اعمال خشونت آمیز علیه زنان و بدرفتاری با آنها از رایجترین جرائم اجتماعی و از جلوههای مردسالاری در جهان امروز است که در تمام ملیتها و گروههای اجتماعی به چشم میخورد.
به گزارش رتبه آنلاین از ایسنا، پدیده خشونت در طول تاریخ از مهمترین معضلات جوامع بشری بوده است. اما یکی از مهمترین آنها خشونت خانگی است. خشونت خانگی گاهی اوقات تحت عنوان همسر آزاری، خشونت زناشویی، زنآزاری، شریکآزاری و عبارات دیگر تعریف شده است. با اینکه خشونت علیه زنان همیشه در طول تاریخ وجود داشته اما تنها در دو دهه گذشته است که اجتماعات بینالمللی شروع به تعریف آن به مثابه مسئله اجتماعی کردهاند.
خشونت علیه زنان مسئلهای مهم در امر سلامت و حقوق انسانی است و با توجه به ابعاد گسترده آن در حوزههای خانوادگی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، نه امری خصوصی، بلکه مسئلهای اجتماعی است. زنان، قربانیان خاموش خشونت و کسانیهستند که در چهاردیواری خانه و در کانونی که باید محل آسایش، آرامش و امنیت آنها باشد، جایی که چشم هیچ غریبهای نمیتواند درونش را بکاود و تنها در مقابل چشمان وحشت زده فرزندانشان مورد ضرب و شتم، هتاکی و به عبارت سادهتر مشت و لگد قرار میگیرند و به دلیل عمیق بودن ریشه فرهنگ سکوت و صبر در باورشان بارها و بارها مورد خشم شوهرانشان قرار گرفته اند و دم نزدهاند.
در پژوهشی که در خصوص “تبیین جامعهشناختی خشونت علیه زنان” توسط تیم پژوهشگران متشکل از سیدهادی حسینی (دانشجوی دکتری جامعهشناسی)، رضاعلی محسنی (دانشیار جامعهشناسی) و علیاصغر فیروزجائیان(استادیار جامعهشناسی) با جامعه آماری ۳۲۰ نفر از زنان متاهل شهرستان قائمشهر به دو روش توصیفی و استنباطی انجام شده، آمده است:« خشونت علیهزنان و دختران مسئلهای مهم در امر سلامت و حقوق انسانی است. حداقل یک نفر از هر پنج نفر جمعیت زنان در دنیا، در طول زندگی خود از سوی یک مرد یا گروهی از مردان مورد سوء استفاده جسمی یا جنسی قرار گرفته اند. بسیاری از آنها از جمله زنان حامله یا دختران جوان با حملههای پی در پی یا مداوم روبهرو بودهاند.»
در این پژوهش آمده است:« خشونت علیه زنان در ابعاد وسیع خود شامل خشونتی است که هم در داخل خانه و هم در خارج از خانه در محدوده خانوادگی اتفاق میافتد. شکی نیست که علل اصلی این خشونتها را باید در نابرابری قدرت جست و جو کرد. خشونت تنها حمله فیزیکی نیست و انواع رفتارهایی را شامل میشود که مردان به قصد کنترل و ارعاب زنان در پیش میگیرند. وسعت دامنه کنترل و ارعابی که مردان بر زنان اعمال میکنند، تنها زمانی آشکار میشود که آزار جنسی، حرکات تهاجمی و رفتارهای دیگری را که مردان برای مهار کردن زنان ابداع کردهاند نیز در نظر بگیریم.»
به گفته محققان این پژوهش:« باید توجه داشت خشونت علیه زنان امری جهانی است و در همه جوامع و کشورها به تفاوت دیده میشود. خشونت علیه زنان در جامعه ما به صورت رفتار است و به همین دلیل بیشتر مردان این دسته از رفتارها را به عنوان نمادی از خشونت انکار میکنند. خشونت از هر نوعی که باشد نشاندهنده سلطه جویی است که قربانی را از ارزش و اعتبار انسانی خالی میکند.
