غزل تاجبخش در هشتادوششمین زادروز خود، از درد به ابتذال کشیدهشدن ادبیات میگوید.
«تولدم کی هست؟!»؛ پیش از مطرح شدن هر پرسش دیگری، این نخستین پرسش غزل تاجبخش بود که وقتی مطلع شد به چه مناسبتی با او تماس گرفته شده است، با لحنی خندان همراه با تعجب، آن را بیان کرد.
به گزارش رتبه آنلاین، این شاعر زاده نهم شهریورماه سال ۱۳۱۲ در بروجرد است. او که پس از ادامه تحصیل در دانشگاه، فعالیت خود را در مطبوعات آغاز کرد، در گفتوگو با ایسنا، در پاسخ به اینکه آیا فعالیت در مطبوعات به مسیر شاعریاش هم کمک کرده است و باعث شده که بیشتر سمت شعر برود، میگوید: شعر چیزی نبود که بخواهد با نیروی دیگری وارد شود. شعر از بچگی با من بود و ما با هم بزرگ شدیم. من خیلی زود، در سن ۱۵ سالگی ازدواج کردم و به همین علت دیگر نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. اما وقتی ازدواج کردم هم شعر مینوشتم. بعد از اینکه بچهدار شدم توانستم ادامه تحصیل بدهم. در هر مرحلهای که بودم شعر مینوشتم و دوست داشتم به آن فکر کنم، این اندیشه همواره با من همراه بود و اندیشیدن باعث میشد که من به شعری جدید روی بیاورم.
او سپس به اینکه روزنامهنگاری و کار مطبوعات شغلش نبوده است، اشاره و بیان میکند: کار مطبوعات جزء برنامههای ذوقی من بود که دوست داشتم آن را انجام دهم. من با مطبوعات همکاری میکردم اما در واقع شعر مینوشتم و در مطبوعات چاپ میشد. سوژههای جدیدی به دستم میرسید که آنها هم تبدیل به شعر میشد. هیچکدام اینها باعث نمیشد من شاعرتر بشوم بلکه این شعر بود که باعث میشد با بینایی بیشتر و احساس جالبتری نگاه کنم، کمااینکه هنوز هم همین است.
۳۸ سال از تاسیس انجمن ادبی «غزل» توسط غزل تاجبخش و همسرش میگذرد و هنوز هم یکشنبههای هر هفته در خانه این شاعر جلسه شعرخوانی برگزار میشود. به گفته او، هیچ محدودیت سنی یا جنسیتی در این انجمن وجود ندارد و تنها شرط ورود انسانیت و ادب است.
تاجبخش درباره این انجمن چنین میگوید: فعالیت انجمن «غزل» از مهرماه سال ۶۰ شروع شد که کشور آن زمان در بحران جنگ قرار داشت و این باعث میشد مردم که عزیزانشان به جبهه میرفتند، دلتنگ باشند. خدا رحمت کند دکتر سیدضیاءالدین سجادی را که استاد ادبیات ما بودند و به خانهمان میآمدند، آن زمان هر وقت موشک میزدند، ما در حیاط جلسه انجمن را برگزار میکردیم و دلتنگیهای ما به این تبدیل شده بود که معنویتی ببخشیم و دور هم جمع شویم. دور هم نشستنها و به شعر اندیشیدنها و احساس لذت بیشتر بردن برای داناتر شدن باعث شده بود که جلسات شعر ما رونق بیشتری داشته باشد. زندهیاد حمید عاملی از گویندگان صدا و سیما که از دوستان خانوادگی ما بود در برگزاری انجمن تشویق میکردند و محبت داشتند.
