راننده سرش را از پنجره تاکسی بیرون آورد و گفت: دربست میخوای بری؟
قانون- عليرضا لبش|
گفتم: مستقیم.
راننده سرش را از پنجره تاکسی بیرون آورد و گفت: دربست میخوای بری؟
گفتم: نه مستقیم چند خیابون بالاتر.
گفت: با این قیمت دلار و جنگ خاورمیانه دیگه کسی مستقیم نمیره. 10 دلار بده دربست ببرمت هر جایی که میخوای.
گفتم: نه آقا اشتباه گرفتی. من رییس بانک مرکزی نیستم که 10 دلار پول چهارتا خیابون اونورتر رو بدم.
گفت: جوون خوبی هستی خوشم اومد. بیا بالا میرسونمت.
سوار شدم. داشتم گوشیام را چک میکردم.
نگاهی به گوشیام انداخت و گفت: خوش به حال شما. همین که تلگرام رو فیلتر نکردن، راضی هستید. حالا خبر جنگ چی هست؟ ترامپ اومد؟
سرم را از روی گوشی بلند کردم و گفتم: زیاد اخبار رو دنبال نمیکنم. دارم یه پیام به دوستم میدم.
دوباره به گوشی من نگاه کرد و گفت: ببین قیمت دلار و سکه چقدر شده؟ کی این دلار 4200 رو به دست مردم میرسونن؟
نگاهی به جلو انداختم و گفتم: من این خبرا رو دنبال نمیکنم. نه میخوام دلار بخرم و نه سکه بفروشم.
خندهای کرد و گفت: پس کلا از مرحله پرتی، یا آقازادهای چیزی هستی. بله دیگه ژنتون خوبه. دستتون توی جیب باباجونه. عشق و حال دنیا رو میکنید. ببینم این عکس دوستته؟ عجب دوستی داری!
گوشیام را توی جیبم گذاشتم و گفتم: آقا جان گوشی حریم خصوصی محسوب میشه.
زد روی فرمان و گفت: ایشالا تلگرام که فیلتر شد، همهتون پیامرسان وطنی نصب کردید، دیگه این سوسول بازیا کشکه.
پیامی برایم آمد. گوشیام را از جیبم درآوردم تا پیامم را بخوانم.
گفت: این ترامپ مال این حرفا نیست. فقط حرف میزنه. اون آخرش موهاشم به عنوان پشمک به کشورای عربی میفروشه.
گفتم: آقا جنگ که چیز خوبی نیست.
نگاهی به من انداخت و گفت: آقا رو. شما کلی دوستای خوشگل دارید و تفریح میکنید. ما تفریحمون همین جنگ و دعواست. از شب تا صبح با زنمون جنگ میکنیم. از صبح تا شبم با مسافرا. حالا اگه جنگ بشه چند تا آمریکایی و داعشی رو با آر.پی.جی میفرستیم روی هوا. حداقل یه تفریحی میکنیم.
نگاهی به سبیلهایش انداختم و گفتم: شما زیاد سریال میبینی؟ سریال پایتخت رو خیلی دوست داری؟ اونا همهاش فیلم و سریاله. توی جنگ از این خبرا نیست.
گفت: اَلِکی میگی.
بعد زد زیر خنده.
زیر لب گفتم: اَی خِدااا.