وي از خانواده بزرگ ظهيري ملاير و لیسانسه حقوق و اقتصاد از دانشگاه تهران بود كه به صورت بسيار اتفاقي وارد اين حرفه شد، در سال 49 صنايع غذايي«مهرام» را پايه گذاري كرد و لقب پدر صنعت غذاي ايران را از آن خود كرد. ظهري در آذر ماه 1396 مصاحبه اي مفصل با شماره دوم مجله #كارخانه_دار انجام داده است كه به مناسبت درگذشت او بخش هايي از آن را بازنشر ميكنيم:
تولد «مهرام» نتيجه فحش اشرف پهلوي بود!
من منشي مهدي بوشهري (همسر اشرف پهلوی) بودم كه هر جا ميرفت همراه او بودم. او مجوز تردد به كاخ سعدآباد را هم به من داده بود. يك روز وارد كاخ شدم و پايين پلهها منتظر بوشهري بودم كه اشرف چشمش به من افتاد و پرسيد: «تو كه هستي و اينجا چه ميكني؟» گفتم: «منشي آقاي دكتر هستم و براي امضاي نامهها و چكها آمدهام»، با عصبانيت گفت: «غلط كردي كه آمدي. اينجا اداره نيست» و دستور داد من را از كاخ بيرون كنند. اين واقعه روي من خيلي تاثير گذاشت و به فكر افتادم كه به جاي كار براي اين و آن بهتر است، صنعت مستقلي براي خودم راه بيندازيم. پس با یک سرمایهدار یزدی که تاجر پنبه بود و همیشه دوست داشت تا با من کار کند. کارخانه مهرام را تاسیس كرديم.
در اوايل كار، مردم به غذاهاي كنسروي بدبين بودند!
آن زمان كه من توليد سس را شروع كردم، هنوز مردم ايران غذاهای کنسروی و سس را نمیشناختند. خانوادهها خریدار مواد غذایی صنعتی نبودند زیرا اکثر خانمها خانهدار بودند و بیشتر غذاها سنتی بود. در آن زمان حتی سوپرمارکتها حاضر نبودند به صورت امانی این محصول را در مغازههایشان بگذارند؛ بنابراين یك پای قضیه میلنگید و آن هم فروش بود. کارتنهای محصول یکی پس از دیگری به کارخانه برگشت میخورد! جا انداختن فرهنگ مصرف سس مهرام، از راهاندازی کارخانه سختتر بود.
در نمايشگاه صنايع، خانمي با اشاره به سس گفت: «آيا اين كرم دست و صورت است!»
سال ۵۲ در نمایشگاه بینالمللی فعلی غرفهای گرفته بودیم، خانمی بسیار آراسته با جواهرات روز دنیا و خوش لباس به غرفه ما آمد و با اشاره به شیشه سس مهرام از فروشنده ما پرسید که« این محصول کرم دست و پا است»؟! من متوجه غفلتی که اتفاق افتاد، شدم. محصولی تولید کرده بودم که بازار نداشت. ما اول باید بازاریابی میکردیم تا ببینیم این جنس آیا بازار دارد یا ندارد؟
خرید کاذب راه انداختم و خودم خریدار محصولاتم شدم!
چارهای نبود و باید خلاقیت به خرج میدادم تا این محصول را به فروش برسانم.100 نفر را در ردههای سنی مختلف مثلا پیرمرد، بچه و جوان آموزش داده بودم، هر روز میآمدند شركت و پول میگرفتند كه چند ساعت بعد از پخش، سسها را از مغازهها خریداری کنند. با این كار، هم مغازهدار را ترغیب میكردیم كه سس را به مردم بفروشد، هم از خریدی كه كرده، سود برده باشد. اعتراف میکنم كه انجام این کار براي من خيلي سخت بود.
حتي بعد از راه اندازي «مهرام» مجبور شدم به كارگري برگردم!
وقتی مهرام را راهاندازی کردم هیچ چیزی از صنایع غذایی نمیدانستم. بنابراین به مرحوم استپانیان (اولین تولیدکننده مواد غذایی) زنگ زدم و گفتم: «من مدیرعامل صنایع غذایی مهرام هستم»، گفت: «همان شرکتی که سس تولید میکند؟» گفتم: «بله»، گفت: «در این کشور کسی سس نمیشناسد»، گفتم: «من میخواهم به عنوان کارگر در کارخانه شما کار کنم و حقوق هم نمیخواهم»، گفت: «شما مدیرعامل هستید»، گفتم: «بیرون مدیرعامل هستم از درب کارخانه شما کارگر هستم»، گفت: «از فردا صبح بیایید». من دو ماه کارگر کارخانه ایشان بودم
در سال 57 مامور كميته انقلاب آمد و گفت: «سس طاغوتي است. جمعش كنيد!»
در جريان تندرويهاي اوايل انقلاب يك مامور كميته انقلاب از پله هاي شركت آمد بالا و با صداي بلند گفت: «آيا اين مهرام وابسته به خانواده منحوس پهلوي است؟» گفتم : خير. بعد گفتند كه « سس طاغوتی است و محصول آمریکا است. بهتر است كنسرو لوبيا توليد كنيد!» گفتم اینگونه نیست. زیرا همه مواد تشکیل دهنده آن داخلي است.