جمعه 2 آذر 1403
خانهخبراز گردن زدن حاجی ایرانی در 1322 تا از رو بستن شمشیر...

از گردن زدن حاجی ایرانی در 1322 تا از رو بستن شمشیر در 1396

ماجرا از این قرار بود که ابوطالب در جریان سفر به خانه خدا، دچار بیماری می شود و در حین طواف خانه خدا، استفراغ می کند.


به گزارش رتبه آنلاین، حمید رضا مهاجر- حتی کسانی که تحولات خاورمیانه را دنبال نمی کنند می دانند که روابط ایران و عربستان بسیار بحرانی است. بحرانی که نه تنها روابط دو کشور مهم شمال و جنوب خلیج فارس را تحت تاثیر قرار داده بلکه دامنه این بحران، خاورمیانه را در برگرفته است. سعودی ها ایران را متهم می کنند که در امور داخلی کشورهای عربی دخالت می کند و در مقابل تهران نیز ریاض را متهم به حمایت از گروه های تروریستی می کند که منطقه را به آتش کشیده اند.

بررسی تاریخ روابط ایران و عربستان نیز نشان می دهد که دو کشور همواره با تردید و بدبینی، اقدامات طرف مقابل را ارزیابی کرده اند.

روابط ايران و عربستان سعودي در سال 1307، پس از تأسيس رسمی حكومت عربستان برقرار شد.
با وجود اینکه سفارت ايران در رياض در سال 1309 رسما گشایش یافت اما این سفارتخانه توسط سفير اكروديته ايران در مصر اداره مي‌شد.

این روابط تا سال 1322 در این سطح ادامه یافت تا اینکه در این سال، پلیس امر به معروف و نهی از منکر عربستان، یک جوان ایرانی به نام “ابوطالب یزدی” را در ملاء عام گردن زد.
ماجرا از این قرار بود که ابوطالب در جریان سفر به خانه خدا، دچار بیماری می شود و در حین طواف خانه خدا، استفراغ می کند. وی گوشه لباس احرام را جلو دهان خود می گیرد تا مانع کثیف شدن صحن مقدس شود. با شهادت دو تن از وهابی ها، پلیس امر به معروف، ابوطالب را بازداشت می کند و پس از محاکمه در دادگاه شرعی مکه، در دوازدهم ذیحجه در مقابل بازار صفا و مروه به اتهام “نجس کردن خانه خدا” گردن می زند!

پس از این حادثه دردناک، دولت ايران طي يادداشتي به وزارت خارجه عربستان نسبت به اين اقدام ریاض اعتراض كرد. اما دولت عربستان اقدام خود را مطابق با قوانين شرع دانست. در مقابل ايران نيز اعلام كرد تا وقتي كه امنیت جانی زائران ایرانی در عربستان تامین نشود و دولت این کشور از این اقدام خود رسما عذرخواهي نكند ايران در روابط خود نسبت به عربستان تجديدنظر خواهد كرد.

سعودی ها نيز در پاسخ فقط تضمين‌هاي کلی ارائه دادند مبنی بر اینکه عربستان سعودی ضامن جان و مال همه زائران خانه خدا است. ايران هم اين تضمين‌ها را نپذيرفت و روابط سياسي خود را با عربستان قطع كرد. تا اینکه در سال 1326 هیئت حسن نیت سعودی ها برای برقراری مجدد روابط به تهران سفر کرد و چند ماه بعد، سفير ايران در مصر مجددا اكروديته در عربستان سعودي شد.

در دوران نخست وزیری محمد مصدق، روابط ایران و عربستان به واسطه نزدیکی مصدق و جمال عبدالناصر رئیس جمهور ملی گرا مصر سردتر شد.
در سال 1951، مصدق پس از بازگشت از اجلاس سازمان ملل در قاهره توقف کرد و با جمال عبدالناصر دیدار کرد و اعلام نمود که دولت ایران، شناسایی اسراییل را بازپس می گیرد. دیداری که نه تنها باعث نگرانی سعودی ها شد بلکه خشم محمد رضا شاه پهلوی نیز برانگیخت چرا که از دیدگاه پادشاه عربستان و شاه ایران، جمال عبدالناصر یک شخصیت انقلابی بود که رژیم سلطنتی مصر را ساقط کرده است و نزدیکی مصدق به رئیس جمهور مصر تهدید کننده حیات پادشاهی عربستان و شاهنشاهی ایران به شمار می آمد.

روابط ایران و عربستان پس از سقوط مصدق و در سایه وجود دشمن مشترکی به نام مصر وارد مرحله جدیدی شد. در تهران، پذیرایی مخالفین نظام شاه مانند ابراهیم یزدی، مصطفی چمران، بهرام راستین و علی شریفیان رضوی توسط عبدالناصر تحت عنوان تلاش مصر برای سرنگونی نظام شاهنشاهی تفسیر شد، تفسیری که البته تاریخ نشان داد که بخشی از آن واقعیت عینی ندارد.

