| داود نجفی| تو آپارتمانی که ما زندگی میکنیم، یک همسایه داریم که کلا علاقه زیادی به خوردن دارد. حالا این خوردن شامل همه چیز میشود، هم آنهایی که شکل دارند و هم آنهایی که دیده نمیشوند؛ مثل حقوق شهروندی، حق همسایگی و کلی حق دیگر. یک روز که کل آپارتمان از دستش عاصی شده بودیم، به لابی دعوتش کردیم و برایش شرح دادیم که باید مثل آدم زندگی کند. او فقط نگاه میکرد و سیگارش را سس دود میکرد و دودش را مستقیم توی صورت ما میفرستاد. حرفهایمان که تمام شد، یک مشت نخودچی از توی جیبش درآورد و گفت: «فعلا یِکَم نخودچی بخورین تا عصبانیتتون کم بشه، بعدم اگه میخوایین از شر من راحت بشین، دعا کنین پول گیرم بیاد، تا بتونم یه خونه بخرم و از اینجا برم.» یک مرتبه همسایه کناریمان عصبانی شد، یقهاش را گرفت و در حالی که از پنجره پرتش میکرد پایین گفت: «حالا که همچین شد، دعا میکنیم پول گیر خودمون بیاد تا بتونیم پول دیهات رو بدیم.»
آداب همسایهداری
0
300
اخبار مرتبط