جمعه 2 آذر 1403
خانهگفت‌وگومشکلات ساختاری مانع رشد اقتصاد

مشکلات ساختاری مانع رشد اقتصاد

 جمشید پژویان معتقد است: «اصلاح قیمت‌ها نسبی، یکی از سیاست‌های اساسی برای اصلاح ساختار است که اگر به درستی اجرا می‌شد و به نتیجه می‌رسید، در حال حاضر صنایع شکوفا می‌شدند.»
می‌گویند جمشید پژویان تئوریسین هدفمندی یارانه‌ها بوده و بنا به گفته وی، همواره در کلاس‌های درس خود درباره آثار وجود یارانه‌ها و اصلاح قیمت‌های نسبی تدریس می‌کرده است؛ قانونی که پس از گذشت 7 سال و اندی خروجی مناسبی نداشته است. او دلیل این موضوع را عدم اجرای درست هدفمندی یارانه می‌داند.

به اعتقاد پژویان، «به دلیل ناتوانی ما در شناسایی افراد، به جایی رسیدیم که الان یارانه به صورتی تقسیم می‌شود که ثروتمندترین نیز آن را می‌گیرد.» وی یادآور می‌شود: «من در مورد هدفمندی یارانه‌ها به شمس‌الدین حسینی گفتم که باید نرخ استهلاک نزولی را اجرایی کنید، به جای این‌که به بخش صنعت یارانه بدهید.» رییس سابق شورای رقابت تاکید می‌کند: «ما باید سیاست‌های اقتصادی را که اصلاح ساختار را به دنبال دارد، اجرایی کنیم.» پژویان متذکر می‌شود: «اصلاح قیمت‌ها نسبی، یکی از سیاست‌های اساسی برای اصلاح ساختار است که اگر به درستی اجرا می‌شد و به نتیجه می‌رسید، در حال حاضر صنایع شکوفا می‌شدند.»

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، مشروح گفت‌وگوی خبرآنلاین با رییس سابق شورای رقابت است.

دولت‌های نهم و دهم یکی از پردرآمدترین دولت‌ها از ابتدای انقلاب بودند؛ تا جایی که در این دوره حدود 700، 800 میلیارد دلار درآمد نفت ایجاد شد. اما در دولت احمدی‌نژاد شاهد توسعه اقتصادی و رشد اقتصادی بالا نبودیم. چرا این اتفاق افتاد؟
بودجه‌ای که دولت دارد، این بودجه را هزینه می‌کند؛ یک مقدار بابت هزینه‌های عمرانی و بخشی هم هزینه‌های جاری است. رشد اقتصادی در اثر سرمایه‌گذاری بخش خصوصی به وجود می‌آید. یعنی بانک‌ها برای بخش خصوصی امکانات وام‌گیری فراهم می‌کنند و در عین حال بخش خصوصی با پس‌انداز خود، سرمایه‌گذاری مجدد انجام می‌دهد. یا این‌که به سمت سرمایه‌گذاری‌های جدید می‌رود. مجموعه این اتفاقات، باعث افزایش تولید و رشد اقتصادی می‌شود. این‌که درآمد دولت بالا رود، به تنهایی دلیلی ندارد که به رشد اقتصادی بالا منتهی شود. اگر اشتباه نکنم، ما در آن دوران رشد 5، 6 درصد را داشتیم.

از سوی دیگر، گاهی اوقات رشد اقتصادی متاثر از اتفاقاتی است که از نظر معنای اقتصادی کاملا روشن است چیست، ولی از نظر مردم معلوم نیست چیست، یعنی گمراه می‌شوند. برای مثال، در دهه 60 در یکی دو سال تقریبا فروش نفت نزدیک به صفر شده بود، اما پس از آن یک‌مرتبه این مانع برداشته شد و دوباره صادرات نفت به شدت بالا رفت؛ یعنی به سطح قبلی بازگشت. در همان سال رشد اقتصادی نزدیک به 11 درصد بود. در صورتی که این رشد واقعی نبود. این مانند اتفاقی بود که در دوران تحریم و بعد از تحریم رخ داد.

در دوران تحریم و در سال 1392 رشد اقتصادی منفی شد. دلیل آن کاملا روشن بود. زمانی که صادرات نفت به یک‌سوم رسید، در نتیجه تولید نفت نیز به همین ترتیب کاهش یافت. از طرف دیگر، ارزش ریال پایین آمد و قیمت دلار سه برابر شد. در واقع کاهش درآمد ارزی باعث شد که واردات که آن زمان حدود 100 میلیارد دلار بود، به شدت کاهش یابد. از این 100 میلیارد دلار، نزدیک به 70 درصد کالاهای واسطه‌ای بودند. یعنی کالاهایی که برای بخش خصوصی و تولید حیاتی بود. به این ترتیب، خودبه‌خود میزان تولید واحدهای تولیدی کاهش یافت. مجموعه همه این مسایل باعث شد که رشد اقتصادی منفی شود.

اما زمانی که تحریم‌ها در سال 93 برداشته شد و ما تا حدودی گشایش صادرات پیدا کردیم، یک مرتبه رشد اقتصادی بهبود پیدا کرد. این رشد واقعی نبود، بلکه ما داشتیم به گذشته برمی‌گشتیم. بعد از آن هم که ما دیدیم تورم کاهش پیدا کرد، باز هیچ سیاست‌گذاری خاصی که دولت ضد تورم انجام داده باشد، اصلا وجود نداشت. سال 1391 زمانی که تحریم اتفاق افتاد، در سال 1392 شاهد یک جهش در قیمت‌ها بودیم. در سال 1392 مذاکرات که شروع شد، در این دوره دیگر تشدید تحریم‌ها اتفاق نیفتاد، بلکه مقداری هم گشایش ایجاد شد. بنابراین ما وقتی سال 1392 را با سال 1393 مقایسه کنیم، تورم 11، 12 درصد می‌شود. اما وقتی سال 1393 را با سال 1391 مقایسه کنید، می‌بینید تورم باز نزدیک به 30 درصد است.

شما عنوان کردید رشد اقتصادی در اثر سرمایه‌گذاری بخش خصوصی به وجود می‌آید. ولی در دوره احمدی‌نژاد رشدی در سرمایه‌گذاری نمی‌دیدیم.
ببینید، اصولا ما مشکل در رشد اقتصادی داریم و این برمی‌گردد به شاید حتی قبل از انقلاب. قبل از انقلاب هم بخش عمده‌ای از رشدی که ایجاد می‌شد، بابت سرمایه‌گذاری‌های دولت بود. بعد هم با افزایش قیمت نفت، هزینه‌های ما افزایش پیدا کرد. بخش خصوصی در کجا باید سرمایه‌گذاری کند؟ به طور قطع در بخش تولید. زمانی که بازده بخش صنعت 6 درصد یا به اندازه 7 درصد است، اما بازده تجارت 300، 400 درصد است و به جز یکی دو سال گذشته که رکود بازار مسکن وجود داشت، در گذشته بازده مسکن نیز 200 درصد بود، کدام سرمایه‌گذاری در بخش صنعت سرمایه‌گذاری می‌کند؟ به همین دلیل ما رشد اقتصادی واقعی نداریم.

