تو این برف حواسمون به همدیگه باشه. اینجور موقعها، غذا برای پرندهها کم گیر میاد. براشون دونه بریزیم.
تو این برف حواسمون به همدیگه باشه. اینجور موقعها، غذا برای پرندهها کم گیر میاد. براشون دونه بریزیم. اول از همه واسه اون کلاغِ گوسالهای که بهخاطر چهار تا تیکه نون، میاد بقیه پرندهها رو لت و پار میکنه و براشون قلدربازی درمیاره. براش زودتر نون بریزیم که پاشه بره، بعد به بقیه اگه زنده موندن غذا بدیم.
وقتی میخوایم سوار ماشین بشیم، اول چند بار بزنیم رو کاپوت. شاید زیر ماشین و لای موتور، یه امداد خودروی غیرمجاز مشغول جدا کردن شلنگها از هم باشه که 500 متر جلوتر بتونه از خراب شدن ماشینمون، تو این برف تا یک میلیون تومن کاسبی کنه.
این شهر، شهر همه ماست. به مسئولای شهرداری توي خدماترسانی کمک کنیم. وسط اینکه بهمون دستور میدن کدوم درختا رو اول بتکونیم و بیل شن و نمکمون رو کجا خالی کنیم، شونههاشون رو ماساژ هم بدیم و دعوت کنیم اگه مسیرشون خورد، بیان کوچه ما رو هم ببینن که بعد از دو روز کوفت هم کفِش نریختن و ملت موقع قدم زدن سی جاشون میشکنه.
تو این برف، خیابونا خیلی لیزه و هر لحظه ممکنه آدما بخورن زمین. وقتی با ماشین از کنارشون رد میشیم، آهسته رد شیم که گل به لباسشون نپاشه. اگه پلنگی دیدیم، سختی راه رفتن تو برف با پاشنه 20 سانتی رو بهش یادآوری و سوارش کنیم. اگه سوار نشد یه «به درک، پروتزی!» بگیم و اون موقع گازو بگیریم و بهش گل بپاشیم.
ممکنه تو این روزای سرد، بانکها هم مشابه بقیه ادارات دولتی دیر بیان و زود برن. به فکر اون مختلس طفلکی باشیم که کار یه روز رو باید تو چهار ساعت انجام بده. رمز حسابامون رو تو دید بذاریم که بتونه نون واسه زن و بچهاش توي کانادا ببره.
مراقب هم باشیم 🙂
منبع: قانون- مهرشاد مرتضوی