این روزها بسیاری از ما یا در تنهایی ناخواستهای هستیم یا احساس تنهایی میکنیم. برای زندگی در این شرایط چه مهارتهایی را باید کسب کنیم.
به گزارش رتبه آنلاین، روزنامه همشهری نوشت: «باید پذیرفت که انسان به معنی واقعی کلمه تنهاست و این تنهایی واقعیتی انکارناپذیر است. انسان تنهاست چون بسیاری از اتفاقات مهم زندگی مانند تولد، مرگ و… را بهتنهایی تجربه میکند و این موضوع هم ربطی به میزان موفقیت او در جمع یا تنهایی ندارد.
بودن در جمع هم آداب خود را دارد و در واقع در معاشرت با دیگران باید ۳ ویژگی برابریجویی، ثبات و تعهد را مد نظر قرار دهیم. اما فارغ از این که گریزی از تنهایی نیست. نوعی از تنهایی در زندگی ما وجود دارد که اضطرابآور است و ما باید بتوانیم از پس این گونه تنهاییها برآییم. در واقع ما همان قدر که تنها هستیم به همان میزان هم نیاز به بودن در جمع و معاشرت با دیگران داریم. بنابراین باید از جنس تنهایی خود آگاه و با آداب معاشرت و زندگی اجتماعی هم آشنایی داشته باشیم. در این خصوص با سیما قدرتی، روانشناس و مشاور گفتوگو کردهایم.
تنهایی و معاشرت
هر فرد علاوه بر تنها ماندن به نوعی همنشینی و معاشرت هم نیاز دارد که در واقع او را برای زندگی اجتماعی آماده میکند. این معاشرتها که میتوانند در کاهش حس اضطراب و نگرانی ما مؤثر باشند ویژگیهایی دارند که باید به آنها توجه داشته باشیم. نخست این که بدانیم در ارتباطات بین فردی باید برابری وجود داشته باشد و هیچکس نباید از موضع برتر برخورد کند، در غیر این صورت به تدریج احساس حرمت و عزت نفس در یکی از دو طرف رابطه از بین میرود و فرد دچار احساس تحقیر، بیتوجهی و بیاعتنایی میشود. وجود اطمینان، اعتماد و ثبات در رابطه هم نقش مهمی دارد. در واقع فقط برقراری چنین روابطی با داشتن چنین ویژگیهایی به کاهش حس اضطراب تنها ماندن کمک میکند. وجود تعهد در ارتباط نیز بسیار مهم است؛ این که دو طرف نوعی الزام نسبت به دیگری در خود احساس کنند، باعث به وجود آمدن آرامش میشود و ثبات و امنیت در رابطه نیز به وجود میآید. این گونه معاشرتها، معاشرتهای برگزیدهای هستند که متأسفانه تعداد آنها هم بسیار محدود است چون ما اغلب بیشتر به احساسات و علایق خود توجه داریم تا طرف مقابل.
انواع تنهایی
بعضی تنهاییها بسیار طبیعی هستند و همه افراد در هر شرایط و موقعیتی که باشند آن را احساس میکنند ولی بعضی تنهاییها فقط مربوط به ویژگیها و خصوصیات عدهای از افراد است که ممکن است آزاردهنده هم باشد. مثلا تنهاییهای بین فردی، زمانی اتفاق میافتد که در ارتباط با دیگران نتوانیم موفق باشیم و از بودن در جمع لذت ببریم. وجود این گونه تنهاییها باعث میشود افراد معمولا در برقراری ارتباط با دیگران مشکل داشته باشند و با وجود این که دوست دارند در جمع و مورد توجه دیگران باشند، به خاطر کمبود مهارت قادر به انجام این کار نیستند. تنهاییهای درونفردی هم مربوط به هنگامی است که بهاصطلاح احساس از خودبیگانگی داریم و رفتارهایی مرتکب میشویم که مطابق با آن چه میخواهیم نیست. مثلا وقتی میخواهیم قاطعانه اظهار نظر کنیم ولی توان آن را نداریم و به گونهای دیگر رفتار میکنیم دچار نوعی تضاد و متعاقب آن تنهایی درونفردی میشویم؛ یعنی چون خواستههای واقعی خود را نمیشناسیم بر خلاف میل باطنیمان رفتار میکنیم؛ بدون این که آن لحظه متوجه باشیم. لازمه از بین بردن این گونه تنهاییها خودشناسی بیشتر است؛ یعنی باید از خواستهها، توانمندیها و علایق خود آگاه باشیم و به طور کلی شناخت بیشتری از تمایلات واقعی خود حاصل کنیم. تنهاییهای وجودی، هم نوع دیگری از تنهایی هستند که نهتنها نابهنجار نیستند بلکه بهنجار هم هستند چون لازم است بتوان در تنهایی و به دور از هر هیاهویی بهخودآگاهی بیشتری دست یافت. این نوع تنهایی را همه در وجود خود احساس میکنیم و لازم است تا بتوانیم در خلوت و تنهایی خود به شناخت بیشتری برسیم.
