پنج‌شنبه 30 فروردین 1403
خانهخبراجتماعی و شهریکارآفرینی برای بچه‌غول‌ها!

کارآفرینی برای بچه‌غول‌ها!

مجتبی کاوه| برای خلق فرصت جدید در یک حوزه، فرقی نمی‌کند این حوزه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و یا ورزشی باشد؛ علاوه بر دارا بودن تفکر کارآفرینانه، باید به آن حوزه اشراف داشت.

به گزارش رتبه آنلاین ، کارآفرینی و خلق ارزش و ثروت در دنیای امروز بیش از هر چیز نیازمند نگاه هوشمندانه به نیازهای جامعه و وصل کردن این نیازها به امکانات و ظرفیت‌های مغفول است. ایده ارائه خدمات امنیتی ـ تشریفاتی به سلیبریتی‌ها و تبدیل آن به فعالیتی اقتصادی، را می‌توان یکی از همین کارآفرینی‌های هوشمندانه برشمرد که در ایران توسط مهدی صفایی مدیر موسسه کانسپت (مردان آهنین سیاه پوش) جامه عمل پوشیده است. در ادامه گفت و گو با این چهره موفق را می خوانید:

 

در ابتدا کمی از سابقه خود بگوببد و بفرمایید ایده این کار چگونه شکل گرفت؟

من سال ۱۹۹۷ میلادی جوان‌ترین مربی تیم ملی ایران بودم که تیم ملی تاپ کاراته را به جام جهانی ایتالیا بردم و سال۱۹۹۹ میلادی هم خودم قهرمان کیک بوکسینگ دنیا شدم. بعد از آن مقطع، از ورزش قهرمانی فاصله گرفتم؛ اما همچنان با تفکر کارآفرینی۴ سال در کشور امارات و چند کشور اروپایی مشغول آموختن و سپری کردن دوره‌های تخصصی ورزش‌های رزمی و دوره‌های مکمل بین رشته‌ای مثل شخصیت‌شناسی، روانشناسی و مدیریت بودم. همزمان به انجام فعالیت‌های اقتصادی نیز می‌پرداختم. در تمام این سال‌ها براین باور بودم و هستم که ظرفیت‌های بسیار فوق‌العاده‌ای در اقتصاد ورزش ما خالی مانده است و کشور ما در این حوزه هم مثل سایر حوزه‌ها لبریز از فرصت است.ما ورزشکاران فوق‌العاده‌ای داریم که استعدادهای ورزشی خوبی دارند و صد افسوس که از آنها استفاده نمی‌کنیم. مدت زمانی طولانی ذهنم درگیر مفاهیمی همچون اثربخشی، کارایی، کارآفرینی و ارزش بود. سوال اصلی این بود که من به عنوان یک ورزشکار حرفه‌ای چگونه می‌توانم ارزشی را در بستر ورزش خلق کنم که به واسطه آن برای ورزشکاران منفعت‌های مالی از جنس درآمد و منفعت‌های اجتماعی از جنس محبوبیت خلق کنم؟ پس از مدتی به دلیل تخصص ورزشی خودم، ایده‌ای به ذهنم رسید که از ورزشکاران رشته‌های رزمی می‌توان برای ارائه خدمات امنیتی ـ تشریفاتی به شخصیت‌های محبوب مثل بازیگران، خوانندگان، ورزشکاران مطرح و دیگر سرمایه‌ای انسانی ـ اجتماعی استفاده کرد.

ایده و نظام فکری بنده یک موضوع جدید در دنیا نبود ولی به یاری خداوند توانستم این کار را برای اولین بار در کشور به‌صورت نوآورانه در یک چارچوب حرفه‌ای ایجاد و به عنوان یک کسب و کار دارای شناسنامه، معرفی کنم.