در ایران خشونت علیه زنان همواره ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه است و به طور مشخص در دو حوزه خصوصی و عمومی رخ میدهد. حوزه خصوصی شامل خشونت در خانه پدر و شوهر است و از حوزه عمومی میتوان به مواردی مانند آداب و رسوم، فرهنگ شفاهی و مکتوب، نهادهای اجتماعی و نظامی حکومت مانند برخوردهای فیزیکی و نمادین گشت ارشاد اشاره کرد. ۸۷ درصد زنان ایرانی از سوی همسران خود مورد خشونت قرار میگیرند. همچنین ۸۰ درصد زنان ایرانی مورد خشونت قرار میگیرند. ۲۶.۵ درصد از مردان بیش از حد بر سر زنان فریاد میزنند. از مصادیق این آزارها، نیش زبان، کنایه و ازارهای روحی است. آمارهای همسرآزاری در ایران متفاوت است، اما تقریبا ۲۰ درصد زنان در طول زندگی خود با خشونت فیزیکی و حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد نیز با خشونت عاطفی مواجه شدهاند. این بدان معنی است که زنان در جامعه ایرانی تنها در معرض خشونت روانی و حتی جنسی نیز قرار میگیرند.»
یافتهها نشان میدهند:« خشونت علیه زنان عواقب متعددی از جمله عواقب جسمی (قتل، آسیبهای جدی در دوران حاملگی، حاملگی زودرس و ناخواسته، بیماریهای مقاربتی از جمله ایدز، آسیبپذیری به بیماری)، عواقب روانی (خودکشی، مشکلات بهداشت روانی، آثار خشونت بر کودکان)، تاثیر بر جامعه (هزینههای افزوده شده بر مراقبت بهداشتی که بر جامعه تحمیل میشود بسیار گزاف است)، تاثیر بر سودمندی و اشتغال (تجربه خشونت از سوی زنان ممکن است موجب کاهش یا حذف توان کسب معاش و…شود) دارد.
خشونت در سطوح مختلف فرهنگی رخ میدهد و به طبقه خاصی اختصاص ندارد. اعمال این خشونتها، افزون بر ایجاد عوارض جسمی و روحی و هزینههای درمانی و اجتماعی، پیامدهای جبرانناپذیری همچون افزایش موارد فرار از خانه، افزایش میزان طلاق، خودکشی، همسرکشی و بیماریهای روانی همچون افسردگی را به دنبال دارد. هرچند میتوان همه زنان را در معرض خشونت مردان دید، یکی از شایعترین انواع خشونت علیه زنان مربوط به خشونت شوهران علیه همسران است. بسیاری از زنان متاهل قربانی اشکال خشونت علیه خود هستند. شناخت میزان این خشونت با توجه به پیامدهای ناگواری که میتواند برای قربانیان و اطرافیانشان داشته باشد، اهمیت بسیاری دارد.»
در نتایج این پژوهش آمده است:« خشونت به معنای عام یکی از مسائل جدی در هر جامعهای است و خشونت خانگی به میزان کم و زیاد در هر جامعه و خانوادهای وجود دارد و در برخی کشورها به مسالهای اجتماعی بدل شده است. بالا رفتن سن موجب کاهش خشونت مردان میشود؛ یعنی هرچه سن افراد بیشتر باشد، خشونت علیه آنان در خانواده کمتر میشود. زنانی که در روستا زندگی میکنند، بیشتر در معرض خشونت مردان قرار میگیرند؛ البته باید توجه داشت متغیرهایی مانند سطح بهتر زندگی، سواد و وضعیت اقتصادی فرهنگی بهتر در شهر در این زمینه بی تاثیر نیست. همچنین زنان شاغل کمتر از زنان خانهدار در معرض خشونت مردان بودهاند. با توجه به اینکه وضعیت تحصیلی و اقتصادی زنان شاغل از زنان خانهدار بهتر است، این موضوع در کاهش خشونت مردان به آنان تاثیر دارد؛ البته بیکاری نقش مهمی در خشونت علیه زنان دارد.
خشونت علیه زنان تنها در خانه و از سوی همسران آنها اتفاق نمیافتد، بلکه امروزه با حضور بیشتر زنان در عرصههای اجتماعی شاهد اشکال دیگری از خشونت علیه زنان هستیم. طبعا ارتقای فرهنگی جامعه و باور به توانایی زنان در اداره جامعه در کنار مردان میتواند شرایط را برای حضور بهتر و بیشتر زنان در عرصههای خصوصی و عمومی به همراه حمایتهای اجتماعی فراهم کند.»
این پژوهش در شماره دوم مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران منتشر شده است.