پذیرش
فراموش نکنیم اگر ما بتوانیم تنهایی را بپذیریم و با آن کنار بیاییم آنگاه میتوانیم از بودن در جمع هم احساس لذت بیشتری بکنیم چون وقتی بتوانیم از خواستههای واقعی خود بیشتر آگاه باشیم گزینش بهتری هم در مورد معاشرتهای خود خواهیم داشت و در نتیجه لذت بیشتری هم از بودن در جمع خواهیم برد. توجه داشته باشیم در وجود همه ما ترسهای زیادی وجود دارد که بالاترین آنها ترس از مرگ است که ریشه در همان ترس از تنهاماندن دارد. بهترین راه برای کنترل همه این گونه ترسها این است که بتوانیم آنها را بپذیریم، از آنها فرار نکنیم و در نهایت با آنها روبهرو شویم ولی مواجه نشدن و فرار از ترسهای مختلف نهتنها به گستردهشدن آنها دامن میزند بلکه حال فرد را هم بدتر و اضطراب او را بیشتر میکند؛ در صورتی که اگر بتوانیم تنهایی خود را بپذیریم و حتی از آن لذت ببریم از بودن در جمع هم حس بهتری خواهیم گرفت. در واقع میتوان گفت نباید به هر قیمتی هم بودن در هر جمعی را پذیرفت چون اگر قرار باشد باعث شود هویت و خودواقعی خود را فراموش کنیم خوشایند نیست و باعث میشود حتی میان جمع هم احساس تنهایی آزاردهندهای داشته باشیم.
حضور در جمع
هر شخص با توجه به عوامل مختلف، نیاز متفاوتی به بودن میان جمع یا تنهایی دارد؛ در واقع ما با توجه به این که تا چه حد تنهایی خود را دوست داریم و میتوانیم با آن کنار بیاییم یا نه، در طیفهای متفاوتی قرار میگیریم؛ یک سر طیف افرادی هستند که علاقه زیادی به تنهایی دارند؛ به حدی که این علاقه تبدیل به نوعی اختلال میشود. آنها از بودن در جمع آزار میبینند و به همین دلیل از شرکت در اجتماعات مختلف گریزانند و دلشان نمیخواهد در جمع باشند. میتوان گفت تا این حد علاقه به دور بودن از جمع تقریبا جنبه بیماری پیدا میکند. به همین دلیل این افراد نمیتوانند با کسی رابطه صمیمانه داشته باشند. این افراد فقط خودشان از تنهایی لذت میبرند اما معمولا اطرافیانشان بسیار آزار میبینند و اذیت میشوند. میتوان گفت زندگی کردن با این گونه افراد خیلی سخت است چون تلاشی برای صمیمیت و نزدیکی نمیکنند.
