«قدیمها میگفتند از مآخذی حرف بزنید که روضهتان زیر سؤال نرود اما امروز متأسفانه این دقتها نمیشود. این که الان بعضی از مداحهای جوان روضههایی میخوانند که تاریخ را این ور و آن ور میکند، ناراحتکننده است.»
به گزارش رتبه آنلاین از ایسنا، روزنامه ایران نوشت: حاج حسین خلج، پیرغلام ۸۱ ساله اهل بیت، یکی از قدیمیترین روضهخوانان ، مداحان و باسابقهترین چهارپایه خوان بازار تهران است؛ سبکی از مداحی که دوره صفویه در بازارهای ایران رواج یافت و بعد از ساخته شدن بازار تهران در چارسوقها و تیمچههای آن ادامه پیدا کرد. حاج حسین در مغازه کوچکش لباس تعمیر میکند و دلش به این خوش است که هنوز هم میتواند برای امام حسین(ع) روضه بخواند و مداحی کند. در گفتوگوی کوتاهی با وی از روزگار جوانیاش پرسیدیم و حال و هوای هیأتها و عزاداریهای قدیم تهران.
از قدیمها بگویید و این که چطور شد نوحهخوان امام حسین(ع) شدید؟
ما در جنوبیترین منطقه تهران که اوایل به میدان «نعل بند» و بعدها به میدان «اعدام» معروف شد، زندگی میکردیم. مادرم اسم و فامیلش توی سجل «مرحمت علی اکبر» بود، اما بین مردم محل به مؤمنه خانم معروف بود چون یک بخش از خانه را به حسینیه تبدیل کرده بود و انواع روضههای زنانه و مردانه آنجا برگزار میشد. خوب یادم هست همیشه یک گوشه اتاق سماور روشن بود و سینی و وسایل چای هم کنارش بود، همین طور نان و چای و پنیر و گاهی هم تخم مرغ پخته. هر کسی میآمد یک تکه قالیچه همراهش بود و مینشست روضه امام حسین(ع) گوش میکرد و میرفت. آقا از مسائل شرعی میگفت، گریزی به تاریخ میزد و وقتی به بخش حساس روضه میرسید به من اشاره میکرد بخوانم، من را که خیلی کم سن و سال بودم قلمدوش میگرفتند تا صدایم به بقیه برسد. از همان کودکی روضه میخواندم چون نذر مادرم بود و همیشه میگفت در هرحالی بودی، دست از دامن امامحسین(ع) نکش. پدرم هم معمار بود البته زمستانها که کار بنایی کمتر میشد کارهای دیگری انجام میداد، ولی تا پولش جمع میشد میرفتند کربلا برای زیارت. خب بزرگ شدن توی این خانواده باعث شد از وقتی که مدرسه نرفته بودم سعادت روضه خواندن برای امام حسین(ع) را پیدا کنم.
چرا مراسم عزاداری که هیأتهای مختلف در بازار برگزار میکنند به چهارپایه خوانی معروف است؟
خیلیها به اشتباه فکر میکنند چهارپایه خوانی یک سبک مداحی است در صورتی که اینطور نیست. قبل از اینکه منبری وجود داشته باشد مداحان برای اینکه صدایشان بهتر به جمعیت برسد بالای یک چهارپایه میایستادند و مدح ائمه را میگفتند، شبیه به همان کاری که نقالها برای نقل داستانهای شاهنامه انجام میدادند. چهارپایه خوانی از زمانهای خیلی دور در بازار تهران باب بوده و فرقش با سبکهای دیگر مداحی این است که چهارپایه خوان شعرهای بکر یا به قول قدیمیها اشعار سوزندهای را میخواند که در مدت زمان کوتاهی مستمع را به اوج میرساند.
چهارپایه خوان خوب میداند مستمعاش چه سبکی را دوست دارد. اگر از سبک سلحشوری یا ضربی خسته شد، برایش سبک آوازی میخواند و به جای اینکه وقت را تلف کند در مدت کوتاه خواسته مستمعاش را اجابت میکند تا چهارپایه خوان بعدی بالای چهارپایه برود و برای هیأت دیگری که وارد تیمچه میشود بخواند.
