حدود دو هزار سال قبل (با اجازه از استادخسرو معتضد) یخ‌های متراکم شبه جزیره اسکاندیناوی شروع به ذوب کرده و به تدریج از شمال به جنوب عقب نشستند. در آن زمان مردمی در شمال آلمان امروزی و جنوب اسکاندیناوی زندگی می‌کردند که اصل و منشا آن‌ها مشخص نیست، همین‌طوری بودند و حضور داشتند، به دنبال یخ‌ها به راه افتادند. ظاهرا یخ در آن زمان حکم آمبولانس را داشته و هر وقت راه می‌افتاد، یک جماعتی پشت سرش حرکت می‌کردند. این قوم ناشناس «Unknown Ghom» ناگهان سرزمینی پوشیده از جنگل‌های انبوه و مملو از دریاچه‌ها، برکه‌ها و آبگیرها یافتند که انسان می‌توانست در آنجا از سرما مثل مار به خودش نپیچد. قدیمی‌ترین نوشته‌ها حکایت از قومی نیرومند به نام آسورها در این سرزمین دارد که یک سور به فیلم‌های هندی زده‌اند از بس در مورد آن‌ها چاخان و خالی‌بندی نقل شده است. پس از آن وایکینگ‌ها در قسمت شمالی به قدرت رسیدند و چون خیلی چغر و بدبدن بودند، تقریبا تمام اروپا را تصرف کردند.

در قرن دوازدهم پادشاهی به نام اسورکر در سوئد حضور داشت که از فرقه گریگوریان بود و ناگهان یک شب گره افتاد به کارش و به وسیله یکی از خدمتکارانش به قتل رسید. خدمتکار زمانی که دستگیر شد در توجیه این کار گفت: «احساس کردم یه مدت توی بخش خیانت درباریان دچار کمبود شده بودیم!». پس از اسورکر فردی به نام اریک به قدرت رسید اما توسط یه شاهزاده دانمارکی به قتل رسید تا ثابت شود رو دادن به هر شاهزاده‌اي اشتباه است. سوئد در جریان جنگ جهانی دوم پس از شلیک اولین گلوله اعلام بی‌طرفی کرد اما اشغال شد. حکومت این کشورِ تو دل برو و ناناز، پادشاهی مشروطه است (مشروط بر اینکه بگذارند پادشاه یک موز بردارد!)این کشور در زمینه احزاب سیاسی شاخص بالایی دارد و انقدر حزب زیاد دارد که یکی از آن‌ها نامش «فولک پارتی» است که بیانیه‌ها و مانیفستش با ترانه «الا کلنگ و تیشه، دوست دارم همیشه!» آغاز می‌شود و اعضایش از طریق مسابقه رقص انتخاب می‌شوند.

سوئد کشوری مهاجرپذیر است و شاخص اقتصادی بالایی دارد و اگر 6 ماه شب و 6 ماه روز نباشد، لنگر خورش ملس است!

از بزرگان این کشور باید از نوبل (اول آدم بوده و بعد جایزه شده!)، اینگرید برگمن این بانوی موفق و خوش ذوق (چی بگیم خب؟!)، توماس برولین و زلاتان ابراهیموویچ نام ببریم. سوئد را هم با سوییس اشتباه نگیرید چون خیلی از ما به دل گرفته‌اند.