درونگرایی و برونگرایی
افراد درونگرا اختلال ندارند ولی ترجیح آنها به تنهایی بیشتر است، دوست دارند فعالیتهای خوشایندشان را در تنهایی دنبال کنند و حتی روزهای تعطیل هم در خانه تنها بمانند. البته این ویژگی اختلال نیست چون افراد درونگرا تنهایی را ترجیح میدهند ولی میتوانند در میان جمع هم حضور داشته باشند؛ درست مانند افراد برونگرا که ترجیح میدهند میان جمع باشند و علایقشان را با دیگران به اشتراک بگذارند. در واقع میتوان گفت درونگرایی و برونگرایی دو ویژگی هستند؛ نه اختلال. در میان این طیف، افرادی هم هستند که در میانه این دو خصوصیت قرار دارند؛ یعنی نه کاملا برونگرا هستند و نه درونگرا. توجه داشته باشیم انسان موجودی اجتماعی است و دوست دارد میان جمع باشد، مورد توجه دیگران واقع شود و رابطه برقرار کند چون بسیاری از نیازهای او در جمع برآورده میشود مثل نیاز به دوست داشتن، دوست داشتهشدن، تفریح، استقلال و… اینها نیازهایی هستند که در جمع معنا پیدا میکنند و در ارتباط با دیگران تامین میشوند. ولی در هیچ کدام از این نیازها یعنی تنها ماندن یا بودن در جمع نباید زیادهروی کرد؛ چون وقتی به بودن در جمع هم بیش از اندازه نیازمند باشیم گاهی به خاطر جلب نظر دیگران خواستههای خودمان را نادیده میگیریم. میتوان گفت ترس از تنها ماندن مانع از این میشود که به علایق خودمان هم توجه داشته باشیم؛ در واقع ترس از تنها ماندن باعث میشود فرد گاهی به هر قیمتی در رابطهای که حتی او را آزار میدهد هم بماند و نتواند از آن رها شود چون از تنها ماندن وحشت دارد و نمیتواند تنها بماند.
برقراری ارتباط موفق
لازمه این که بتوانیم ارتباط موفقی با دیگران داشته باشیم این است که تعادلی بین زمانهای با خودبودن و وقت گذراندن با دیگران برقرار کنیم. اگر بتوانیم تعادلی بین این دو به وجود آوریم متوجه میشویم همه ما به لحظاتی نیاز داریم که با خودمان خلوت کنیم، اولویتهایمان را تشخیص دهیم و توانمندیهای خود را بازبینی کنیم. در کنار آن هم به اوقاتی احتیاج داریم که در تعامل و ارتباط با دیگران باشیم و باید بتوانیم هر دوی آنها را هم در یک رابطه به سر انجام برسانیم. مشاوران و روانشناسان حتی به زوجهایی هم که همیشه در کنار هم هستند توصیه میکنند حتما اوقاتی را برای تنهایی و دور شدن از همدیگر در نظر بگیرند چون هر کس نیاز به تنهایی دارد تا بتواند در خلوت خود بیشتر خودش را بشناسد و از خواستهها و علایقش با خبر شود. توجه داشته باشیم در زندگی زناشویی هر قدر هم صمیمیت و نزدیکی وجود داشته باشد باز هم دو طرف رابطه نیاز به زمانهایی دارند که فراغتی داشته باشند تا در تنهایی خود بتوانند به همه جوانب وجود خودشان و همچنین چگونگی بهترشدن رابطهشان فکر کنند. در واقع «نیاز به تنهایی» نیاز طبیعی همه ماست که هیچگاه نباید نادیده گرفته شود. به این ترتیب میتوانیم هم از بودن در جمع لذت ببریم و هم قدر تنهایی و خلوت خود را بدانیم. برای رسیدن به چنین امکانی حتما باید از مهارتهای چگونگی برقراری ارتباط با دیگران آگاهی داشته باشیم. ضمن این که با ترس از تنهایی خود مواجه شویم، آن را بپذیریم و بتوانیم بر این گونه ترسهای درونی خود غلبه کنیم. فراموش نکنیم یکی از مهمترین مهارتهای ما برای برقراری ارتباط مؤثر این است که ببینیم تا چه حد میتوانیم به حرفهای طرف مقابل خود گوش دهیم. گوشدادن فعال مهارتی است که کمک زیادی به برقراری ارتباط موفق میکند.
از ترستان فرار نکنید
مواجه نشدن و فرار از ترسهای مختلف نهتنها به گستردهشدن آنها دامن میزند بلکه حال فرد را هم بدتر و اضطراب او را بیشتر میکند؛ درصورتی که اگر بتوانیم تنهایی خود را بپذیریم و حتی از آن لذت ببریم از بودن در جمع هم حس بهتری خواهیم گرفت. در واقع میتوان گفت نباید به هر قیمتی هم بودن در هر جمعی را پذیرفت چون اگر قرار باشد باعث شود هویت و خودواقعی خود را فراموش کنیم خوشایند نیست و باعث میشود حتی میان جمع هم احساس تنهایی آزاردهندهای داشته باشیم.