ما خانوادگی آدمهای «دخالتکننده در امور کلان مربوط به پدر و مادر خانوار»ی هستیم.
مهرشاد مرتضوی|
ما خانوادگی آدمهای «دخالتکننده در امور کلان مربوط به پدر و مادر خانوار»ی هستیم. درسته میگن بچه تا هفت سالگی رییس خونهاس، ولی دیگه من خیلی رییس بودم و هرچی میخواستم انجام میدادن. اون سه چهار سال اول که برای آروم کردن من، شده بود میرفتن از اون طرف شهر مکمل غذایی مورد علاقمرو میخریدن یا در رنگها و طرحهای مختلف پستونک تهیه میکردن که صدام در نیاد. بعد دیگه کم کم تعدادمون زیاد شد و خانواده آگاه شدن که نمیشه خواستههای همه رو عملی کرد و همه رو راضی نگه داشت. بنابراین اوایل با روش «فلان چیز مال کوچیکتره» جلو میرفتن، بعد میدیدن نهایتا یه بچه راضی بشه، دیگه تصمیم گرفتن همه رو به یه میزان ناراضی نگه دارن و کار خودشونرو بکنن.
ولی ما آدمهای پررویی بودیم که از همون اول سعی کردیم حرف خودمونرو به کرسی بشونیم. پدرمون مینداختمون پشت ماشین و اصرار داشت ببره وسط کویر، جاذبههای گردشگری رو ببینیم. ولی ما پنج نفری از فرمون ماشین آویزون میشدیم و به قیمت تصادف شدید ماشینهای پشت سری و تو راه بندون گیر کردن مردم، فرمونرو میچرخوندیم سمت شمال بلکه دو روز هوای تازه تنفس کنیم. یا همین غذا، الان یک ماهه هر روز مامانمون میپرسه چی میخورین؟ ما پنج تا میگیم لازانیا، بابامون میگه نون و پنیر. و به این شکل نون پنیر با اکثریت آرا تصویب میشه. واکنش اعتراضی ما هم اینه که میگیم نمیخوریم و میریم تو اتاقمون تا صبح بالشرو به شکممون فشار میدیم که ضعف نکنیم.
منتها نمیدونم چرا مادرمون تاکید داره که «مشکل شماها با منه، بهترین غذا رو هم درست کنم بذارم جلوتون یه چیزی میگین». باور کنین ما با کسی مشکل نداریم ولی شما به «مرغ پنیرخوار» هم یه ماه پنیر بدی صداش در میاد!
منبع: قانون