عنوان مربی را بیشتر می‌پسندید یا کارآفرین؟

اگر به اختیار من باشد عنوان ترکیبی «مربی – کارآفرین» را انتخاب می‌کنم. تعریف مورد قبول از کارآفرین و کارآفرینی همان ارزش‌آفرینی است. تحولات روز افزون و پیچیده دنیای کسب و کار مفهومی بسیار عمیق‌تر از قبل به کارآفرینی داده و به گمان من کارآفرین کسی است که قادر باشد برای سازمان، کارکنان، مشتریان، مردم و در نهایت مملکت خویش ارزش ایجاد کند. با استناد به انتخابم در سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴ یعنی سه سال پیاپی به عنوان کارآفرین نمونه کشور، خود را یک کارآفرین ارزش‌مدار می‌دانم. اینکه شما یک کارگاه یا کارخانه در یک رشته صنعتی شناخته شده را راه‌اندازی کنید و یا از ظرفیت دنیای مجازی برای خلق کار استفاده کنید یک مدل کارآفرینی است ولی این که خلاقیت به خرج دهید و از ظرفیتی که در کشور ما کاملا مغفول مانده استفاده کرده و ارزشی پایدار برای گروهی از جامعه – که پیش از این در سایه قرار داشتند – خلق کنید، ناب‌ترین مدل کارآفرینی است. از سوی دیگر پرورش بادیگارد قطعا یک فرآیند است که به مربی نیاز دارد، پس عنوان «مربی – کارآفرین» پربیراه نیست.

چه شاخصه‌هایی را در پرورش بادیگاردها مدنظر قرار دادید ؟

من اصلا به اینکه رزمی‌کاران بزرگ جثه را دور هم جمع کنم و بخواهم آنها را به سلیبریتی‌ها معرفی کنم که بادیگارد آنها باشند فکر نکردم. چرا؟ چون می‌دانستم از بیزنس و کسب و کار این را نمی‌خواهم. این کاری است که اگر یک بار در آن شکست بخورید، شانس دومی به شما داده نمی‌شود. وقتی یک نفر امنیت خود را به شما می‌سپارد شما حق هیچ اشتباهی ندارید. بنابراین من برای یک بادیگارد معیارهایی تعریف کردم که بسیار فراتر از تسلط بر هنرهای رزمی و ورزیدگی و درشتی اندام بود. بچه‌هایی که من از میان ورزشکاران رزمی و افراد دارای قد بلندتر از ۱۹۰ سانتیمتر و بدن ورزیده انتخاب کردم از سه مرحله گزینش سختگیرانه عبور کردند و ۸ ماه هم در دوره‌های مختلف آموزشی بودند. آنها در این ۸ ماه ضمن تمرینات تخصصی رزمی و درگیری و مراقبت شخصی و گروهی، دوره‌های روابط عمومی، شخصیت‌شناسی، روان‌شناسی و زبان بدن را زیر نظر خودم و مدرسان صاحب‌نام و برتر کشور پشت سر گذاشتند. چیزی که برای من ایجاد و حفظ آن بسیار اهمیت داشت خلق استانداردهای مراقبت و حفاظت بود نه نمایش‌های هالیوودی.

کار کردن و آموزش دادن به افرادی که هم رزمی‌کار هستند، هم جثه‌های بزرگی دارند و شاید چندان آموزش‌پذیر نباشند، چه سختی‌هایی دارد؟

واقعیت این است که سازماندهی و آموزش این بچه‌ها کار خیلی سختی است. بعضی اوقات به شوخی این را می‌گویم که کسب و کار ما را می‌توان کارآفرینی برای بچه غول‌ها نامید! تاسیس یک سازمان منسجم و کارآفرینی پایدار برای بیش از ۳۰۰ نفر ورزشکاری که تا پیش از این آموزش کاربردی برای فعالیت امنیتی ندیده بودند و استعدادها و ظرفیت‌های خود را نشناخته بودند، کار ساده‌ای نبود. به اعتقاد من شرط لازم موفقیت در هر کسب و کاری داشتن نگاه سالم و انسانی به سرمایه‌های انسانی آن کسب و کار است. اولین قانون ما در این سازمان، اعتماد و اعتقاد به احساس نیروهای انسانی است و اشاعه این فرهنگ که ما یکی از شما هستیم و شما نیز از یکی از ما. این ویژگی باعث شد تا مسائل، چالش‌های روحی این بچه‌ها را بشناسم. برخورد سنجیده با این بچه‌ها نیاز به تجربه و حسی داشت که من این تجربه و حس را با زندگی کردن در میان آنها و با آموزش‌های کاملاً پیوسته و مطالعات مداوم به‌دست آوردم تا نسبت به جنس، مکان و حتی زمان برخورد با سرمایه‌های انسانی سازمانم تصمیم بگیرم. شاید پیچیده‌ترین گام در این کار همین بود.

