جمعه 2 آذر 1403
خانهخبراجتماعی و شهریشهری که پیاده‌ها را دوست ندارد

شهری که پیاده‌ها را دوست ندارد

نورپردازی برج آزادی توسط هنرمند آلمانی

تهران میان الگوهای توسعه شهری سرگردان مانده است.

به گزارش رتبه آنلاین، روزنامه ایران نوشت: «تهران شهری است که شهروندانش هم آن را خوب نمی‌شناسند. این را داشته باشید؛ حالا فرض کنید به شما اطلاع می‌دهند دوستی در یکی از بیمارستان‌های سعادت‌آباد بستری شده و ساعت سه تا پنج هم وقت ملاقات دارد. وضعیت ناگواری است اما ناگوارترین وضعیت این است که شما بدرستی نمی‌دانید از میدان فردوسی تا سعادت آباد چگونه و با چه وسیله‌ای بروید. بهترین راه و سریع‌ترین راه را انتخاب می‌کنید؛ یک تاکسی اینترنتی. راننده شما را کنار بزرگراه پیاده می‌کند و به انتهای خیابانی پشت گارد ریل اشاره می‌کند. راه زیادی نیست و چاره‌ای هم جز پیاده رفتن ندارید چون جایی برای ورود ماشین نیست مگر این که کل منطقه را دور بزند و نیم ساعت دیگر به در بیمارستان برسد. اتفاقی که دقیقاً برای من افتاده و لابد شما هم تجربه کرده‌اید و بخوبی هم می‌دانید که هر دقیقه در آن شرایط چقدر گرانبهاست.

همین که با عجله دو تا آب میوه خریده‌اید و ۲۰ دقیقه هم قبل از پایان وقت ملاقات به دیدار دوست‌تان رسیده‌اید، کار بزرگی کرده‌اید. بقیه‌اش دیگر مهم نیست. می‌توانید با آرامش دوباره تا ابتدای خیابان پیاده بروید و از روی گارد ریل بپرید و منتظر تاکسی بمانید. اما خیلی زود متوجه می‌شوید ماشین‌ها در خلاف جهت مسیر شما حرکت می‌کنند و راهی هم به آن طرف ندارید. نه کسی هست که سؤالی ساده بپرسید، نه پل عابری می‌بینید و نه هیچ نقطه امید دیگری.

پیاده راه می‌افتید و بالاخره زیر گذری در دوردست‌ها می‌یابید و پیش خودتان فکر می‌کنید لابد بین آن همه خیابان پیچ در پیچ راهی هم باید برای عابر سرگردانی مثل شما باشد. در راه به گزاره فلسفی مهمی می‌رسید؛ تهران شهر پیاده‌ها نیست. کافی است هوس کرده باشی چند قدمی پس از ملاقات با دوستی در یک بیمارستان، پیاده‌روی کنی، تا ساعت‌ها در تله بیفتی و سر از ناکجا آباد درآوری. چه بازی‌ها که ندارد این شهر، هیچ وقت مشتش را پیش شما باز نمی‌کند و شما هیچ وقت نخواهید دانست خیابان دو طرفه‌ای که به امید آن چند چهارراه را پایین آمده‌اید، تازگی‌ها به خاطر گسترش مترو یک طرفه شده. بند کفش‌تان را محکم ببندید از سعادت آباد تا میدان صنعت شهرک قدس راهی نیست.

از پیاده‌روی شبانه تا پیاده‌روی زیرزمینی

لابد این اتفاق هم برای شما افتاده که مثلاً بخواهید میهمان عزیزی را از میدان رسالت تا سیدخندان به پیاده‌روی شبانه ببرید یا اصلاً میهمانی که با نامهربانی‌های این شهر ناآشناست، چنین پیشنهادی می‌دهد. در این شرایط بغرنج دقیقاً چه می‌کنید؟ روی نقشه بین میدان رسالت و پل سیدخندان خیابانی است مستقیم اما فرق است بین خیابانی مستقیم در تهران با هر شهر دیگری که در ذهن دارید. اینجا مستقیم به معنای نزدیک‌ترین راه برای رسیدن از نقطه‌ای به نقطه دیگر نیست. بزرگراه‌ها و پل‌ها و زیرگذرهایی در کمین شما هست که قول می‌دهم اجازه عبور هیچ عابری را ندهند. یکجا پیاده‌رو باریک می‌شود و باریک می‌شود تا به جوی بزرگی برسد و یکجا تبدیل به کوچه می‌شود و یکجا کلاً تمام می‌شود و باید بروید وسط خیابان تا شاید جلوتر پیاده‌رو باریکی پیدا کنید.