قاعدتاً این جوشش در بقیه اهل محل هم بود، درست است؟
قدیمها مثل امروز نبود که هیأت تا نیمههای شب ادامه پیدا کند. آن زمانها هیأت از اذان صبح جان میگرفت. حتی گاهی اوقات نماز صبح را توی هیأت میخواندیم. مردم از صبح خیلی زود پی برپایی مراسم بودند و شبها به خانواده و زندگیشان میرسیدند. برای مراسم امام حسین(ع) شور داشتیم و خستگی معنی نداشت. یک مسجد توی خیابان شریعتی فعلی بود به اسم «حجة ابنالحسن» که قبل از نماز خودم را میرساندم آنجا. بعد از نماز و قبل از منبر پیش نماز، روضه میخواندم و مداحی میکردم. به من میگفتند کت شلواری؛ یعنی با طلبهها برایم فرق قائل میشدند. تمام که میشد بسرعت خودم را میرساندم میدان اعدام و برای مردم محله گمرک میخواندم. خدا رحمت کند مرحوم فلسفی را که در مسجد ارگ میخواند. خطیبها و وعاظ سرشناسی آن جا میآمدند. از بازاریها و کاسبهای خیابان آنجا بودند و من هم مداحی میکردم. آن وقتها روی جلسات تعصب داشتیم. بازار هم بهترین جا بود، سینهزنها از بازار رد میشدند، مردم هم آنجا جمع میشدند و روضه و مدح گوش میدادند تا ساعت ۳بعدازظهر که بازار را میدادند دست آذریها. آن وقتها همه کارها با خلوص نیت انجام میشد. اصالت هیأتها روی معنویتشان بود. مردم با دل و جان میآمدند. برای همین بود که آدم مشرف به موت میآوردند و عقب این میگشتند که روضه تمام شد از جایش بلند شود.
نوحهها و شعرهای آن زمان با امروز چه فرقی کرده؟
نوحهها صلابت داشت یا شعرهایی بود که دهان به دهان گشته بود یا از غزلها و ابیات شعرایی مثل صامت بروجردی، فروغی بسطامی و صائب تبریزی برداشته بودند: «تا خداوندی خدا برجاست / بیرق شاه کربلا برپاست» اما اینکه الان بعضی از مداحهای جوان روضههایی میخوانند که تاریخ را این ور و آن ور میکند، ناراحتکننده است. قدیمها میگفتند از مآخذی حرف بزنید که روضهتان زیر سؤال نرود، اما امروز متأسفانه این دقتها نمیشود. در صورتی که جوانهای امروز دانشگاه دیده هستند، تاریخ خواندهاند و وقتی این روضه و مدحها را گوش میدهند ایرادهایش را درمیآورند. از طرفی هم گریه باید برای خود امام حسین و خاندانش باشد نه اینکه در روضه امام حسین(ع) به یاد گرفتاریهایمان گریه کنیم و بگوییم قطره اشکی برای امام حسین ولو به قدر بال یک مگس که مژه را تر کند موجب بخشش خواهد شد؛ باید خودمان را به اهداف امام حسین(ع) نزدیک کنیم که در غیر این صورت مصداق این بیت خواهیم بود؛ «عشق از هوس جدا کن و زاری شناس باش/ در گریه فسرده دلان آب داخل است.»
بیشتر از ۷۵ سال است که مدح امام حسین(ع) را گفتهاید. در این سالها از ایشان چه خواستید و برای امروزتان چه میخواهید؟
من هنوز هم نوکر امام حسین(ع) هستم و مثل همه سالهایی که از خدا عمر گرفتهام و برای امام حسین(ع) و خاندانش خواندهام، چیزی از ایشان نمیخواهم. یادم هست وقتی جوان بودم زنی در محله ما بود که کیسه حمام و کیسه پول میدوخت. خانهاش در گودهای پایین شهر بود. همان جایی که خانههایشان در نداشت. شوهرش شبها چرخ رفتگریاش را عمود میگذاشت تا جای در خانهاش باشد. «بی بیجان» مرید مادرم بود، نذر کرده بود من شبهای جمعه بروم خانهاش روضه بخوانم. آن وقتها شاگرد آقا سید محمود ادبی بودم که پدرش با درشکه میرفت برای روضه خواندن. من که میرفتم روی یک صندوقچه مینشستم و روضه میخواندم. آخر سر هم بیبی جان پنج زار برای آقا و سه زار برای من میگذاشت توی سینی. من هم تا میرسیدم خانه پول را میدادم به مادرم که خرج روضه کند. یک روز بیبی جان کیسه پارچهای دوخت و هرچه پول جمع کرده بود ریخت توی کیسه و داد دست من. گفت میروم کربلا، اگر امام حسین قابل بداند آنجا میمانم اگر نه برمیگردم، اما این کیسه دستت باشد و تا هر وقت که داخل آن پول بود بیا اینجا روضه بخوان و سهم آقا را هم از داخلش بردار. بیبی جان از کربلا بر نگشت اما من تا آخر، روضه شبهای جمعهاش را خواندم تا جایی که هر وقت شب جمعه میشد بقیه از من میپرسیدند از روضه بیبی جان برمیگردی؟ شبیه همان سالها، همین که هنوز هم نفس دارم و از بزرگان کربلا میخوانم برای من کافی است.