حامد هدائی| کارشناس اقتصاد و روانکاو فروش
امیدبه زندگی نیز مانند بسیاری دیگر ازمتغیرهای زیستشناسی بختانگی آرامی دارد. امید به زندگی بالنده نیست چون ما هر چه پیرتر می شویم، احتمال زنده ماندنمان کمتر میشود. موافق جداول بیمه، درکشورهای توسعه یافته امید میرود نوزاد دختر 79 ساله شود. اگر این زن از سلامتی معمولی برخوردار باشد، در جشن هفتادونهمین سال حیاتش انتظار میرود 10 سال دیگر زنده بماند. در 90 سالگی هنوز برای او 7/4 سال زندگی پیش بینی میشود و درصدسالگی، دو ونیم سال. با گذشتن سن او از میزان پیشبینی شده، میزان عمر مورد انتظار کمتروکمتر میشود. ویژگی اصلی متغیرهای سازگار با نمودار زنگولهای همین است. با پیر شدن شخص انتظار شرایط زندگی اضافی کاهش مییابد. در پروژهها و کارهای پرخطر با داستان دیگری سروکار داریم. این کارها، اغلب بالنده هستند. درمتغیرهای بالنده، با اثری کاملا برعکس روبهرو میشویم. فرض کنیم پروژهای قرار است در 79 روز تمام شود؛ یعنی از نظر عددی برابر سالهای عمری که برای آن زن پیشبینی میشود. در روز هفتادونهم، اگر پروژه تمام نشده باشد انتظار میرود 25 روزدیگر به درازا بکشد ولی در روز 90، اگر پروژه به پایان نرسیده باشد، باید 58 روز دیگر روی آن کار شود. در روز صدم، زمان اضافی لازم برای تمام کردن پروژه به 89 روز خواهد رسید. در روز صدونوزدهم زمان لازم اضافی برابر 149 روز خواهد بود. در روز ششصدم اگر پروژه تمام نشده باشد باید انتظار داشتهباشید هزار و پانصد و نود روز دیگر کار کنید.
طبق قانون مورفی: چیزی که باید اتفاق بیفتد، اتفاق خواهد افتاد. مورفی چنین می گوید: هر پروژه بیشتر از آن چیزی که فکر کنیم هزینه میبرد، بیشتر از آن چیزی که فکر می کنیم زمان میبرد و بدترین اتفاقها در زمانهایی که اصلا انتظار آن را نداریم، رخ میدهد. نسیم طالب، اقتصاددان رفتاری میگوید: هر چه بیشتر دیرکرد داشته باشید، انتظار دیرکرد هم بیشتر میشود. فرض کنیم شما پناهندهای هستید که انتظار دارید به وطن بازگردید. هر روزی که می گذرد، شما از روز ورود پیروزمندانه به وطن دورتر میشوید، نه نزدیكتر. اگر انتظار میرود پروژه دو ساله تمام شود و سه سال بعد شما هنوز در حال سوال کردن هستید، انتظار نداشته باشید پروژه به این زودی ها تمام شود. درگیری اعراب و اسرايیل 60 سال به درازا کشیده است و هنوز هم ادامه دارد؛ولی همین جنگ در 60 سال پیش یک مشکل ساده تلقی میشد. همیشه باید خاطر نشان كرد که در دنیای مدرن، جنگ ها طولانیتر و شمار کشتهها بیشتر از میزان پیش بینی شده از کار در میآیند. نسیم طالب میگوید: این ویژگی ظریف ولی بیاندازه پر از بختانگی بالنده، به شکلی غیرعادی ضدشهودی است. ما منطق انحرافات بزرگتر از میانگین را بد می فهمیم. چنین ویژگی هایی در کانون بدفهمی ما از فرآیند پیش بینی است. طی تحقیقی پژوهشگران متوجه شدند که پیشبینیهای بنگاه ها و نهادهای دولتی یک کاستی مهم دارد، آنها برای سناریوهای خودشان شدت خطای احتمالی قائل نیستند. به عنوان مثال مقامات آمریکایی در سال 1970 ( با امضای وزیران خزانهداری، کشور و دفاع) پیشگویی کردند که بهای استاندارد نفت خام خارجی تا سال 1980 ممکن است بسیار کاهش یابد ولی در هر صورت افزایش چندانی نخواهد داشت. تا سال 1980 بهای نفت 10 برابر شد. در این خصوص نسیم طالب می گوید: پیشگویی بدون احتساب شدت خطا، سه نوع مغلطه را آشکار می کند که هر سه آنها از یک کج فهمی درباره سرشت عدم قطعیت سرچشمه می گیرد.