در چهارراه ولیعصر (عج) مشکل دیگری دارید. در این چهارراه برای پیدا کردن مسیر، اول باید شانسی بالا بیایید و به خیابان سرک بکشید و بعد از دیدن شماره خروجی، دوباره بروید پایین و از راهرو درست، برگردید بالا. متأسفانه اتومبیل‌ها اجازه ورود به زیرزمین را ندارند وگرنه آنها مسیرها را راحت‌تر تشخیص می‌دهند. اعصاب خودتان را خراب نکنید؛ آن پایین کلی لباس و خوراکی برای تماشا و چشیدن هست، گشتی بزنید و آخر سر به یکی بگویید ببخشید قربان من می‌خواهم بروم سمت وصال، از کدام خروجی باید بزنم به چاک؟ اگر شانه بالا انداخت، خروجی شماره چهار را بروید بالا سروگوشی آب بدهید و دوباره برگردید پایین، قول می‌دهم این بار مسیر درست را انتخاب می‌کنید وگرنه باید پیاده‌روی ولیعصر را بروید تا ایستگاه اتوبوس و لا به‌لای نرده‌ها تکه‌ای راه باز پیدا کنید و برگردید پایین.

شهری سرگردان بین توسعه افقی، عمودی و زیرزمینی

دکتر بهزاد قائمی جامعه‌شناس، تهران را شهری سرگردان میان توسعه افقی، عمودی و زیرزمینی توصیف می‌کند و می‌گوید: «زمانی موزز شهردار نیویورک گفته بود با ساطور، خانه‌ها را ویران می‌کنم و برای اتوبان‌ها راه باز می‌کنم که از آن به ساطور ساخت و ساز یاد می‌شود. با این همه نیویورک فقط شهر سواره‌ها و شهر اتوبان‌ها نیست. یک شهر باید الگوی توسعه خود را تعیین کند و روند ساخت و ساز خود را بر همان مبنا سامان بدهد. یک شهر نمی‌تواند هم افقی باشد، هم عمودی هم زیرزمینی. اینها هرکدام الگوها، روش‌ها و مبانی نظری خود را دارند. در شهری مثل تهران با یک بلبشو طرف هستیم؛ یکجا هم زیرگذر مترو را دارید هم پل وسیع عابر پیاده اما باز یک عابر برای رسیدن از این طرف خیابان به آن طرف، یک ربع معطل می‌شود.»

به گفته وی سرگردانی در الگوی توسعه شهری در نهایت به سرگردانی شهروندان هم می‌انجامد و آنها در نهایت با شهری رو به رو می‌شوند که دوستش ندارند: «دلایل زیادی می‌توان آورد برای این که چرا اغلب مردم تهران شهرشان را دوست ندارند و از آن گریزانند اما یکی از این دلایل هم می‌تواند آشفتگی در الگوی توسعه باشد. تهران شهری است که منظر شهری آن آشفته است، توسعه شهری آن از الگوهای فرهنگی پیروی نمی‌کند، امکانات تفریحی در دسترس همگان ندارد و… همه اینها باعث می‌شود شهروندان در آن احساس تعلق عمیقی نداشته باشند و به چشم یک اردوگاه بزرگ به آن نگاه کنند.»

گریز شهروندان از تهران در تعطیلات کاملاً مشهود است. آنها می‌خواهند حتی اگر یک روز هم شده ولو با تحمل ترافیک وحشتناک جاده‌ها، از تهران دور باشند. روزهای جمعه کسی از خانه بیرون نمی‌آید و خانه را به لذت بردن خانوادگی در شهر ترجیح می‌دهد چون حس تعلق به شهر ندارد. تهران تنها شهری است که روزهای تعطیلش خلوت و بی‌جنب و جوش است.

قائمی معتقد است نه تنها سرگردانی در الگوی توسعه شهری بلکه طرح‌های کنترلی مثل طرح ترافیک و زوج و فرد نیز به روابط اجتماعی افراد لطمه زده است: «موفقیت یک طرح شهری این نیست که جلوی یک آسیب را بگیرد و به آسیب دیگری دامن بزند، من مخالفتی با طرح ترافیک یا زوج و فرد ندارم اما واقعیت این است که ما حتی در این زمینه هم با درک دقیق و همه جانبه‌ای کار نکرده‌ایم به عنوان مثال آیا چنین پایشی انجام شده که ما بدرستی بدانیم محدودیت طرح ترافیک، چقدر روی رفت و آمد خانواده‌ها اثر گذاشته؟ ما یک محله را با زیرگذری به دو شقه دور افتاده از هم تبدیل می‌کنیم و مانع ارتباط افراد یک محله می‌شویم. این کار شاید گره‌ی از ترافیک باز کرده باشد اما روابط اجتماعی را هم مخدوش کرده است.»

به زیرگذر امیرآباد توجه کرده‌اید؟ زیرگذری که محله را عملاً به دو محله جدا از هم تقسیم کرده است. شهر در گردابی از زیرگذر و پل عابر و خیابان و بزرگراه گیر کرده. پل‌ها و خیابان‌هایی که عابران را به هیچ کجا نمی‌رسانند. عابر بیچاره نمی‌داند از کتابخانه ملی چگونه و با چه ترفندی، خود را به خیابان خرمشهر در دو قدمی کتابخانه برساند، در پیچ کدام خیابان دل به دریا بزند و بدود، از روی کدام گاردریل بپرد و از چمنزار کدام پارک سرازیر شود؟»

 

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید