جمعه 2 آذر 1403
خانهسرمقالهلوکوموتیو از پا‌ افتاده

لوکوموتیو از پا‌ افتاده

حسن فروزان‌فرد /عضو هیات نمایندگان اتاق تهران

مدیران ناکارآمد عامل اصلی شرایط اقتصادی فعلی هستند. موضوع مهمی که دولت با آن مواجه است و اگر از آن عبور نکند هیچ تغییری رخ نخواهد داد، وجود مدیران بی‌انگیزه، آسایش‌طلب و در بسیاری از موارد غیرحرفه‌ای و آلوده‌شده به انواع فسادهای اداری در دولت است. لوکوموتیو ازپاافتاده و کم‌توان مالی دولت، صدها واگن اضافی، قدیمی، بی‌استفاده و خالی از منافع اقتصادی را به دنبال خودش مي‌کشاند که تنها دردسر با خود دارند و منفعت اقتصادی از آنها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حاصل نمی‌شود. مهم‌ترین دلیل این امر نیز رشد بدنه دولت بعد از انقلاب، دست‌اندازیِ دولت بر اموال افراد حقیقی و حقوقی خصوصی و صاحبان فعالیت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصادی بوده است. به‌ناگاه زمینه برای افزایش تعداد افراد در دولت ایجاد شد. چراکه دولت آغاز به ملی کردن بخش بزرگی از کارخانه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌، صنایع و پروژه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سرمایه‌گذاری بخش خصوصی کرد. بنابراین بدنه دولت به مقدار بسیار زیادی گسترده شد و این شرکت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به عنوان شرکت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دولتی و زیرمجموعه دولت و سازمان‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی صنایع کوچک و ملی به حیات خود ادامه دادند و همگی حقوق‌بگیر دولت شدند. بسیاری از افراد در گذشته در بخش خصوصی و در قالب یک نظام حرفه‌ای‌تر اقتصادی و با اهداف اقتصادی کار مي‌کردند. اما زمانی که حقوق‌بگیر دولت شدند، رفتار آنها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نیز تغییر کرد و دیگر موضوع بهره‌وری، سودآوری و فروش برای آنها مطرح نبود. از سویی با توجه به محدودیت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌یی که به دلیل تحریم در تعاملات بین‌المللی ما به وجود آمده بود، اصل بر این بود که تنها یک سری کالا تولید شود و به صورت کوپنی در اختیار مردم قرار بگیرد. مصرف‌کننده نیز دیگر مفاهیمی چون کیفیت، زیبایی، کارایی و غیره را مد نظرش نداشت و تنها دریافت سهمیه برایش ارزشمند بود. این دوره نزدیک به هشت سال به طول انجامید. افراد در این مدت عادت کردند که  اگر فقط در محل کار حضور داشته باشند و کالایی تولید کنند، کافی است و کیفیت و رقابت‌پذیر بودن کالا اهمیت خود را از دست داد. این فرم در بدنه دولت وقت و اندیشه افراد جامعه جای خود را باز کرد و با آغاز جنگ پررنگ‌تر شد. هماهنگی نیروهای نظامی و رفع کردن نیازهای جنگی باز هم دولت را بزرگ‌تر کرد. با همه این احوالات هنوز بهترین دولت از نظر سایز را دولت جنگ مي‌دانیم، چراکه بلافاصله بعد از جنگ دوباره با اهداف توسعه‌ای و شکل‌گیری سازمان‌های مربوطه دولت فربه‌تر شد. نکته مهم دیگری که مي‌توان گفت، این است که هر دوره و با هر شعاری افرادی به بدنه دولت اضافه شدند. به همین دلیل زمینه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی توسعه بخش خصوصی و رفتار اقتصادی سالم در فضای کسب و کار وجود نداشت و ندارد. در حال حاضر فضای کسب و کار ما کاملا تحت تاثیر دلارهای نفتی و هزینه‌کرد دولت است. هم‌اکنون مفهوم توسعه اقتصادی به میزان توانایی دولت برای هزینه کردن گره خورده است.

سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و وزارت‌خانه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امروز چند برابر سازمان و وزارت‌خانه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در دهه اول انقلاب جمعیت دارند. دولت تبدیل به دولت خدمت‌گزار شده و برای ارائه خدمات به کارمند نیاز دارد. از سویی هنگامی که بخش خصوصی توسعه پیدا نکند، افراد به دنبال جایگاه امن و مورد اطمینان مي‌روند. بنابراین اندیشه توسعه دولت را در خودشان رشد مي‌دهند. اعداد نشان مي‌دهند که دولت بدون داشتن تناسبی با تعداد خدمت‌گیرندگان، توسعه پیدا کرده است. مدیران دولتی در دهه 70 زمینه را برای جذب نیروی بیشتر فراهم مي‌کردند. در مجموع مي‌توان گفت که ما با دولتی مواجه هستیم که کاملا به صورت غیراقتصادی، غیرعملیاتی، غیرطبیعی و حتی اگر دولت را دولت خدمت‌گزار در نظر بگیریم، بدون تناسب با خدماتی که ارائه مي‌دهد، در طول 40 سال گذشته بزرگ شده است. در دوره دولت مهرورزی این رویکرد شدت گرفت. زیرا دولت با پولی که از طریق نفت در اختیارش قرار گرفت و ثروتمند شد، تصمیم گرفت از طریق باز کردن در‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شرکت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دولتی روی گروه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مختلف اجتماعی و استخدام با روش‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی غیرحرفه‌ای و زیر پا گذاشتن استانداردها، نیروهای مورد نظر خود را با تعداد قابل توجهی وارد فرآیند حاکمیتی کند. هیچ دولتی تا این اندازه حوزه ریاست جمهوری را گسترش نداده بود. این موضوع  باعث سنگین‌تر شدن بدنه دولت شد. چیزی که دولت امروز با آن مواجه است، بدنه‌ای بسیار سنگین است که دارای مکانیزم حرفه‌ای نیست. معمولا مکانیزم‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حرفه‌ای سعی در نخبه‌گرایی و یافتن بهترین و پرانگیزه‌ترین نیروها دارند. مکانیزم‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حرفه‌ای دولت در طول 40 سال گذشته از ابزارهای حرفه‌ای برای یافتن بهترین نیروها تهی بوده است. مهم‌ترین آیتمی که به پیدا کردن نیروها کمک مي‌کرد، ارتباطات سیاسی و شخصی افراد بوده است. بدنه‌ای که غیرحرفه‌ای رشد کرده است، نخبه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در آن جایی ندارند و یا حداقل سهم بزرگی از آن را نخبگان تشکیل نمی‌دهند. این بدنه مي‌گوید ما مستخدم دولت هستیم و هر دولتی با هر شعاری که بیاید، جایگاه ما ثابت است. این افراد مي‌گویند که اگر بخواهیم روش و افکار خود را با تغییر دولت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عوض کنیم، آینده حضور خود را از دست مي‌دهیم، پس مسیری میانه و آرام را انتخاب مي‌کنند.

سن مدیران نیز بی تردید یکی دیگر از عوامل دخیل در بی‌انگیزگی آنها است. مدیری که دو دهه از دوران فعالیت خود را گذرانده، حاضر به یک سری از ریسک‌پذیری‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نیست و در مقابل مدیری که تازه در جایگاه قرار گرفته است ریسک بالایی را مي‌پذیرد تا رشد کند. برخی از  مدیران باسابقه، حتی بازنشستگی را نیز نمی‌پذیرند و به هر اقدامی دست مي‌زنند تا بمانند. اینها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کسانی هستند که به خاطر سن و سالشان حاضر به ریسک‌پذیری، تصمیمات جدید و تحولات نیستند. بنابراین به اعتقاد نگارنده، تغییر نسل مدیریتی به عنوان یک آیتم انگیزه‌بخش مي‌تواند در نحوه مدیریت تحول ایجاد کند. اما اگر سایز دولت اصلاح نشود نتیجه قابل قبولی نخواهیم داشت.

علاوه بر این، دولت جایی است که ممکن است ورود به آن سخت باشد، اما خروج از آن غیرممکن است. اگر فردی عنوان و چارچوبی پیدا کند، حتی دولت نمی‌تواند آن را حذف کند، زیرا دیوان عالی اداری و قوه قضاییه آن را رد مي‌کند. چیزی به نام خروج از دولت تعریف نشده و تقریبا نمونه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جدی هم هیچ‌گاه دیده نشده است. همچنین وقتی بین خیلی خوب بودن، خوب بودن و بد بودن از نظر میزان دریافتی در دولت تفاوت بسیار ناچیزی وجود دارد، همه ترجیح مي‌دهند که کمترین انرژی را صرف کنند. از دهه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قبل انگیزه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شخصی و انقلابی افراد زمینه‌ای را فراهم مي‌کرد که افراد بیش از دستمزد تلاش کنند. اما امروزه با تضعیف انگیزه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ این اتفاق هم نمی‌افتد و همه‌چیز با منطق ریالی اندازه‌گیری مي‌شود.

هرچند تمام تلاش برای این است که از حیف و میل بیت‌المال در دولت و حاکمیت جلوگیری شود، اما در حال حاضر حیف‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چندین برابر میل‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هستند. در طول این سال‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فرصت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌یی از دست رفته که مي‌توانسته بسیار پیش‌برنده باشد. پیگیری قانونی نیز برای اتلاف منابع و فرصت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ وجود ندارد. بنابراین این خود زمینه را برای تبدیل شدن مدیران به افراد بی‌انگیزه فراهم کرده است. بی‌انگیزه شدن به این دلیل است که کار کردن نسبت به گذشته بسیار خطرناک شده است. مخصوصا از زمانی که بحث مبارزه با فساد به صورت شعارگونه، کم‌محتوا و سیاسی مطرح شده، بدنه دولت ترجیح مي‌دهد که درگیر فعالیت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اجرایی و طرح‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و پروژه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مهم نشود و تنها دوران خدمت خود را بگذراند.

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید