
شبکه چهار سیما پنجشنبه ۱۴ دی ماه توانست با پخش فیلم سینمایی «درخشش» ساخته استنلی کوبریک نظر مخاطبان و علاقهمندان به سینمای وحشت را به خود جلب کند.
درام وحشت «درخشش» محصول سال ۱۹۸۰ کشور آمریکا به کارگردانی «استنلی کوبریک» فقید یکی از زیباترین و تاثیر گذارترین فیلمهای سینمای وحشت است، فیلمی روان شناختی، بسیار خوش ساخت و جاودانه که نشان میدهد چطور شخصیت خوب و انسانیِ یک فرد معتمد در مقام همسر و پدر، میتواند فرو بپاشد و تبدیل به هیولایی غیر قابل وصف شود.
در بین نویسندگان ادبی زیادی که در طول تاریخ سینما با فیلمسازان متفاوت همکاری کردهاند شاید تاکنون نام «استیفن کینگ» بیشتر از هر نام دیگری بر پرده نقرهای سینما درخشیده؛ این نویسنده وحشت که در دهه هفتاد میلادی به شهرت رسید، به سرعت تبدیل به یکی از نویسندگان موردعلاقه سینماگران شد و داستانهایش یکی پس از دیگری تبدیل به فیلم شدند. از جمله سینماگرانی که تصمیم گرفت یکی از داستانهای او را به یک فیلم سینمایی تبدیل کند، باید به استنلی کوبریک اشاره کرد که در سال ۱۹۸۰ فیلم «درخشش» را بر اساس رمانی به همین نام از استیون کینگ میسازد. هرچه «استیفن کینگ» استاد تمام عیار داستانهای ترسناک و توهم زاست، در کارنامه «کوبریک» فقید، «درخشش» تنها فیلم ترسناک او به شمار میآید، اثری در خور تامل و پر ارزش که به زیبایی لحظاتی دلهره آور را با دیدگاهی درون گرایانه و فلسفی که آمیخته از واقعیت و خیال است برای تماشاگر ایجاد میکند.
کوبریک از کارگردانان صاحب سبک سینماست که نزدیک به نیم قرن فعالیت برجسته سینمایی در کارنامه اش دارد، فیلم های او عموما اقتباسی از رمان ها یا داستانهای کوتاه بوده که به خاطر واقع گرایی تلخ، طنز سیاه، فیلمبرداری ویژه، طراحی صحنه درخور و استفاده از موسیقی به عنوان یک عامل محرک بسیار مورد توجه مخاطبان سینما قرار گرفته اند. وی خالق آثار ارزشمندی همچون اسپارتاکوس، راه های افتخار، اودیسه ی فضایی ۲۰۰۱، پرتقال کوکی، دکتر استرنج لاو، بازی لیندون، درخشش و چشم های کاملاً بسته می باشد.
کوبریک در سال ۱۹۸۰ و با فیلم «درخشش» برای اولین بار از «استدیکم» برای ثابت کردن دوربین در صحنه های متحرک استفاده کرد که باعث خلق سکانس هایی به یادماندنی ای مانند سکانس تعقیب پسر توسط پدر برای به قتل رساندن او می شود.
«درخشش» داستان یک نویسنده معروف به نام جک تورنس است که برای تمدد اعصاب و بازیافتن انرژی، تصمیم می گیرد در فصل زمستان در هتلی خالی از مسافر اقامت کند تا بتواند سروسامانی به رمان جدیدش بدهد. اوکه به همراه همسر و پسر خردسالش به این سفر آمده، در طی همان اولین شب اقامت در هتل، دچار اختلالات عصبی میشود، شخصیتهای خیالی فراوانی دوروبرش میبیند و در نهایت از درون فرو میپاشد. گویی او تبدیل به شخصیت بد یکی از داستانهایش شده باشد قصد قتل همسر و پسر خردسالش را میکند اما در نهایت و پس گذشت ساعاتی نفسگیر در بیرون هتل و در برف و سرما یخ میزندد.
فیلم «درخشش» در آغاز بیننده را دعوت به تماشای ماشین کوچک جک می کند که در یک جاده کوهستانی در حرکت است و دوربین با فاصله زیاد و از بالا همراه با ماشین جک حرکت میکند و آن را تعقیب میکند. این نوع تصویربرداری از بالا سوژه را در نظر مخاطب مثل شکاری بیپناه تصویر می کند و از همان ابتدای فیلم ذهن مخاطب را به سمت و سوی غیر طبیعی بودن اتفاقاتی که برای جک خواهد افتاد، می کشد.
هنگامی که ماشین جک در جاده کوهستانی به سمت هتل «اورلوک» حرکت می کند تیتراژ ابتدایی فیلم نیز آغاز می شود و همزمان روی این تصاویر موسیقی تاثیرگذاری شنیده می شود. موسیقی ای که با رهبری موسیقیدان به نام آلمانی«هربرت ون کارایان» آماده شده است. این موسیقی فوقالعاده در بخشهای مختلف فیلم کمک بسیاری به صحنه های دلهره آور آن می کند.
«درخشش» دارای موضوعی متافیزیکی است و در آن به مفهوم نقش روح و روان انسان ها و تأثیرش بر سرنوشت پرداخته می شود. از ویژگی های تکنیکی این اثر میتوان به ساختار زیبایی شناسی خاص، کاربرد خلاقانه حرکت و کرین ریتمیک آن اشاره کرد. «درخشش» از معدود فیلم هایی است که با حرکت متوالی در مسیرهای طولانی در کنار موسیقی متنی دلهره آور و صداگذاری ای واقعی توانسته در قلب بیننده اش دلهره بیافریند، کارگردان فیلم با کمترین جلوه های ویژه، فضایی رعب آور را ایجاد کرده و به زیبایی هر چه تمام از نمادهایی برای ادامه زندگی، حرکت کردن و سر درگمی های فکری استفاده کرده که کشف همه آنها با یک بار دیدن فیلم مقدور نخواهد بود. قصد کوبریک از ساخت «درخشش» ترساندن مخاطب از فیلم نیست بلکه می خواهد پیچیدگیهای روانی انسان را به بیننده یادآوری کند و او را از تاثیرات این پیچیدگی ها بترساند به این ترتیب می توان نتیجه گرفت فیلم درخشش، اولین فیلم در ژانر وحشت است که برخلاف فیلمهای وحشت دیگر، هیولایی در آن وجود ندارد.
کارگردانی کوبریک در «درخشش» مثل همیشه بینظیر است. میزانسن ها و قاب بندی های هوشمندانه و حتی طراحی صحنه بسیار عالی فیلم به همراه موسیقی هراس انگیزش، از نقاط قوت فیلم است اما در میان نباید تاثیر فیلمنامه را از یاد برد، فیلمنامه ای که هم بسیار هوشمندانه و دقیق نوشته شده و هم به خوبی در مدیوم سینما تصویر شده است.