این شاعر در ادامه اظهار میکند: چندی بعد همسر من (محسن رازانی) تصادف کرد و اتفاقاتی پیش آمد که ما مجبور شدیم به خانه کوچکتری برویم. اما خوشبختانه سالهاست که جلسات شعر ما بدون وقفه برگزار میشود، حتی در حالی که سفر بودم یا بیمارستان بودم هم خودم را به انجمن رساندهام. به هر حال اکنون تفاوتهایی کرده؛ آن موقع شاعران، گویندگان و برخی بزرگان علم و ادبیات در جمع ما بودند که متاسفانه الان نیستند و من گاهی این را به طنز میگویم که آنها یا «آنور آبها هستند» یا «آنور خاکها»؛ خیلیها فوت کردند و خیلیها هم از ایران رفتهاند.
غزل تاجبخش درددلی هم دارد که از کلمات مبتذل برخی شاعران جوان است و آن را اینگونه بیان میکند: گاهی به جلساتی دعوت میشوم که میبینم جوانهای ما به واژههای بسیار مبتذل گرایش پیدا کردهاند که انگار این کار از روی لجبازی است. متاسفم که این را میگویم، دلم میخواهد این ناله من به عنوان یک مادر، مادری که عمرش را در ادبیات گذاشته به گوش کسانی برسد که اگر میتوانند کمکی کنند. جوانها از روی دلتنگی یا از روی لجبازی، هرچه هست، دارند ادبیات را به ابتذال میکشند. من در آن جلسات اعتراض کردم که اقلا به نشانه اعتراض برای آنها دست نزنند. این دردی است که اضافه شده؛ البته ما الان در جامعهمان کم درد نداریم.
شاعر مجموعه شعر «دلخواستهها» که از نخستین مجموعه شعرهایش است در پاسخ به پرسش مطرحشده درباره وضعیت این روزهای غزل به یک دودستگی اشاره و اظهار میکند: شعر بعضیها هنوز هم بسیار شیوا است. الان در جامعه ما همه چیز با شادابی و بدون مشکل نیست اما کسانی که واقعا بهرهای از ادب بردهاند و میخواهند دینی را به ادبیات ایران ادا کنند، غزلهای زیبایی دارند. اما از طرف دیگر بعضیها جوانتر هستند و شاید این بچهسالیشان سبب میشود که ادبیات را به ابتذال بکشند. نمیدانم چرا این میدان را دارند پیدا میکنند برای جهشهای عجیب و غریب و دور از اخلاق؟! این یک درد است.
تاجبخش برگزاری انجمن غزل را در خانهاش تقدسی برای چهاردیواریاش میداند و علت این را که مکان برگزاری این انجمن به جای دیگری تغییر پیدا نکرده است احترامی که به همسرش برای انتخاب این خانه برای برگزاری جلسههای انجمن قائل است، بیان میکند و میگوید: از اطرافیانم هیچکس اهل شعر نبوده و نیست، نه همسرم و نه پسرانم؛ اما همواره برای حفظ انجمن «غزل» حمایت و کمک کردهاند.
نویسنده «آزادی در قلمرو سبز فنچهای سپید» درباره آرزوی خود در ۸۶ سالگی نیز چنین میگوید: یکی از آرزوهای بزرگ من این است که اگر دو دقیقه از عمرم باقی مانده باشد، در آن دو دقیقه حتما خدمتی لحاظ شود؛ هر خدمتی که از من برمیآید.
صحبت که از یاران قدیمی انجمن «غزل» به میان میآید، تاجبخش از نوشتن کتابی خبر میدهد و میگوید: مدتها است که سرگرم نوشتن کتابی هستم از بعضی اتفاقات جالبی که افتاده است یا شخصیتهایی که به انجمن «غزل» آمدهاند. از بین آنها میتوانم به ماجرای حضور آلن لانس، شاعر فرانسوی اشاره کنم. اگر چشمم یاری کند و این کتاب را به پایان برسانم، نامش «چلچلهها بالزنان میرسند» است که بخشی از یکی از غزلهایم است.
او از طاهره صفارزاده و سیمین بهبهانی هم یادی میکند و در پایان میگوید: این روزها راجعبه ملاقاتهایی که با آنها داشتم هم مینویسم و با خودم میگویم که اینها کجا رفتند و ما چرا دیگر آنها را نمیبینیم.