از مضرات خواستگاری رفتن اینه که ممکنه از هم خوشتون نیاد، ولی اون موقع دیگه بیخود کردی که خوشت نیاد. مثلا ما یه جا رفتیم خواستگاری، اتفاقا خیلی هم قانع بودن و سعی میکردن جلوی راه ازدواج جوونا سنگ نندازن.
قانون- مهرشاد مرتضوی
از مضرات خواستگاری رفتن اینه که ممکنه از هم خوشتون نیاد، ولی اون موقع دیگه بیخود کردی که خوشت نیاد. مثلا ما یه جا رفتیم خواستگاری، اتفاقا خیلی هم قانع بودن و سعی میکردن جلوی راه ازدواج جوونا سنگ نندازن. یعنی گفتم درآمد درست و حسابی ندارم، گفتن طبیعیه، الان خیلی اوضاع خراب شده. در حالی که داشتن سیاهنمایی میکردن، من میدونم همه دارن پول پارو میکنن، از اینستاشون معلومه! گفتم ماشین و خونه ندارم، گفتن فدای سرت، پول درمیاری جور میشه؛ که باز برمیگشت به مورد اول و اینکه خیلیا پول ندارن. گفتم همه چیزمرو فروختم خرج عمل کردم، گفتن اشکال نداره که، ترک میکنی خونه و زندگی ردیف میکنی. باز برگشت به خونه نداشتن و بعد از اون هم درآمد نداشتن. یعنی من هرچی گفتم یه آرهای آوردن! هرچقدر گفتم بریم یه دور بزنیم باز مزاحم میشیم، گفتن ساعت 10 درها رو قفل میکنیم، تکلیف عقد رو مشخص کنین بعد برین. هی من با رضایت کامل میگفتم آقا منصرف شدم، نمیخوام ازدواج کنم. گفتن بیخود کردی، دست به مهره بازیه. دیگه مجبور شدم ضربه نهایی رو بزنم و اعلام کردم طنزنویسم که با احترام، گل و شیرینی رو پرت کردن تو صورتم و انداختنم بیرون.
نه که همین یه مورد باشهها، کلا من چندبار دیگه هم امتحان کردم، فهمیدم واکنششون به کلمه طنزنویس، پرت کردنه؛ حالا گل، شیرینی، قندون، هرچی دم دستشون بیاد. اصلا از خواستگاری دوم، سوم به بعد فقط به عشق میوه و شیرینیای که جلومون میذاشتن و هزینه یه وعده غذا از دوشمون برداشته میشد میرفتم خواستگاری. درواقع متوجه شدم که یه طنزنویس، از شرایط ازدواج فقط تمایلشرو داره و امکان خواستگاری رفتن، که متاسفانه اون امکان خواستگاری رفتن هم جدیدا منتفی شده. چون گل رز شده شاخهای 11 هزار تومن!