فرهنگ ،سربلندی و هویت است.
هر ایرانی را که میبینی میگوید من پشتم به گذشتهای گرم است که لبریز از نامهاست، اما این وسط یک فاصله عجیب افتاده، آن گونه که مدال نام قلههای پیشینیان را فاتحانه بر سینه میآویزیم ،بزرگان امروز را نه و این درد آور است.
آن چه از گسست فرهنگی یاد میکنند همین گسلی است که بیخ گوش شهرهای کشور لرزان ایستاده است تا به تکانی صدایمان را بم کند در ورزقان و ازگله و..
این که ندانیم کسی مثل بهرام بیضایی، شجریان، دولت آبادی و… اگر نبودن فرهنگ، هنر، ادبیات و…چه قدر قد کوتاه میشدند.
در فرهنگ شبیه والیبال و رباعی، فقط زننده ضربه نهایی دیده میشود و اگر پاسورها را حذف کنیم گلی و شادی از پی نخواهد آمد و آن چه امروز به تماشا نشستهایم نگرانی از روزهای بدون شکوه و برنایی فرهنگ است.
کسی مثل بیضایی در این سالیان فرهنگ بسیار رنج مویه کشیده و همیشه در آثارش جواب کلوخ انداز ها را داده است و جز باشو غریبهای کوچک و روز واقعه تلویزیون هرگز سمتش نچرخیده است به ادای احترام و دعوت.
این که میگویند سقف فرهنگ به بلندی آزادی فکر نخبگان است بیراهه نرفتهایم.
وقتی تلویزیون به آنتنفروشی روی آورده و حتی از رقم بیست و پنج میلیون تومان برای هر ساعت پخش یاد میکنند نگران کننده است که برنامههای تخصصی فرهنگی و هنری و تله تئاتر و…حذف و جایش قارچ سمی آنتن فروشی برای مافیای کنکور میگیرد.
امروز نوبت پاکدل رسید که شاید چوب حرفهایش بعد از اجرای نمایش کلنل را میخورد… اگر فردا همین چند انگشت شمار باقی مانده هم از این جنگل فرو افتند آنگاه طوفان نمک از پی خواهد آمد.
منبع : عصر ایران