برای باز کردن جای پا در بازارکار چه مشکلاتی داشتید؟

بزرگ‌ترین چالش ما تغییر نگرش و ایجاد اعتماد در بازار هدف بود. بیزنسی که ما می‌خواستیم راه‌اندازی کنیم یکی از سخت‌ترین بیزنس‌ها بود. چون در نگاه اول به نظر می‌رسید ما داریم پیشنهاد می‌کنیم یک نفر بیاید یک جا ۲ ساعت بایستد و بعد هم پولش را بگیرد و برود! یعنی اهمیت و جایگاه بادیگاردهای شخصی در حفظ امنیت برای کمتر کسی تعریف شده بود در حالی که هزینه‌های برهم خوردن امنیت واقعا کمرشکن و در برخی موارد غیرقابل جبران است. مشکل دیگر ما این بود که مردم اصولا از اعتماد کردن به انسان‌های بزرگ‌جثه پرهیز می‌کردند و یک جور ترس از این جور انسان‌ها در میان مردم وجود دارد! بنابراین تبدیل این ترس به اعتماد هم خودش کار بسیار دشواری بود که ما باید انجام می‌دادیم.

بازار هدفتان را چطور تعریف کردید؟

شاید تنها بخشی که چندان برای آن دردسر نداشتیم همین تعریف بازار هدف بود چون جاهای خالی برای فعالیت ما به عنوان تامین‌کنندگان بخش خصوصی امنیت زیاد بود. کنسرت‌ها، همایش‌ها، استارتاپ‌ها، نمایشگاه‌ها، افتتاحیه گالری‌ها، افتتاحیه فیلم‌ها و آلبوم‌ها، افتتاحیه مجتمع‌های تجاری و بسیاری اتفاقات دیگر بازار هدف ما را تشکیل می‌داد و برای بازاریابی روی این بخش‌ها کار کردیم. برخی روابط دوستانه هم که با هنرمندان و بازیگران و ستاره‌ها از طیف‌های مختلف داشتم به این کسب وکار کمک کرد که این ایده را به یک فعالیت سازنده و مفید اقتصادی تبدیل کنیم.

برای گزینش بادیگاردها، تحصیلات و دانش آکادمیک هم جزو معیارهای شما بود؟

از ابتدا این معیار را برای گزینش مدنظر نداشتم ولی حرکت ما در این مسیر به گونه‌ای بود که بچه‌ها به این نتیجه رسیدند، بهتر است در کنار پرورش استعدادها و مهارت‌هایشان، تحصیلات دانشگاهی را هم ادامه بدهند به صورتی که در حال حاضر ۸۰ درصد بچه‌های ما یا دانشجوی مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد هستند یا تحصیلاتشان را در این مقاطع به پایان رسانده‌اند.

آیا افراد، بادیگارد به دنیا می‌آیند یا باید آموزش ببینند؟ پرسش من به صورت دقیق‌تر این است که خصوصیات یک بادیگارد بیشتر ذاتی است یا اکتسابی؟

به عقیده من این کار ابعاد وسیعی دارد که تا حدود زیادی اکتسابی است. یعنی ذات و جوهر مراقبت از امنیت یک شخص یا یک گروه ممکن است در یک نفر باشد ولی آیا این استعداد می‌تواند او را یک بادیگارد موفق و شاخص کند؟ قطعا خیر. به همین دلیل است که من شخصا تاکید ویژه‌ای روی آموزش دارم و بچه‌های من دائما باید تحت آموزش باشند و روند آموزش آنها تا زمانی که می‌خواهند در این کار فعال باشند، همیشگی و دائمی است. در عین حال من به تغییر و تحول شخصیتی بر اثر آموزش‌های مناسب و تخصصی اعتقاد دارم و در کارم هم این را دیده‌ام که بعضی از بچه‌های ما قبل از آموزش‌هایی که لازم بود ببینند چه بودند – که حداقل پذیرش اجتماعی برای شخصیت و رفتارهای آنها وجود نداشت – و بعد تبدیل به چه انسان‌های فوق العاده‌ای شدند. من روی روحیه این بچه‌ها کار کردم و تفاوت اصلی دیدگاه من با دیگران همین بود. حتی من افرادی را در تیمم دارم که حالا بعد از عبور از مسیر دشوار آموزش‌های تخصصی، خودشان ایده‌پرداز هستند و سخنرانی‌های انگیزشی می‌کنند درحالی که قبلا برای حرف زدن عادی و ایجاد یک دیالوگ سازنده، مشکل داشتند. اغلب بچه‌های تیم من الان علاوه بر کاری که در سازمان ما می‌کنند، برای خودشان صاحب بیزنس شخصی هستند و ضمنا امین مردم محلات خودشان هستند و مشکلات مردم را حل و فصل می‌کنند. تمام این موفقیت‌ها نتیجه آموزش‌هایی است که دیده‌اند و البته جوهر و مایه اصلی پیشرفت در وجود خودشان هم بوده است.

