پال بنکو مجارستانی امروز در سن ۹۱ سالگی دارفانی را وداع گفت. بنکو در زندگی بسیار سختی کشید و یادگیری شطرنج نقطه عطف این اسطوره بود که باعث نجات زندگی او شد.
به گزارش رتبه آنلاین از ایسنا، امروز(سه شنبه) پال بنکو مجارستای دار فانی را وداع گفت. پال بنکو استاد بزرگ و نویسنده سرشناس مجارستانی بود که نقطه عطف زندگی خود را شطرنج می دانست که باعث شد از فقر و تنگدستی نجات یابد.
پال بنکو در سال ۱۹۲۸ در شهر امیان فرانسه متولد شد. در ۱۰ سالگی اصول اولیه شطرنج را از پدر آموخت و تا ۱۲ سالگی در روستا زندگی می کرد.
بنکو در طی جنگ جهانی دوم، فقر سخت و آوارگی دشواری را تجربه کرد. او توسط ارتش روسیه دستگیر و به کار اجباری وادار شد و با دشواری های فراوان از دست ارتش روسیه فرار کرد اما وقتی به خانه رسید خبری از پدر و برادرش نبود چرا که آن ها نیز به اسارت گرفته شده بودند.
بنکو در سال ۱۹۴۸ در مسابقات قهرمانی شطرنج مجارستان شرکت کرد و شطرنج او را از فقر نجات داد؛ غذا به ازای پیروزی در هر بازی شطرنج!
بنکو دو سال بعد و در ۲۰ سالگی قهرمان مجارستان شد. در سال ۱۹۵۰ فیده (فدراسیون جهانی شطرنج) عنوان استاد بین المللی را به او اعطا کرد. سرانجام در سال ۱۹۵۷ پس از تحمل دشواریهای بسیار توانست به کشور آمریکا مهاجرت کند. او در همین سال در آمریکا استاد بزرگ شطرنج شد.
او ۸ بار عنوان قهرمانی شطرنج آزاد آمریکا را کسب نمود. در سال ۱۹۷۰ سهمیه اینتر زونالش (مقدماتی قهرمانی جهان) را به “بابی فیشر” بخشید که اگر این اتفاق نمی افتاد فیشر هرگز نمی توانست عنوان قهرمانی جهان را از آن خود کند. بنکو مربی شطرنج بازان بنام زیادی بود از جمله خواهران پولگار. همسرش “روث کاردوسو” قهرمان شطرنج بانوان برزیل بود که در سال ۲۰۰۰ از دنیا رفت.
بنکو تنها شطرنج باز نبود بلکه از معدود استادان بزرگی است که یک کتاب نیز در زمینه «روانشناسی شطرنج» نوشته است.
بخشی از زندگی نامه بنکو:
“اگر سربازهای روس لباس یا کفش هایت را می خواستند چاره ای جز درآوردن نداشتید چرا که اگر این اتفاق نمی افتاد شما را تا حد مرگ میزدند یا حتی می کشتند. به نفعم بود که برای رهایی از این شرایط به حزب کمونیستی بپیوندم اما چگونه می توانستم خودم را راضی کنم که به افرادی بپیوندم که پدر و برادرم را به بردگی گرفته بودند. گرسنه بودم و دائم در حال فرار.”
” یک و سال نیم مثل یک آواره زندگی می کردم تا این که آن معجزه به وقوع پیوست. استالین مُرد.”
“وقتی به مجارستان برگشتم. بلافاصله متهم به جاسوسی و بازداشت شدم و به مدت سه هفته تحت بازجویی هایی با شیوه های مختلف قرار گرفتم. آن ها همه اش از «سیا» سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا می پرسیدند.”
“در مجارستان زندانی شده بودم و اجازه خروج نداشتم اما خوشبختانه یک بلیت آزادی داشتم: بله، شطرنج! برای خروج تنها هدفم این بود که بتوانم جواز حضور در یک مسابقه بین المللی (زونال) را کسب کنم برای همین با اینکه شرایط خوبی نداشتم در مسابقات برای کسب نتیجه بهتر بسیار به خودم سخت می گرفتم. اما یک نکته فکاهی و البته دردناک وجود داشت؛ من نباید اول می شدم چرا که اگر اول می شدم به یک مسابقه برون مرزی در یک کشور زیر نظر شوروی اعزام می شدم!”