جلال خو شچهره|
«ایران باید مصالحه کند!»؛ این جانمایه رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران است که در مقاله «برایان هوک» مسئول امور ایران در وزارت امورخارجه آمریکا بازتاب یافته است.
هوک که بلافاصله پس از اعلام تروریست خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی دونالد ترامپ، مقاله خود را در روزنامه نیویورک تایمز انتشار داد، با متهم کردن جمهوری اسلامی ایران، سرانجام خواستهای چهارگانهای را از تهران بیان کرد: عدم دستیابی به سلاح هستهای؛ توقف آزمایش موشکهای بالستیک؛ توقف حمایت از گروههای بهزعم او تروریستی و توقف بازداشت دوتابعیتیها. رفتار دولت ترامپ برای واداشتن ایران به عقبنشینی از مواضع اصولی خود، استفاده از سیاست «اراده مبتنی بر قدرت» است. این سیاست در دوران جنگ سرد، جنگ بالکان، جنگهای خلیج فارس و یا واداشتن کره شمالی به قبول گفتوگوی محدود با دولت ترامپ با دستاوردهایی نسبی همراه بوده است. اما در الگوبرداری از سیاستهای تطبیقی معمولاً باید به دو عامل تعیینکننده توجه ویژهکرد: زمان و شرایط متفاوت که سبب میشود اجرای سیاستهای تطبیقی با مانع روبهرو شوند. نه زمانه مانند گذشته است و نه شرایط جاری در منطقه و جامعه جهانی ـ حتی درون نظام سیاسی ایالات متحده ـ بهگونهای است که سیاست اراده مبتنی بر قدرت برای واداشتن جمهوری اسلامی به قبول مصالحه با آمریکا کامیاب شود.
دولت ترامپ در همه زمان تصدی قدرت در آمریکا به صورت ناکام کوشیده است گام به گام و با اعمال قدرت و نفوذ جهانی و منطقهای خود، در حوزههای دیپلماسی و اقتصاد، فضای تنفسی ایران را محدود و حتی به پیش از توافق هستهای «برجام» باز گرداند. آخرین اقدام هم نزدیک شدن به دیواره امنیتی ایران با تروریست خواندن سپاه پاسداران در چارچوب سیاست «فشار حداکثری» است. هدف در این کار اخلال در سیستم عصبی ایران با چند ابزار بوده است؛ نخست: ایجاد شوک در جامعه ایرانی و دوم: منزوی کردن ایران در جامعه بینالملل با ناگزیر شدن تهران به اقدامهای واکنشی و دست کشیدن از ابزار دیپلماسی است. بهعبارت دیگر همه تلاش واشنگتن در این بخش، محروم کردن تهران از امکان دیپلماسی است که موجب ماندگاری آن در جامعه بینالملل است. متحدان کاخ سفید در اعمال فشار حداکثری به تهران تاکنون به اسرائیل، عربستان و امارات عربی متحده محدود شده است. این درحالی است که نه تنها سازمان ملل متحد، بلکه اروپا، روسیه و چین با نگرانی و سوءظن به سیاستهای دولتمردان آمریکایی نگریسته و سرانجام آن را مغایر با منافع کوتاه و بلندمدت خود ارزیابی میکنند. مهمتر اینکه دولت ترامپ در اجرای سیاستهای ضدایرانی خود مجبور به نقض توافقنامهها و قوانین بینالمللی شده است. تروریست خواندن بخشی از حاکمیت یککشور، اقدامی بیسابقه و خطرآفرین است که اگر مورد تایید جامعه بینالملل قرار گیرد، به عنوان یک رویه ناصواب و ناقض حاکمیت نظامهای سیاسی در هر نقطه از جهان معمول خواهد شد. از همینرو جامعه جهانی بهرغم هراس از دامنه قدرت ایالات متحده، با تردید و سوءظن، ناظر اقدامهایی هستند که ناکامانه دنبال شده است. واکنش جامعه بینالمللی به اقدام ناقض حاکمیتی اخیر دولت ترامپ، انتظاری است که باید به آن پاسخ داده شود. اما واکنش تهران در این بزنگاه از اهمیت ویژهای برخوردار است. تلاش کاخ سفید تشدید عملیات روانی در دادن شوک مستمر و پلکانی به پیکره نظام سیاسی ایران است. واکنش تهران نمیتواند از دو حال خارج باشد؛ عکسالعمل دفعی یا سیاست برنامهای در خدمت به مدیریت اوضاع. اگرچه اکنون کاخ سفید فشار حداکثری خود را برای واداشتن تهران به مصالحه، تا لبه رودررویی مستقیم نزدیک کرده، اما همه وجوه لازم برای انجام اراده مبتنی بر قدرت فراهم نیست. این سیاست میتواند آتشافروزانه باشد بیآنکه از حالا بتوان دامنه آن را تعیین کرد.