بابت این آموزش‌ها هزینه‌ای هم از افراد گزینش شده، دریافت کردید؟

خیر، آموزش‌های ما کاملا رایگان بوده و ما ریالی بابت آموزش از بچه‌ها نگرفتیم. در واقع ما ۷ سال این بچه‌ها را تحت آموزش قرار دادیم و اعضای تیم ما با این آموزش‌ها به ثروت‌آفرینی برای خود و سازمان ما رسیدند.

نظر شما درباره گسترش فعالیت بخش خصوصی در زمینه‌های امنیتی چیست؟

در بیشتر کشورهای دنیا و خصوصا کشورهای پیشرفته، امور امنیتی تا حد زیادی به بخش خصوصی واگذار شده و نتیجه‌ای هم که گرفته شده این است که امنیت به صورت حرفه‌ای‌تر، چابک‌تر و بهتری برقرار می‌شود. این کار آرام آرام در ایران هم در حال انجام است اما مقاومت‌هایی در برابر آن وجود دارد. دغدغه‌هایی که دوستان مسئول دارند هم منطقی و درست است و ما هم در حال رایزنی و تعامل با نهادهای مسئول برای برطرف کردن دغدغه‌های آنها هستیم. امیدوارم با عملکرد مثبتی که ما به عنوان بخش خصوصی داریم و با تعامل سازنده‌ای که با نهادهای مسئول برقرار کرده‌ایم، روند واگذاری امور امنیتی به بخش خصوصی تحرک و شتاب بیشتری پیدا کند.

خصوصیاتی هست که بخواهید در افراد گروهتان به عنوان ویژگی‌های برجسته از آن یاد کنید؟

بله. آموزش‌پذیری، بی‌باکی و ادامه دادن کار تا حصول نتیجه و داشتن روحیه مشارکتی ویژگی‌های شاخص این بچه‌ها است. افراد گروه ما وقتی در جایی برای مراقبت و حفظ امنیت حضور دارند نتایج آموزش‌پذیری خود را به صورت دقت در کوچک‌ترین جزئیات و نگاه تیزبینانه و حرفه‌ای به تمام اتفاقات مهم نشان می‌دهند. بی‌باکی موجب می‌شود در برابر هیچ خطری تزلزل نشان ندهند و بدون غفلت، هر کاری را تا رسیدن به نتیجه پیگیری کنند. این بچه‌ها حتی در درس هم شاگرد ممتاز هستند یعنی در کارهای غیر از کاری که برای ما انجام می‌دهند هم ویژگی‌های شخصیتی را که آموزش دیده‌اند، بروز می‌دهند.

افق پیش‌روی این کار را چطور می‌بینید؟

این حرفه در کشور ما به صورت روزافزون در حال رشد است، چون نیاز به امنیت و افرادی که به صورت حرفه‌ای امنیت را برقرار کنند بیشتر و جدی‌تر از قبل شده است. سازمان ما هم تحت پوشش سازمان جهانی درآمده و این کار استانداردهای سازمان ما را بین‌المللی خواهد کرد.

به عنوان یک کارآفرین نمونه، ریشه شکست برخی جوانان کشور ما در کسب وکار را چه چیزی می‌دانید؟

به عقیده من دو خصلت یا بهتر بگویم دو نقص موجب می‌شود برخی جوانان ما در فعالیت‌های اقتصادی به نتیجه‌ای که دلخواهشان است نرسند و شکست بخورند؛ یکی این که خیلی عجول هستند و می‌خواهند خیلی زود به نتیجه برسند و دیگری این که به فراگیری تخصص بهای لازم را نمی‌دهند. واقعیت این است که در این دنیا باید برای رسیدن به موفقیت صبر و برنامه داشته باشید و زمان لازم را به کارتان اختصاص دهید. ضمنا جوانان ما باید این را درک کنند که بی‌اعتنایی به فراگیری تخصص آنها را از موفقیت دور می‌کند.

 

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید