بهروز گرانپایه روزنامهنگار| مدیریت افکارعمومی در مقیاس ملی و در جوامع امروز اهمیتی اساسی و حیاتی دارد. این اهمیت به دلیل افزایش نقش مردم در انتخابات و سیاستها و نیز گسترش دامنه و نفوذ رسانههای اجتماعی است. افکار عمومی، از دو مولفه متاثر میشود: اول نحوه عملکرد سیستم و دوم، استفاده بهینه از رسانه. در این فرآیند، با سه عامل مردم، دولت یا حکومت و رسانه مواجهیم. مردم، عامل برآمدن و انتخاب دولتها یا سقوط و تعویض آنها هستند، لذا در هر زمان، هم مراقب عملکرد دولتند و هم خواستار پاسخگویی. دولتها که عهدهدار وظایف اجراییاند با راضی نگه داشتن مردم است که میتوانند مانع بروز چالش و بحران در روابط خود با مردم شوند و به حیات خود استمرار بخشند. رسانهها نیز در ارتباطی دوطرفه، بازتابدهنده خواستهها و مطالبات مردم و در عین حال، انتقالدهنده اطلاعات و پاسخهای مدیران و مسوولان به مردم هستند.
در ضلع رابطه دولت با رسانه و استفاده از ابزارهای رسانهای برای ایفای وظیفه اطلاعرسانی و پاسخگوییاش به مردم، دو نکته مهم باید مد نظر باشد. یکی، تناسب لازم بین وظایف با اختیارات و امکانات، دیگری توانمندی و کارآمدی در استفاده از ابزارها و امکانات. واقعیت این است که دولت کنونی در ایران یعنی دولت روحانی در این دو زمینه با موانع، محدودیتها و مشکلاتی روبهرو است. در زمینه اول، مشکل ساختاری و به عبارتی محدودیتی است که قانون وضع کرده است. نه فقط دولت روحانی، بلکه تمامی دولتهای گذشته هم –کم و بیش- با این مشکل، روبهرو بودهاند. این مشکل، نامتناسب بودن حجم مسوولیتها با اختیارات و برخورداری از امکانات است. در حالی که دولت مسوولیت قوه اجرایی و تهیه و تدوین بودجه و انجام فعالیتهای عمرانی و برنامهریزی و هدایت و نظارت بر فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را بر عهده دارد، با این حال، قادر نیست از مهمترین رسانه اطلاعرسانی به نحوی مستقل برخوردار باشد. این محدودیت، زمانی بارزتر میشود که همین رسانه مهم در نقش رقیب یا سخنگوی رقیب دولت، مشی و رفتار میکند.
افراد و جریانهای سیاسی که در ایران وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی میشوند، عموما با این وضعیت و محدودیت آشنایی دارند. بنابراین، با علم به این محدودیت از سویی و درک ضرورت و اهمیت ارتباط با مردم و افکار عمومی باید با برنامهای بسیار قوی و سنجیده در زمینه استفاده از ابزارهای رسانهای و مدیریت افکار عمومی پای به میدان این رقابت نابرابر بگذارند. نکته کانونی در این میان توجه به این واقعیت است که:
۱- در دوران جدید و به سبب رشد تکنولوژیهای ارتباطی، دسترسی مردم به اطلاعات تسهیل شده است. پنهانکاری واقعیتها و رویدادهایی که در آشکار و نهان در جامعه میگذرد امری تقریبا غیرممکن شده است.
۲- افزایش آگاهی اجتماعی، مردم را خواستار شفافیت در اداره امور از سوی مسوولان و حکمرانان کرده است. مردم، دولت و حکومت پاسخگو میخواهند.
۳- مردم میدانند که در تعیین سرنوشت کشور موثرند و اراده آنان است که منجر به آمدن و رفتن دولتها و مسوولان میشود.
۴- مردم تبعیضها و تحقیرها را برنمیتابند و نسبت به آن در زمان مقتضی واکنش نشان میدهند.
۵- مردم خواستار مشارکت و حداقل اقناع بیشتر و متقاعد شدن در زمینه سیاستها و برنامههای نظام هستند.
این ویژگیها مقوله افکار عمومی را پیچیدهتر و نحوه مواجهه و تسلط بر آن را به امری راهبردی بدل میکند. در آغاز اشاره کردم که موضوع مدیریت افکار عمومی دو مولفه دارد. این دو مولفه از نظر میزان وابستگی به هم به دو روی یک سکه میمانند. افکار عمومی نه در خلأ ساخته میشود و نه بدون پشتوانهای از کارنامه عملی و کنش سودمند و مشکلگشا، قابلیت هدایت پیدا میکند. هیچ سازمان تولیدی یا دستگاه سیاسی، بدون ارائه کالایی با کیفیت یا حداقلی از خدمات مطلوب اجتماعی و به اصطلاح با دست خالی و چنته تهی قادر نیست به مواجهه با افکار عمومی بیاید و توقع هدایت یا شکلبخشی آن را داشته باشد. و البته، کارنامه عمل خوب و تولید کالای مناسب هم برای موفقیت به اطلاعرسانی و تبلیغات نیاز دارد. از نظر روی دوم سکه افکار عمومی، یعنی مدیریت و استفاده بهینه از رسانه، بارها گفته شده که دولت روحانی در این زمینه ضعیف و ناکارآمد عمل کرده است. در حدی که این یادداشت کوتاه اجازه میدهد میتوان تامل بیشتری بر نحوه استفاده دولت از رسانهها کرد.
– در زمینه رادیو و تلویزیون، به رغم محدودیتهای قانونی و بسته بودن دست دولت در استفاده دلخواهانه و گسترده از این رسانه، نباید در موضع انفعال قرار گرفت. دولت باید به دنبال حق عمومی جامعه از این رسانه باشد. درست است که عملکرد غیرحرفهای و سوگرایانه صدا و سیما، اعتماد عمومی به این رسانه را تنزل داده است، با این حال، انحصار رسانهای رادیو- تلویزیون که قاعدتا در آینده به ناگزیر شکسته خواهد شد، نباید مانعی برای برخورد فعالتر و با برنامهتر رئیسجمهور و اعضای کابینه در استفاده از این رسانه شود. دولت و دستگاههای اجرایی باید به پشتوانه رای و خواست اکثریت اجتماع، بهطور موثر از رسانه صدا و سیما استفاده کنند.
– مطبوعات هرچند امروزه دیگر رسانهای سنتی، کم رونق وکم مخاطب به حساب میآیند، اما همچنان رسانهای تاثیرگذارند. مکتوب و ملموس بودن مطبوعات و قابلیت استنادی آنها، در کنار اعتبار اجتماعی روزنامهنگاران شجاع و مستقل و برخورداری از مرجعیت نسبی در امور سیاسی-اجتماعی، این رسانه را در جامعه امروز ایران همچنان حائز اهمیت میسازد. مطبوعات اما در چشم و دل رئیسجمهور و اعضای کابینهاش متاسفانه شأن و منزلت واقعی خود را پیدا نکردهاند. این توصیه اکید را دارم که مصاحبه آزاد مطبوعاتی در دورههای کوتاهمدت زمانی در برنامه حضور و فعالیت رسانهای- اجتماعی رئیسجمهوری و سایر اعضای کابینه قرار گیرد. زیرا آنچه در این مصاحبهها بیان میشود، به سرعت در شبکههای اجتماعی بازپخش میشوند، گسترش مییابند و میتواند بر اعتماد گروههای مختلف اجتماعی به دولت بیفزاید.
– شبکههای مجازی، در حال حاضر فراگیرترین رسانه فعال و چندجانبه برای اطلاعرسانی و گفتوگوهای اجتماعی شناخته میشوند. حضور رئیسجمهوری و برخی وزرای کابینه در توییتر -که بیشتر پیروی از یک مد اجتماعی مینماید- تا حدودی از مهم قلمداد شدن این شبکهها در دولت حکایت دارد. شبکههای مجازی به رغم آنکه حرف نخست را در شرایط کنونی در مبادله اخبار و تفسیرها در جامعه میزنند، اما به دلیل فقدان منابع خبری و آمیخته شدن با راست و دروغ و شایعه و حرفهای بیپایه و اساس، اثربخشی اندکی دارد. با این حال، از این رسانه نمیتوان بهسادگی گذشت. استفاده هدفمند و اعتمادبرانگیز از شبکهها میتواند و باید در دستور هر سازمان دولتی قرار گیرد.- افکارسنجی، روشی برای شناسایی مسائل، دغدغهها، خواستهها و مطالبات اجتماعی و نیز آگاهی از نوع پنداشت و تلقی مردم نسبت به رویدادهایی است که در جامعه اتفاق میافتد. اما این روش اگر بهصورت نظاممند و مرتب انجام شود، خودش میتواند به مثابه یک رسانه عمل کند. با افکارسنجی هم میتوان افکار گروههای مختلف را نسبت به حوادث و رخدادها شناسایی کرد و هم با انعکاس مرتب یافتهها و دادهای تولید شده، افکارعمومی را پالوده و پرورده ساخت و آلودگیها را از آن زدود. با اتکا به نتایج حاصل از افکارسنجی هم میتوان دقیقتر تصمیمگیری کرد و هم قاطعتر و مستندتر سخن گفت.
منبع : دنیای اقتصاد