به هر حال دولتی که پول دارد، با دولتی که منابع در اختیار ندارد، متفاوت است. این‌که در دولت احمدی‌نژاد منابع مالی فراوان به بخش سرمایه‌گذاری نرفته، محل سوال است؟
من دفاع از سیاست‌های هیچ‌کدام از دولت‌ها نمی‌کنم. من نقد می‌کنم از سیاست‌گذاری‌هایی که از ابتدا به غلط داشتیم. بهتر است بگویند مشکل اساسی اقتصاد کشور چیست و چرا ما رشد نداریم. درست است که ما ثروت خوبی داشتیم. الان هم درآمدهای نفتی و گازی خوبی داریم. چرا رشد ایجاد نمی‌شود؟ دلیل آن این است که مشکلات ساختاری داریم. همان‌طور که گفتم، زمانی که بازده بخش صنعت 6 تا 7 درصد است، چه کسی حاضر است در این بخش سرمایه‌گذاری کند؟ ما اصلا چارچوب مفاهیم اقتصادی را بلد نیستیم. ما می‌خواهیم از طریق سیاست‌های کلان اقتصاد، مشکلات ساختاری اقتصاد را حل کنیم؟ اصلا کجای علم اقتصاد یک چنین مساله‌ای را به صورت تئوریک نشان داده است؟

در حال حاضر اقتصاد کشور در رکود است. بخش خودرو هم چنین شرایطی را دارد. ما یک‌سری خودرو گران بی‌کیفیت را هم می‌خواهیم دست مردم بدهیم. اگر هم مردم این خودروها را می‌خرند، از روی ناچاری است، چون ما دیوار گمرک را برای واردات خودروها به حدی بالا بردیم که بازار خودروهای داخلی انحصاری شده است. پس از کاهش شدید ارزش ریال، چه کسی دیگر می‌تواند خودرو 200، 300 میلیون تومانی بخرد؟ از سوی دیگر، در آن سال‌ها قطعات نیز از چین واردات می‌شد. بنابراین کاملا مشخص است که وقتی ارزش دلار سه برابر می‌شود، قیمت قطعات نیز بالا می‌رود.

اگر به خاطر داشته باشید، در همان دوره آقای احمدی‌نژاد پشت تریبون عنوان کردند که پراید کیلویی چند. اما در دولت او قیمت پراید سه برابر شد.
همان زمانی بود که من در شورای رقابت به سختی با صنایع خودرو در مبارزه بودم. در یک جلسه دو دستگاهی که باید حافظ منافع مردم باشند، به اضافه چند نماینده مجلس و وزارت صنایع، از خودروسازان دفاع می‌کردند. در واقع من یک طرف بودم، بقیه یک طرف دیگر.

شما از سال 1388 تا 1392 رییس شورای رقابت بودید. چرا آن زمان نمی‌گذاشتند شورای رقابت قدرت داشته باشد؟
ببینید، داستانی وجود دارد که می‌گوید یک نفر صاحب فرزند پسر شد و نام آن را رستم گذاشت. بعد خود این فرد از فرزند خود می‌ترسید. این‌ها هم قانون شورای رقابت را به مجلس فرستادند و تصویب شد. حالا که شورای رقابت قانون شده بود، دولت می‌دید که ای‌داد بی‌داد، همان داستان رستم است. طرف اول شورای رقابت دولت بود. دولت در ایران قلب اقتصاد را در اختیار دارد، بنابراین وزارتخانه‌هایی که درآمدهای هنگفت از بعضی از بخش‌ها دارند، مقابل شورای رقابت می‌ایستادند. شورای رقابت به دنبال این بود که به صورت علمی قیمت‌ها را تعیین کند. ما مجبور بودیم یک اختیاراتی را از ۵، ۶ وزیر بگیریم. به تبع این وزرا به شدت مقاومت می‌کردند.

شورای رقابت همه این‌ها را می‌خواست کنار بزند و به صورت علمی قیمت‌ها را تعیین کند. دو مدیرعامل خودروسازی بزرگ کشور هم در شورای رقابت گفتند ما از نظر علمی به دستورالعملی که برای قیمت‌گذاری خودرو داده‌اید، اعتراض نداریم. کمیسیون صنایع مجلس نیز عنوان کرد ما با این دستورالعمل مشکلی نداریم. در صداوسیما هم گفتند ما با دستورالعمل مشکلی نداریم. این دستورالعمل براساس یک سال پایه بود. گفتند ما در آن سال پایه ضرر کرده بودیم. من گفتم یعنی چه؟ خودتان وقتی که ترازتان را نشان دادید، هر کدام حدود ۵ هزار میلیارد تومان سود برده بودید. نماینده‌شان گفت این ساختگی بود. یکی از نمایندگان در این‌جا وسط آمد و گفت یعنی شما خودتان می‌گویید حساب‌سازی کرده‌ایم؟!

دلیل این مساله چه بود؟ بسیاری از هزینه‌هایی که ارتباطی به خودرو نداشت را هم خودروسازان روی قیمت خودرو می‌آوردند؛ مثل سودی که به بانک‌ها می‌دادند بابت سرمایه‌گذاری‌هایی که مثلا در مالزی یا در جای دیگری کرده بودند یا بانک ایجاد کرده بودند.

چند درصد بود؟
الان به خاطر ندارم. به‌هرحال ما در آن زمان مجبور بودیم اختیاراتی را از 5، 6 وزیر بگیریم.

مقاومت‌ها بیشتر از کدام سمت بود؟
از سمت وزرا. از وزیر ارتباطات گرفته درباره مخابرات تا وزیر صنایع درباره خودروسازی. ما با وزیر نیرو خیلی بهتر کنار آمدیم، چون کمیته‌ای که تشکیل دادم، ۳ نفر از وزارت نیرو بودند که می‌شناختم و به کارشان وارد بودند، آنها را برای تعیین دستورالعمل قیمت برق آوردم. ولی باز هم تمایل به این سمت بود که این کمیسیون که دستورالعمل قیمت را تعیین می‌کرد، به وزارت نیرو برود. اما من مخالفت کردم. براساس یکی از مواد، شورای رقابت می‌توانست اختیارات خود را به صورت مشروط و موقت به کمیسیون‌های بخشی بدهد. مثلا می‌توانستیم یک کمیسیون بخشی برای قیمت برق تشکیل دهیم و اختیاراتی را به این کمیسیون بدهیم، اما نه این‌که این کمیسیون به وزارت نیرو برود. اما من در کل توانستم خاکریز به خاکریز و سنگر به سنگر همه این‌ها را بگیرم.

برخی از کارشناسان معتقدند که سیستم اقتصادی دولت احمدی‌نژاد بیشتر شبیه به یک دورهمی می‌ماند.
من هرگز در هیچ جلسه مشاوره‌ای و هیچ یک از جلسات هیات دولت و کمیسیون‌ها شرکت نداشتم. من فقط کار خودم را در شورای رقابت انجام می‌دادم. البته بابت خواسته‌هایی که مرکز ملی رقابت داشت، نامه‌نگاری می‌کردم. من با مجلس هم در تماس بودم، به خصوص در مسایل بودجه‌ای. من حداقل باید 100، 150 کارشناس زبده می‌داشتم، اما من با 6 کارشناس کار می‌کردم، چون بودجه‌ای وجود نداشت. اصلا در سال اول برای ما بودجه نگذاشتند. سازمان برنامه و بودجه برای ما بودجه نگذاشت که من تلفن زدم به دوستان در مجلس که شما لااقل یک بودجه‌ای را به شورای رقابت اختصاص دهید که آنها یک میلیارد تومان بودجه برای ما تعیین کردند. این رقم به پول آب و برق و… هم نمی‌رسید.

همین‌که بودجه‌ای برای شورای رقابت نمی‌گذاشتند، نشان می‌دهد که به شورای رقابت اعتقاد نداشتند؟
ببینید، واقعا سر همین بودجه بارها رییس دولت، رییس سازمان برنامه و بودجه را خواست. رییس دولت شخصا از حساب ریاست‌جمهوری 500 و یا 700 میلیون خارج از شمول به شورا پرداخت می‌کرد. ولی وقتی 6 وزیر با من و حرکت من مخالف بودند، بقیه نیز به تبع آنها حرکت می‌کردند. در نتیجه نه‌تنها 6 وزیر، بلکه بخش‌های دیگر دولت نیز سعی می‌کردند کارشکنی کنند. مثل سازمان برنامه و بودجه که برای این‌که بودجه‌ای به شورا تخصیص دهد، جان ما را به لبمان می‌رساندند.

واقعیت این است که من در ابتدا توانستم سنگر به سنگر حرکت کنم تا شورای رقابت قدرت خود را نشان دهد.

برخی معتقدند که جمشید پژویان، پدر معنوی دولت احمدی‌نژاد بوده است. این را قبول دارید؟
خیر، من گفتم واقعا احمدی‌نژاد حمایت کامل از شورا و مرکز ملی رقابت می‌کرد. تقریبا تمام خواسته‌ها و نامه‌های من را بدون استثنا تایید می‌کرد. ولی این‌که من رابطه‌ای داشته باشم در مورد سیاست‌گذاری‌های دولت، به هیچ‌وجه این‌گونه نبود. البته من از زمانی که دوره دکترای اقتصاد را تدریس می‌کردم، در مورد یارانه‌ها و مشکلاتی که در اقتصاد ایران از نظر اصلاح قیمت‌ها نسبی وجود دارد، در تمام کلاس‌ها بحث می‌کردم. حتی در مورد موانعی که وجود دارد و این‌که بخش صنعت سرمایه‌گذاری مجدد نمی‌کند و دارد مستهلک می‌شود نیز بحث می‌کردم. در مورد مشکلات قیمت‌ها و اصلاح قیمت‌های نسبی به شدت در کلاس‌های من بحث می‌شد. در مورد این‌که دولت قیمت‌های خود را فریز می‌کند، اما تورم بقیه قیمت‌ها را بالا می‌برد، به خصوص در مورد قیمت حامل‌های انرژی دائما بحث می‌کردم.

زمانی که دانشجویان من به وزارت اقتصاد آمدند، آنها به دلیل این‌که این موضوعات را معقول می‌دیدند، به این فکر افتادند که این بحث را عملیاتی کنند. دکتر دانش‌جعفری استارت آن را داشت می‌زد، اما شمس‌الدین حسینی دیگر کاملا به این موضوع اعتقاد داشت.

پدر معنوی شمس‌الدین حسینی چه؟ پدر معنوی او بودید؟
شمس‌الدین حسینی واقعا به من علاقه دارد.

چند درصد تصمیماتی که شمس‌الدین حسینی در دوران وزارت اقتصاد می‌گرفت و سیاست‌هایی که اجرا می‌کرد، از مشورت با شما یا دروسی بود که برای ایشان تدریس کرده بودید؟
یکی از سیاست‌ها، اصلاح قیمت‌های نسبی بود که بعد منتهی به قانون هدفمندی یارانه‌ها شد. شمس‌الدین از دوره لیسانس دانشجوی من بود.

شما همواره عنوان می‌کنید که طرح یا ایده من در مورد هدفمندی یارانه‌ها به درستی اجرا نشد. چرا همان زمان که قانون هدفمندی یارانه‌ها اجرا شد و نسبت به پرداخت ماهانه یارانه نقدی تصمیم‌گیری شد و به عبارتی، قانون هدفمندی یارانه‌ها از هدف اصلی خود دور شد، انتقاد نکردید؟
من انتقاد کردم، اما مساله دیگری وجود داشت. این‌که قیمت‌های نسبی به‌هم بریزد، هم سبد مصرف‌کننده و هم سبد نهاده‌های تولید را به‌هم می‌ریزد. ما در بخش تولید از نهاده‌بری صحبت می‌کنیم، یا می‌گوییم یک صنعتی کاربر یا سرمایه‌بر است. وقتی قیمت کار و سرمایه تغییر کند، کاربری یا سرمایه‌بری تغییر می‌کند. به دلیل این‌که قیمت حامل‌های انرژی در کشور ما بسیار پایین بود، همه صنایع ما به سمت انرژی‌بری رفته بودند. این یکی از بزرگ‌ترین مشکلات اقتصاد ما بود.

