مجتبی لشکربلوکی|
سیل درس بزرگی برای همه ما داشت و آن اینکه ما زیادی بی خیالیم. به روایتی ما رتبه یازدهم کشورهای حادثه خیز و در معرض بلایای طبیعی را داریم و این حوادث مانند زلزله و سیل و آتش سوزی هر ساله در جایی از این سرزمین تکرار می شود. بدیهی است که در چنین سرزمینی به جای غافل گیر شدن!! باید دست کم هشت سازوکار زیر را می داشتیم:
1- بیمه تخصصی و اجباری بلایای طبیعی، اما نداریم.
2- آموزش الزامی کامل مواجهه با بلایای طبیعی در دبستان و دبیرستان که در برابر زلزله، آتش سوزی، سیل، جنگ و… چه کنیم؟ اما نداریم. چرا؟ محتوای آموزشی ما ظاهرا متناسب با اروپای شمالی طراحی شده است!
3- وجود یک صندوق بیمه ملی که در حوادث طبیعی بودجه عادی کشور دچار تلاطم نشود. اما نداریم.
4- شبکه همکاری تعریف شده و تمرین شده از حمایت های نیکوکارانه مردمی و سازمان های مردم نهاد، اما نداریم. این می شود که هر کسی ادعای کمک می کند و معلوم نیست واقعا چه کسی با چه نیتی پول جمع می کند و با چه روشی کمک می کند. من هم مانند شما مجبورم اعتماد کنم یا بگردم و یک مسیر مطمئن پیدا کنم.
5-طراحی یک سازمان دهی مقتدر و متمرکز و از پیش تعریف شده و از پیش تمرین شده ويژه شرایط تحریم که درست یک ثانیه بعد از سیل یا زلزله (تاکید می کنم فقط یک ثانیه)، مستقر شود، فرمان را به دست بگیرد و هیچ کس هم حرف اضافه نزند و کار موازی نکند.
6- نظام احراز هویت دقیق. که معلوم شود که چه کسانی واقعا حادثه دیده اند و چه کسانی امداد گر و بقیه نباید به منطقه وارد شوند و نباید از کمک ها استفاده کنند. فقط کافیست پای صحبت مدیران بنشینید تا بفهمید که عجب آشفته بازاری است. افرادی با لباس رسمی مراجعه کرده اند به روستاییان و گفته اند که ما از فلان جا آمده ایم و سیل زدگان هم به آن ها اعتماد کردند و گاوهایشان (تمام سرمایه شان) را به آن ها سپرده اند.
7- نظام ارتباطی و اطلاعاتی پشتیبان برای پوشش، انتقال، ذخیره و راستی آزمایی تمام اطلاعات ساخت یافته و غیرساخت یافته. به ويژه انتقال آخرین نیازهای فوری و اضطراری به مسوولان و مرکز
8- نظام امداد پسابحران؛ وقتی بحران که تمام می شود، انگیزه ها کاهش پیدا می کند، انرژی ها تحلیل می رود و فشار افکار عمومی کاسته می شود. درست در همین زمان است که حادثه دیدگان وارد بحران های روحی و روانی می شوند و بیشترین نیاز را به حمایت های روحی، روانی و معنوی دارند.
انتظار می رود بعد از سال ها وجود دولت مرکزی، آن هم در سرزمین بلاخیزی چون ایران، این سازوکارها طراحی می شد و نه اینکه ما بعد از هر حادثه بگوییم «اِه» برای هزارمین بار غافل گیر شدیم!
سیل و زلزله غیرمترقبه نیستند. این ماییم و منش ماست که غیرمترقبه است و غافل گیرکننده. صد رحمت به سیل، صد لعنت به ما. صد لعنت به شیوه مدیریت ما. صد لعنت به بی خیالی ما. می خواهد بدتان بیاید یا نه؛ ولی این از بی خیالی و بی تدبیری ماست. جزو اصول تفکر استراتژیک این است که متغیرهای غیر قابل کنترل را از متغیرهای قابل کنترل تفکیک کنیم. توان و تمرکز خود را بگذاریم برای هدایت و کنترل متغیرهای قابل کنترل برای مواجهه با متغیرهای غیرقابل کنترل. آیا ما از متغیرهای قابل کنترل استفاده کرده ایم. قطعا و مطمئنا نه! متغیرهای قابل کنترل و راهکارها عبارتند از:
آگاهی؛ آموزش الزامی مواجهه با حادثه و بحران طبیعی در دروس دبستان تا دانشگاه گنجانده شود.
نظام پوشش مردمی ریسک؛ همگانی کردن و الزامی کردن بیمه حوادث طبیعی
نظام پوشش دولتی ریسک؛ ایجاد یک صندوق بیمه فجایع طبیعی ملی با بودجه مناسب، شفاف و …
نظام حمایت: تعریف نهادهای مجاز مردمی و عمومی و شفاف کردن نقش و وظایف و اختیارات و پاسخگویی آنان.
نظام مدیریت بحران؛ اصلاح نظام مدیریت بحران فعلی و تبدیل آن به موجودیت دارای واکنش سریع و مقتدر
نظام احراز هویت بر اساس کدپستی (آدرس رسمی از قبل احراز هویت شده)، موبایل (شماره رسمی از قبل نهایی شده) و اثر انگشت و یا کارت ملی برای پوشش حمایتی تمام حادثه دیدگان و اجازه دادن به فعالیت امدادگران و شناسایی سودجویان، سوء استفاده کنندگان و تنبیه شدید آنان.
نظام اطلاعاتی و ارتباطی؛ که سریع السیر مستقر شود و تمام پروتکل های ایجاد و انتقال اطلاعات از پیش تنظیم شده باشد و کاملا با تلویزیون ها و رادیوهای محلی و ملی نیز هماهنگ باشد.
نظام حمایت روانی و بازگشت به زندگی؛ که می تواند 90% آن هم به بخش نیکوکار و داوطلب مردمی سپرده شود.
نظام شفاف گردش مالی؛ مسیر جمع آوری، تجمیع و تخصیص حمایت های مالی مردمی و بین المللی و گزارش دهی شفاف و اطمینان بخش تا ریال آخر.
این فهرست می تواند تکمیل شود. این سیل و زلزله و آتش نیست که عجیب است این ماییم که مایه تعجب ایم.