ژوبین صفاری|
حادثه واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد که منجر به فوت 9 نفر از دانشجویان شد، در حالی رخ داد که بارها از این دست حادثهها در اخبار شنیده شده است. آمار تلفات جادهای که از آمار شهدای 8 ساله جنگ تحمیلی بیشتر بوده است، نه تنها تلنگری به اصلاح وضع موجود نزده است که تصمیمگیران همچنان در باتلاق مسخ شده انفعال، نظارهگر چنین حوادث تلخی هستند. با این همه میتوان این حادثه را از چند جنبه بررسی کرد و در وهله نخست پرسیده شود که نهادی مانند دانشگاه آزاد اسلامی با درآمد سرشاری که دارد چرا همچنان از ناوگان فرسوده، برای حمل و نقل دانشجویانی استفاده میکند که سرمایههای این کشور محسوب میشوند. آنچنان که این سوال را باید از مجموعه تصمیمگیران چند دهه اخیر درخصوص وضعیت نابسامان خودروسازی در کشور پرسید و ایمنی پایین جادهها که در پیچ و خم آب رفتن بودجههای عمرانی کشور همیشه به فراموشی سپرده میشود. نکته تاسفبار دیگر که باید درخصوص این حادثه یادآور شد، وقوع آن در دانشگاهی است که از اتفاق پسوند علوم تحقیقات را یدک میکشد و انگار برای حل ابتداییترین معضلات این دانشگاه در یک اشل کوچک هیچ کدام از علوم تحقیقاتی تدریس شده، کاربردی نشده است.
دانشگاهی که قرار است از علم آن در یک اشل وسیعتر یعنی کشورمان بهرهبرداری شود حالا در توسعه خود نیز ناتوان مانده است. شاید بهتر باشد تا این گزاره را به آماری ربط دهیم که بنا به گفته معاون پژوهشی وزارت علوم تنها 5 تا 10 درصد از پایاننامههای دانشگاههای کشور کاربردی است و مابقی در مقام نظر باقی مانده است که احتمالاً همان درصد ناچیز هم مورد استفاده برای حل مشکلات کاربردی نمیشود.
این ماجرا زمانی تلختر میشود که شنیده شده است، پروژه تلهکابین این واحد دانشگاهی که میتوانست جایگزینی برای اتوبوسهای آن باشد، در سال ۹۵ و پس از تغییر مدیریت دانشگاه آزاد، به دلایل نامشخصی متوقف شده است. پروژهای که مسیر 8 کیلومتری را به 1800 متر کاهش داده و آنطور که رسانهها مطرح کردهاند حدود 80 درصد آن تکمیل شده بود و به یکباره از ادامه آن سر باز زده شد. هر چند باید مسئولان در قبال این وقایع، به ابهامات ماجرا به طور شفاف پاسخ دهند اما این حادثه به طور کلی از چهار جنبه اساسیِ نا ایمن بودن راهها، خودروهای فرسوده، غیرکاربردی بودن علوم دانشگاهی در توسعه کشور و سوءمدیریت باید آسیبشناسی شود. فارغ از اینکه نباید حوادث تلخ اینچنینی به مسلخ منازعات سیاسی برده شود، باید پرسیده شود که چرا هنوز بعد از گذشت چند دهه از وجود مشکلات تکراری، همچنان باید منتظر شنیدن اخبار تلخ درخصوص تلفات جادهای باشیم. مردم بارها و به انحا مختلف پرسیدهاند که چرا صنعت خودروسازی کشور نتوانسته به استانداردهای جهانی و زیست محیطی نزدیک شود و یا چرا جادههای درون و برون شهری ایمنی لازم برای کاهش حوادث این چنینی را ندارند؟ به نظر میرسد همه این سوالات تنها یک پاسخ روشن دارد و آن سوءمدیریت و ساختار معیوبی است که انگار عزمی برای اصلاح آن دیده نمیشود. بدون تردید اندوه خانوادههای این 8 جوان برای همه 80 میلیون ایرانیای است که همواره ترس وقوع چنین اتفاقاتی را در کمین خود و خانوادههایشان احساس میکنند. حوادثی که مانند گذشته لابهلای اخبار جدید فراموش خواهد شد و تنها رد یک اندوه کشدار از آن به جا خواهد ماند.
باتلاق انفعال و دانشجویان قربانی
اخبار مرتبط