این روزها از همه سو می بارد؛ ای کاش نم نم باران بود که باران نیست. ای کاش تیم ملی ایران در جام جهانی به مراحل بعد صعود می کرد تا نشاط و هیجان مردم همچنان ادامه می یافت.
اما…
اما این روزها از همه سو حجمی از اخبار و اطلاعات وتحلیل های درست و غلط درباره ارز، سکه، آب و… روی سر مردم هوار شده است. در این میان برخی سوءاستفاده کنندگان نیز در فضای مجازی با بی رحمی تمام بر طبل یاس و ناامیدی می کوبند و از این که موج نگرانی مردم را به تماشا بنشینند، لذت می برند. برخی مسئولان هم که به طور کامل با مقوله ای به نام «موقعیت شناسی» بیگانه اند، به اظهارنظرهای عجیب و غریب می پردازند و گاهی با یک حرف یا عمل نابه جا موجی از اضطراب را به جامعه تزریق می کنند.
مرور و تحلیل محتوای آن چه این روزها در فضای رسانه ای و اخبار برخی رسانه های خارجی نیز می گذرد از تقویت موج ناامیدی توسط این رسانه ها حکایت می کند.
اما در نقطه مقابل این موج، در ایجاد فضای نشاط و شادابی، تقویت همبستگی و حمیت اجتماعی، تلاش چندانی صورت نمی پذیرد.
هنوز برخی تریبون ها و افراد مسئول، غرق در مچ گیری های سیاسی از یکدیگرند و خودشان و حوزه مسئولیتی شان را مصون از هر خطا و اشتباه می دانند. برخی از مسئولان ما هنوز «عشق همایش» اند و از سخن راندن در این جا و آن جا سیر نمی شوند. برخی هم که از مسائل جامعه و دغدغه های مردم دورند، حرف ها و سخنرانی های تکراری شان را به خورد جامعه می دهند.
اما این که روح و روان جامعه در چه حال و روزی است، انگار برای برخی چندان هم مهم نیست. قصد آن ندارم که به آمار وزارت بهداشت درخصوص میزان مشکلات روان شناختی جامعه ورود کنم اما همه ما با آن چه پیرامون ما می گذرد بیگانه نیستیم. هر یک از ما هم اگر خودمان را در ترازوی نشاط و شادابی بسنجیم ، نتیجه احتمالا چنگی به دل نمی زند.
وقتی وعده صریح رئیس جمهور درباره نرخ ارز محقق نمی شود، کمی نگران می شویم. وقتی اخبار تلخ و عبوس بحران آب را می شنویم، مضطرب می شویم، وقتی برق جیره بندی می شود، حالمان گرفته می شود، وقتی قیمت ها سر نامهربانی می گذارد، توی خودمان فرو می رویم و …
اما در همه این شرایط، کمتر نهاد و مسئولی است که برای این همه «نگرانی» و «اضطراب» تدبیری کند. در مجلس شورای اسلامی هر موضوعی به بحث گذاشته می شود جز نیاز مردم به نشاط و شادابی. دیگر تریبون ها و تصمیم سازان نیز چندان طرحی برای آسایش روح و روان جامعه ندارند. جامعه و مردم هنوز نیاموخته اند در کنار مشکلات چگونه می توان، گاهی «شاد» بود.
حتما می پرسید با این همه مشکل که برشمردید شاد هم می توان بود؟ به نظرم باید پرسش را تغییر داد ، باید پرسید اصلا زندگی بدون شادی میسر است ؟ شادی برای زندگی مثل غذا برای زنده ماندن است می توان کمتر خورد اما نمی توان حذفش کرد .ما تجربه هشت سال جنگ را در این کشور داشته ایم .مگر دراین سال ها مردم شادی را تعطیل کرده بودند.جهان هم تجربه دو جنگ جهانی را پشت سر گذاشته اما در خلال این جنگ های خانمان سوز و در قلب اروپای بحران زده صحنه های بسیاری از شادی مردم در کنار جنگ ثبت شده است . اصلا چراراه دور برویم شوخی های رزمندگان خودمان و خاطرات این شوخی ها و خنده ها هم به عنوان بخشی از فرهنگ دفاع مقدس برای ما به یادگار مانده است .
آیا نباید در بودجه های کشور، ردیف ثابت تولید برنامه های طنز و نشاط آور تعریف شود؟ چه منعی میان دین و ارزش ها با خندیدن و خنداندن وجود دارد که برخی از ما با «شاد» بودن مخالفیم؟ در حالی که در دین مان به آن تاکید هم شده است.
به طور قطع نقش رسانه های تصویری و صدا و سیما در عرصه فرح بخشی به جامعه بیش از هر ابزار دیگری است. به تاسف باید اذعان کرد که صدا و سیما نتوانسته است آن طور که باید در این موضوع گام های جدی بردارد. پخش برنامه های ترکیبی نه چندان جذاب فصلی و تولید فقط یک سریال طنز قابل توجه در سال، به طور قطع نمی تواند کارنامه موفقی برای این رسانه پرمخاطب باشد.
چرا مدیریت شهری در ایجاد فضاهای پرنشاط دریغ می کند؟ آیا ورود شهرداری ها به برنامه ریزی برای شادابی شهروندان به اندازه ساختن پل و آسفالت اهمیت ندارد؟گاه فکر می کنم شاید این نیاز در شرایط فعلی از تب وتاب پایان ناپذیر ارز و سکه ونفت برای جامعه مهم تر باشد .گاهی به این نتیجه می رسم دلیل این که مسئولان و برنامه ریزان ما نمی توانند در «شاد بودن» جامعه قدم بردارند، جز «بلد نبودن» نیست. چون آن ها هم در همین جامعه رشد و نمو یافته اند و لذا طبیعی است که با چنین موضوعاتی بیگانه باشند. دین اسلام و هیچ دین و آیین دیگری با «شاد بودن» مخالف نیست؛ پس مشکل کجاست؟
یادداشت خراسان/