مشکل دوم این بود که به دلیل این‌که انرژی ارزان بود، برای آنها صرف نمی‌کرد که تکنولوژی را تغییر دهند و به سمت صرفه‌جویی مصرف انرژی بروند. ما تنها کشوری نبودیم که تصمیم گرفتیم قیمت حامل‌های انرژی را بالا ببریم. این اتفاق در سال 1973 در تمام دنیا رخ داد. بنابراین اصلاح قیمت‌های نسبی در بخش صنعت نقش دارد. در بخش مصرف نیز همین‌گونه است.

من در سالگرد اول قانون هدفمندی یارانه‌ها عنوان کردم که سبد مصرف خانوارها به راحتی شروع به اصلاح کرده است. من نشان دادم که قاچاق نفت و گازوییل به‌شدت کاهش یافته است. اما زمانی که به سراغ بخش صنعت بخواهیم برویم، می‌بینیم که قاعدتا باید یک راه‌هایی را طی کنیم. در رابطه با تشویق صنایع نیز اگر صنایع را تشویق نمی‌کردیم، بعد از یک مدتی به تامین منابع شروع می‌کردند. این موضوع زمان می‌برد. ما در نظام مالیاتی برای شرکت‌ها یک نرخ استهلاک داریم که براساس آن، بخشی از ارزش ماشین‌آلاتی را که خریدند، می‌توانند ذخیره کنند یا به عبارتی از مالیات معاف شوند. من گفتم این نرخ را نزولی کنید؛ نه این‌که یارانه به صورت کمک به انرژی باشد. نه این‌که هر صنعتی که انرژی‌بری بیشتری دارد، پول بیشتری می‌گیرد. این یعنی تمام سیاست را خراب کردن. حرف من را وزیر اقتصاد می‌فهمید، نه وزرای دیگر.

این ضعف نبود که یک طرحی اجرا شد که وزرای آن اطلاعات زیادی نداشتند؟
به نظر من اشکال در این بود که باید وزیر اقتصاد از رییس‌جمهور اختیار تام می‌گرفت.

به‌هرحال هدفمندی یارانه‌ها در نهایت به یک طرح پوپولیستی تبدیل شد.
پرداخت یارانه‌های نقدی از گذشته وجود داشت، اما زمان جنگ یارانه کالاهای اساسی را داشتیم.

منظور پول نقد است.
پول نقدی در دنیا است. ما یارانه را یا به صورت کالایی می‌دهیم، یا نقدی. از نظر تئوری بهتر است یارانه نقدی بدهیم. یارانه کالایی مثل کوپنی بود که داده می‌شد. بازارهای سیاهی که به وجود می‌آمد، از تصمیات غلط یارانه‌ای نشات می‌گیرد.

یعنی شما از ایده پرداخت یارانه‌های نقدی حمایت می‌کنید؟
خیر.

آیا پرداخت یارانه به بیش از 70 میلیون نفر قابل دفاع است؟
خیر، آن زمان چاره‌ای نبود که یارانه نقدی پرداخت شود و چاره‌ای هم نیست.

اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها نیاز به یک‌سری پیش‌نیازها داشت، مثل اصلاح نظام تامین اجتماعی یا اصلاح نظام بانکی و مالیاتی. اما از کنار همه این‌ها بی‌تفاوت گذشتند و فقط قانون هدفمندی یارانه‌ها اجرا شد.
فریاد من هم همین بود. من سال‌ها می‌گفتم مالیات مجموع درآمد باید اجرا شود.

شما زمانی که این قانون می‌خواست اجرا شود، مشکلات را به رییس دولت عنوان کردید؟
من اصلا با رییس دولت کوچک‌ترین تماسی نداشتم.

با وزیر اقتصاد چه؟ این‌که انحرافات در نهایت چه عاقبتی برای طرح خواهد داشت.
من در مورد هدفمندی یارانه‌ها به شمس‌الدین حسینی گفتم که باید نرخ استهلاک نزولی را اجرایی کنید، به جای این‌که به بخش صنعت یارانه بدهید.

که یارانه‌ای هم به صنعت پرداخت نشد.
چرا، یک مقدار به نورچشمی‌ها دادند. این اصلا خلاف جهت هدفمندی یارانه‌ها بود و تنها راه، نرخ استهلاک نزولی بود. الان اگر این اتفاق افتاده بود، به طور قطع بخش عمده‌ای از صنایع نوسازی شده بود و انرژی‌بریشان کاهش می‌یافت و با وجود افزایش قیمت، قیمت‌ها نیز پایین می‌آمد.

در مورد یارانه‌های نقدی چه؟ این خطر را اعلام کرده بودید؟
من این را خط نمی‌دانم.

اما پرداخت ماهانه یارانه‌ها بار سنگینی برای دولت به دنبال آورده است.
درست است. به نظر من ما با تورمی که در این مدت داشتیم، مبلغی که برای یارانه‌ها پرداخت می‌کنند، نقش زیادی دیگر ندارد. اشکال در این است که ما نمی‌توانیم نه ثروتمندان را شناسایی کنیم و نه فقرا را حذف کنیم.

ما یک تئوری در علم اقتصاد داریم که می‌گوییم یارانه دو خطا دارد. یک خطا این است که چتری که پهن می‌شود، چتری باشد که افرادی که حقشان نیست یارانه بگیرند، به زیر چتر بیایند. خطای بعدی این است که چتری را پهن کنید که افرادی که مستحق هستند، زیر چتر بمانند. بهترین یارانه این است که مجموع این دو خطا را حداقل کند. می‌شود این خطا را حداقل کرد؛ آن هم با مالیات مجموع درآمد.

در کل به دلیل ناتوانی ما در شناسایی افراد، به جایی رسیدیم که الان یارانه به صورتی تقسیم می‌شود که ثروتمندترین نیز آن را می‌گیرد. مردم باید بفهمند که اگر دولت مالیات مجموع درآمد را اجرا می‌کند، نمی‌خواهد طبقه متوسط به پایین را نشانه بگیرد، بلکه پولدارها بیشتر مالیات می‌دهند. این‌که پولدارها بیشتر مالیات می‌دهند، به این معنا نیست که بیشتر از جیبشان هزینه می‌کنند، بلکه هزینه‌های بیشتر کشور برای آنهاست. ساختارهای اقتصادی کشور باید اصلاح شود. هیچ سیاست کلانی نیست که بتواند به ساختار ربط پیدا کند و اصلاح کند.

ما باید سیاست‌های اقتصادی را که اصلاح ساختار را به دنبال دارد، اجرایی کنیم. باید چاله‌ها را پر کرد و سنگ‌ها را برداشت. جای سیاست‌های ساختاری در اقتصاد خرد کجاست؟ اصلاح قیمت‌ها نسبی، یکی از سیاست‌های اساسی برای اصلاح ساختار است که اگر به درستی اجرا می‌شد و به نتیجه می‌رسید، در حال حاضر صنایع شکوفا می‌شدند. ولی نه این‌که قیمت‌ها را به‌گونه‌ای افزایش دهیم که نسبت به تورم عقب باشیم.

می‌توانیم بگوییم شما وزیر سایه اقتصاد زمان احمدی‌نژاد بودید، با توجه به ارتباطاتی که با شمس‌الدین حسینی داشتید؟
خیر، اما در این‌که شمس‌الدین حسینی به من اعتماد دارد و داشت، شکی ندارم. اما در مواردی مثل مالیات که می‌دانست من روی آنها تجربه و تبحر دارم، مشورت می‌کرد.

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید