منصور بیطرف|
اکنون دوره انزوای سیاسی و اقتصادی گذشته است. هیچ کشوری در جهان پیدا نمیشود که بتواند به تنهایی و درون خودش توسعه یابد و رفاه پیدا کند. همبستگی و پیوستگی اقتصادی و سیاسی چه در منطقه و چه در فرامنطقهای جزو ضروریات حکمرانیها شده است.
شاید در تاریخ معاصر ایران، مسوولان کشور اینقدر در مورد یک موضوع بینالمللی و جهانی به چالش کشیده نشده باشند. شکسپیر در نمایشنامه هملت میگوید: بودن یا نبودن، مساله این است. و اکنون مسوولان کشور هم بر همین قیاس میتوانند بگویند: پیوستن یا نپیوستن (به افایتیاف)، مساله این است.
این چالشها ناشی از آن است که سیاستگذاری در اقتصاد ایران یک بار دیگر در گرداب جنجالهای سیاسی افتاده است. با ورود بحث «افایتیاف» به عرصه سیاستگذاری و آخرین موضعگیری این نهاد درباره ایران و دادن آخرین مهلت 4 ماهه و نیز سخنان رییسجمهوری در مورد آن و پاسخ ضمنی رییس قوه قضاییه و توصیه وی به حقوقدانان حزباللهی که سکوت نکنند و وارد این عرصه بشوند نشان از طنابکشی دو جناح در مورد این وزنه سنگین سیاستگذاریها دارد. البته این برای اولینبار نیست که چنین حواشیای برای سیاستگذاری در اقتصاد ایران پیش میآید. پیش از این نیز ما شاهد چنین برخوردهایی بودهایم. اما این مهمترین آن است. اگر در سالهای گذشته شاهد برخورد جناحها با برخی از سیاستگذاریهای اقتصادی مثل برنامه چهارم یا اصلاح قیمت حاملهای انرژی بودیم، باید بگوییم که آنها یک سیاستگذاری داخلی بوده است که ترکشهایش به درون کشور میخورد، اما این موضوع- یعنی پیوستن یا نپیوستن به افایتیاف- یک موضوع فراملی است و اثر آن نهتنها در داخل بلکه ایرانیان مقیم خارج و تمامی سیستم بانکی کشور و علاوه بر آن موضع بینالمللی ایران را در عرصه جهانی دربرمیگیرد.
واقعیت آن است که درباره تاثیر نپیوستن به موضوع مبارزه با پولشویی جهانی یا همان افایتیاف و مضرات آن کارشناسان صحبتهای زیادی کردهاند و بسیار گفته شده است و در مقابل مخالفان آن فقط رابطه آن با خزانهداری امریکا یا تحمیل خواستههای امریکا بر این نهاد را مطرح کردهاند بدون آنکه بگویند اگر روابط مالی ایران با دنیا قطع بشود چه جایگزینی برای آن دارند و اگر هم دارند این جایگزین چقدر بر هزینههای ایران میافزاید.
موضوع دیگر این است که چند واقعیت و حقیقت عینی را باید پذیرفت. واقعیت اول آن است که اکنون دوره انزوای سیاسی و اقتصادی گذشته است. هیچ کشوری در جهان پیدا نمیشود که بتواند به تنهایی و درون خودش توسعه یابد و رفاه پیدا کند. همبستگی و پیوستگی اقتصادی و سیاسی چه در منطقه و چه در فرامنطقهای جزو ضروریات حکمرانیها شده است، مهم فعال مایشاء بودن آن است زیرا هم میتواند سپر دفاعی باشد و هم آنکه نفوذ در میان دیگر کشورها پیدا کند. کافی است در این خصوص نگاهی بیندازیم به حضور فعال ایران در عرصه سیاسی منطقه. یک لحظه فقط فکر کنید که اگر ایران این حضور فعال را نداشت آیا میتوانست در مقابل هجمههایی که علیه آن میشد تاب و تحمل بیاورد؟
واقعیت دوم اینکه اکنون مفهوم قدرت و داشتن قدرت در دنیای مدرن تغییر یافته است. چندی پیش مرکز پژوهشهای مجلس گزارشی را منتشر کرد که در آن نوشتههای جوزف نای، تحلیلگر علوم سیاسی امریکایی که در خصوص قدرت و انواع آن صاحبنظر است مورد تحلیل قرار داد. در این تحلیل نای معتقد است که دیگر «وجود منابع دلیل قدرت نخواهد بود؛ بلکه توانایی تغییر دادن رفتار دولتها نشاندهنده قدرت خواهد شد.» که این خود توانایی ایجاد ارتباطات موثر و ایجاد بهرهگیری از نهادهای چندجانبه است که در این میان میتوان عضویت و پیوستن به نهادهای بینالمللی را که تاثیر بسزایی در تغییر رفتار کشورها را دارند لحاظ کرد. این در واقع شمهای از قدرت هوشمند است، واژهای که نای آن را به کار میگیرد. قدرت هوشمند همان ترکیب قدرت نرم- استفاده از نهادها و فرهنگ برای اعمال قدرت- و سخت و نیز خردورزانه است. در اصل «قدرت هوشمند به معنای توسعه راهبردی عملگرایانه مبتنی بر منابع و ابزارهای مناسب برای تحقق اهداف در قرن جدید است.» و این چگونه امکانپذیر است. ایران در این برهه از زمان چگونه میتواند به ایفای نقش جهانی خود بپردازد و نشان دهد که برای مثال تحریمهایی که امریکا علیه ایران اعمال میکند نهتنها ناجوانمردانه است بلکه خلاف عرف بینالمللی است. زیرا، «ایفای نقش جهانی توسط یک کشور در شرایطی امکانپذیر خواهد بود که از هنجارهای لازم برای بازسازی ساختاری برخوردار باشد.»
در اصل مفهوم قدرت در عصر حاضر یک حرکت تدریجی جوهری از شیوههای خشن و هزینهبر تبدیل به شیوههای نرم، جذاب، قابل پذیرش و کمهزینه و در نهایت به شیوهای هوشمندانه همراه با بهکارگیری جدیدترین ابزار و فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی شده است.
این نکته زیبایی است که قدرت هوشمندانه قدرتی است که در محیط پرآشوب بینالمللی توانایی راهبری و مدیریت دیگر منابع قدرت را در اختیار رهبران نظام سیاسی قرار میدهد تا بتوانند از منافع خود دفاع کرده و به مطلوبیتهای مورد نظر خود با کمترین هزینه و تنش دست پیدا کنند و میتوان گفت که «بر همین اساس دولتها در دنیای جدید به تنهایی نمیتوانند اعمال قدرت و تصمیمگیری کنند بنابراین به دنبال تشکیل ائتلافهایی در داخل، منطقه و بینالملل هستند تا بتوانند قدرت خود را اعمال کرده و به اهداف مطلوب خود دست یابند.» شاید این همان حکمت حضرت علی است که میفرماید: من تدبیر پیر را بیشتر میپسندم تا دلیری جوان را.
منبع: روزنامه تعادل