مغلطه یکم: تغییر پذیری مهم است. خطای نخست در زیاد جدی گرفتن پیشگویی و توجه نکردن به دقت آن است. این در حالی است که در هنگام برنامه ریزی، دقت پیشگویی ها بسی بیش از خود پیشگویی اهمیت دارد. سیاست هایی که ما برای تصمیم گیری نیاز داریم باید بسیار بیش از آنچه به عدد مورد نظر وابسته است، به گسترده پیامدهای محتمل بستگی داشته باشد. این به آن معنی است که به چنین موضوعاتی دقت کنیم که چگونه مدیران بانک بدون اینکه نازک ترین پوششی برای پیش بینی عدم قطعیت ها بر تن محاسباتشان کنند، برای بنگاه ها دست به پیش بینی نقدینگی می زنند یا کارگزاران بورس برای اینکه بتوانند فروش 10 سال آینده را پیش بینی کنند، برای کالیبره کردن مدل های ارزش گذاری خود، از کدام روشها بهره می گیرند یا اینکه آنان در تحلیل بازار اوراق بهادار از چه روشی برای پیشبینی هایشان استفاده می کنند . اگر منصفانه بخواهیم نتیجه ای بگیریم این است که آنها یاد نگرفته اند درباره مفروضاتشان شدت خطا را کاهش دهند، با این حال شدت این خطاها آن قدر بالاست که خود مقدار پیش بینی شده اهمیت بسیار بیشتری مییابد.
مغلطه دوم در به حساب نیاوردن فرسایش پیشگویی به فراخور افزایش زمان پیش بینی شده است. ما گستره کامل تفاوت میان آینده نزدیک و آینده دور را نمی شناسیم ولی با درون نگری میتوانیم فرسایش پیشگویی را در گذر زمان ببینیم؛ آن هم بدون داشتن دسترسی به مقالات علمی. خطاهای پیش بینی های ما به طور سنتی بسیار بالا بوده و هیچ دلیلی در دست ما نیست که باور کنیم ناگهان آینده نگری دارای برتری خاصی نسبت به پیشینیان آینده کور خود شده ایم.
مغلطه سوم، برمی گردد به کج فهمی سرشت بختی متغیرهایی که پیشگویی می شوند. این متغیرها می توانند سناریوهایی بسیار خوش بینانه تر، یا بسیار بدبینانه تر از آنچه که انتظار می رود رقم بزنند.
آنچه گفته شد دلالت بر این دارد که اگر ما حتی پیشگویی خاصی را بپذیریم، باید نگران احتمال راستین انحراف جدی از آن باشیم. معاملهگر بورس بازی که با درآمد یکنواخت زندگی نمی کند، شاید به پیشواز چنین انحرافاتی برود؛ ولی آدم بازنشسته ای که با ریسک های تعریف شده ای زندگی می کند توان چنین چرخش هایی را ندارد. در درگیری با مسائل، این کف برآوردها(بدترین حالت) است که اهمیت دارد؛ یعنی بدترین حالت از خود پیش بینی بسیار پراثرتر است. این گفتار به ویژه هنگامی مصداق دارد که سناریوی بد پذیرفتنی نیست. گاهی گفته می شود که خردمند کسی است که بتواند چیزهایی را که می آیند ببیند، ولی شاید خردمند کسی باشد که می داند که نمیتواند چیزهای دور را ببیند. بدبختانه سراسر این دانستنی ها به کسی کمک نمی کند که بگوید فردا چه خواهد شد. در واقع اینها شاید توانایی او به پیشگویی را کاهش دهند. مساله پیشگویی ویژگی دیگری هم دارد و آن کاستی های ذاتی است . کاستیهایی که ربط چندانی به سرشت انسان ندارند ولی از سرشت درونی اطلاعات برمی خیزند.