بعدها درخواست عبدالناصر از مخالفین شاه برای به کارگیری واژه جعلی “خلیج عربی” به جای خلیج فارس در مکاتبات سیاسی و حمایت از استقلال خوزستان باعث شد که حضور مخالفین شاه در مصر پس از دو سال پایان یابد.

در قاهره و ریاض وضعیت بسیار بدتر بود. ترور ناموفق عبدالناصر در اوایل تابستان 1962 که مصر، عربستان را به طرح ریزی آن متهم نمود و پس از آن انقلاب نافرجام گروه “امراء احرار” که به قاهره نشینی رهبر این انقلاب یعنی امیر طلال بن عبدالعزیز منجر شد، نشان می داد که روابط مصر و عربستان در آن مقطع تا چه اندازه، بحرانی بود.

جنگ داخلی یمن در دهه شصت میلادی میان جمهوری خواهان و سلطنت طلبان، عامل اساسی برای تشکیل محور ایرانی-سعودی در برابر گسترش نفوذ مصر در منطقه بود.
عبدالناصر از جمهوری خواهان حمایت می کرد و در مقابل ایران و عربستان از سلطنت طلبان پشتیبانی می کردند. جنگ در نهایت هر چند با پیروزی جمهوریخواهان به پایان رسید، اما خروج مصر و ایران از معادله، یمن را به حیاط خلوت سعودی ها مبدل ساخت.

سفر محمدرضا شاه به عربستان در سال 1957 نقطه عطفی در روابط تهران و ریاض بود. در این دیدار دو پادشاه توافق کردند که با تشکیل “محور اسلامی” در برابر زیاده خواهی “محور عربی” که مصر آن را رهبری می کرد، بایستند.
طرفین در این دیدار تا جایی پیش رفتند که ملک فیصل، محمدرضا پهلوی را “شاهنشاه و رهبر بزرگ” خواند و در مقابل شاه ایران، وی را “امیرالمؤمنین” نامید.

روابط میان دو کشور تا جایی گسترش یافت که دانشجویان عربستانی در دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز که در آن زمان مشهورترین دانشکده پزشکی خاورمیانه به شمار می رفت، مشغول به تحصیل شدند.

عقب نشینی بریتانیا از حوزه جنوبی خلیج فارس در سال 1968 به معنای ایجاد معادلات منطقه ای جدید بود.
سفر شیخ عیسی آل خلیفه حاکم وقت بحرین به ریاض، خشم تهران را برانگیخت و منجر به لغو سفر برنامه ریزی شده شاه به ریاض شد.
سر انجام مرگ جمال عبدالناصر در شهریور 1970 پایان عمر دشمن مشترکی بود که طرفین در سایه آن متحد شده بودند و اکنون پس از عقب نشینی بریتانیایی ها دو رقیب عمده منطقه ای بودند.
اعلام استقلال بحرین در سال 1971 و حمایت عربستان از این استقلال و متعاقب آن کنترل جزایر سه گانه خلیج فارس توسط ایران باعث شد که روابط تهران و ریاض متشنج شود.

با سقوط نظام شاهنشاهی در سال 1979، حکومتی در ایران بر سرکار آمد که پسوندی که یدک می‌کشید برای عربستان ناخوشایند بود: «انقلابی».
از دیدگاه رهبر انقلاب ایران، نظام حاکم بر جنوب خلیج فارس، یک نظام ارتجاعی بود که در راستای اهداف امریکا در منطقه حرکت می کرد. با این حال، ایران هیچ اقدام جدی در این کشورها به عمل نیاورد. به عنوان مثال زمانی که فرستاده جهیمان العتیبی (که حرکت منسوب به وی خانه خدا را طی یک عملیات مسلحانه اشغال نمود) به تهران سفر کرد و از رهبری ایران خواست تا از حرکت آنها پشتیبانی کند، پاسخی که در تهران شنید این بود: نه!

هجوم نظامی صدام حسین به ایران با حمایت مادی همه جانبه عربستان همراه شد. ریاض در تلاش بود که حکومت نوپای ایران را ساقط کند، تلاشی که البته پس از هشت سال ناکام ماند. کشتار 400 تن از حجاج ایرانی خانه خدا در سال 1366 در جریان راهپیمایی برائت از مشرکین توسط پلیس عربستان یکی از سیاه ترین دوران روابط ایران و عربستان است.

چند ماه بعد در ششم ارديبهشت 1367 عربستان اقدام به قطع يك جانبه مناسبات سياسي با جمهوري اسلامي ايران كرد و اين قطع رابطه حدود سه سال به طول انجاميد.

پایان جنگ تحمیلی و آغاز دوران ریاست مرحوم هاشمی رفسنجانی با روی کار آمدن ملک عبدالله در مقام ولیعهد و سپس پادشاه عربستان همزمان بود. روابط دو کشور در سایه دشمن مشترکی به نام صدام حسین گرم تر شده بود.

با این حال تهران و ریاض همواره به یکدیگر با دیدگاه تردید می نگریستند. با آغاز فرایند صلح خاورمیانه و حمایت عربستان از این طرح، اختلافات تهران و ریاض وارد مرحله جدیدی شد.
از دیدگاه سعودی ها، حمایت ایران از گروه های مقاومت نظیر حزب الله و حماس مانع اصلی موفقیت طرح صلح خاورمیانه بود.

با سقوط صدام در سال 2003 و ورود آمریکایی ها به بغداد، ایران با رد اشغالگری نیروهای آمریکایی از فرایند سیاسی عراق حمایت کرد، فرایندی که سعودی ها می دانستند در نهایت به روی کارآمدن شیعیان طرفدار ایران در عراق منجر خواهد شد.
در مقابل ریاض هر آنچه در اختیار داشت برای مقابله با فرآیند سیاسی عراق به کار گرفت. مقامات عراقی بارها اعلام کردند که سازمان اطلاعات عربستان صدها تن از اتباع سعودی و غیر سعودی را برای اجرای عملیات انتحاری به عراق فرستاد. سیاستی که در نهایت با خروج نیروهای امریکایی از عراق با شکست مواجه شد و ریاض را مجبور کرد که با واقعیت موجود در عراق کنار بیاید.

حمایت عربستان از هجوم اسراییل به جنوب لبنان در سال 2006 و همچنین حمایت از گروه های تروریستی در جنوب شرق ایران روابط دو کشور را تیره تر کرد. با این حال هنوز روابط دو کشور در سطح رقابت قرار داشت و به مرحله دشمنی نرسیده بود.

با آغاز تحولات در کشورهای عربی موسوم به بهار عربی روابط میان ایران و عربستان نیز وارد فاز جدیدی شد. حمایت اخوان المسلمین و حکومت وابسته به آنها در مصر از سقوط بشار اسد و سخنرانی ناخوشایند محمد مرسی در تهران باعث شد که رهبران ایران دریابند که جریان موسوم به “بیداری اسلامی” با منافع جمهوری اسلامی در منطقه سازگار نیست .

با این حال از دیدگاه تهران، اخوان المسلمین هیچگاه به عنوان دشمن مشترک با ریاض مطرح نشد. یک نگاه استراتژیک در جمهوری اسلامی وجود داشت که سقوط اخوان المسلمین به عنوان یک حرکت اسلامی عملگرا منجر به تقویت گروه های افراطی در منطقه می شود؛ نگرشی که پس از سقوط اخوان در مصر، ظهور داعش و پیوستن هزاران جوان مسلمان از کشورهای عربی و غربی به این گروه مشخص شد که تا چه اندازه عمیق بوده است.

ویرانی های جنگ در سوریه

با رسیدن دومینوی سقوط نظام های عربی به سوریه، تهران در کنار دمشق قرار گرفت و ریاض تلاش کرد نظام حاکم را ساقط کند. حضور نظامی حزب الله و بعدها شبه نظامیان شیعه عراقی، پاکستانی و افغانستانی تحت فرماندهی سپاه قدس که با دعوت دمشق همراه بود منجر به تشدید حملات دیپلماتیک سعودی ها به تهران شد.

در این میان، ناآرامی ها در بحرین تشدید شد. از دیدگاه ریاض، این ناآرامی ها با حمایت و تشویق تهران آغاز شده بود. هر چند بحران بحرین روابط ایران و عربستان را تیره تر کرد اما بی تردید آغاز جنگ داخلی در یمن را می توان آغاز رسمی دشمنی ایران و عربستان نامید.
از دیدگاه ریاض، یمن، حیاط خلوت عربستان است و حضور ایران در یمن قابل پذیرش نیست. عربستان تلاش کرد که با تشکیل محور عربی با حضور مصر و امارات، انصار الله را که بر بیشتر مناطق یمن شمالی از جمله صنعا، پایتخت یمن تسلط دارند را سرکوب کند. اصرار عربستان بر راه حل نظامی تا کنون همه راهکارهای سیاسی بین المللی برای حل بحران یمن را ناکام گذاشته است. در این میان تکرار سناریوی کشته شدن زایران ایران خانه خدا در منا را نیز نباید فراموش کرد، واقعه دردناکی که همه ایران به آن با نگاه تردید نگریست. همچنین اعدام “شیخ نمر”، روحانی برجسته شیعه توسط دولت عربستان و متعاقب آن، به آتش کشیدن سفارت عربستان در تهران که منجر به قطع روابط رسمی دو کشور شد، روابط پرتنش فیمابین را وارد مرحله جدیدی کرد.

عربستان در جریان بحران هسته ای ایران بارها از دولت امریکا خواست تا سر «افعی» -که از نظر سعودی ها ایران است- را قطع کند. ریاض برای مقابله با ایران نه تنها تا مرز عادی سازی روابط با اسراییل رسیده بلکه از گروه های ضد ایرانی مانند سازمان مجاهدین خلق آشکارا حمایت می کند. به این ترتیب روابط ایران و عربستان اکنون به سطحی رسیده است که دیگر نمی توان آن را رقابت منطقه ای نامید. دشمنی سرانجام روابطی است که با زدن یک گردن آغاز شد و فراز و نشیب تاریخی آن مدام تکرار می شود!

منبع : عصر ایران

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید