ریشه روی کارآمدن دولتها وگسترش نفوذ و سیطره آنها بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه را میتوان در نظریهها و پیشنهادهای اقتصاددانانی دانست که در بستر اقتصاد توسعه، راهحلهایی ارائه کردند که خود بلای جان توسعه اقتصادی جوامع مختلف شد. دولتی شدن اقتصاد و از بین رفتن فضای رقابت را میراث افرادی میدانند که با عنوان پیشگامان اقتصاد توسعه شناخته میشوند. این افراد با ترویج ایدههای ناصحیح در راستای گسترش دامنه فعالیتهای دولت گام برداشته و باعث از بین رفتن فضای رقابت و بازار شدند. همچنین تلقی میشد که فعالیت گسترده دولت بهترین و تنها راه سریع رسیدن به رشد و توسعه اقتصادی است و بدون دخالت دولت نیل به این اهداف غیرممکن خواهد بود.
با گسترش زمینه فعالیتهای دولت و نفوذ آن به بخشهای مختلف اقتصاد، تعصبی در اذهان بهوجود آمد که آن را «دریجیست دوگما» (Dirigiste Dogma) مینامیم. تعصبی کورکورانه نسبت به دولت حمایتگر و مداخلکننده که آن را حلال مشکلات اقتصادی میدانند. تفکری متعصبانه، ناصحیح و یکجانبه که به عدم کارآیی بازار و موثر بودن دخالت دولت اشاره میکرد و فعالیتهای مداخلهگرایانه دولت را در راستای برطرف کردن مشکلات اقتصاد میدانست. حال آنکه این دخالتها خود باعث عقبافتادگی بیشتر و مشکلات عمیقتر اقتصادی در کشورهای مذکور خواهد شد. راه حل اساسی و بنیادین برطرف شدن مشکلات اقتصادی در هرکشور از بین رفتن تعصبات نادرست (Dirigiste Dogma) و رفع آن نزد ارکان و عاملان تاثیرگذار اقتصاد هر کشور و حرکت به سمت بازار آزاد و رقابتی است.