این یک اصل فلسفی است و عقلانی هم به نظر می رسد که همان علتی که باعث به وجود آمدن چیزی می شود علت و عامل بقای آن هم خواهد بود.
در انقلاب اسلامی هم این مسئله صادق است. اکنون که در آستانة چهل سالگی انقلاب قرار داریم هنوز بسیاری این فریاد های «نه شرق نه غربی جمهوری اسلامی» در گوش هایشان طنین انداز است و هنوز از یاد نبرده اند که خیل مردم و به ویژه جوانان چگونه قهرمانانه در صفوف فشرده، شعار پیروزی سر می دادند. باید دید چرا انقلاب شد و چرا مردم از امام خمینی حمایت کردند و شعار های آنها چه بود و از چه می نالیدند؟
آیا این علل همچنان باقی است؟ در بعضی سایت ها خواندم که پوتین در دوران جنگ تحمیلی جاسوس کا. گ. ب و در خدمت صدام بوده است و باز خواندم که چینی ها این روز ها نسبت به ورود ایرانی ها و مذاکره و یا معامله با آنها سخت گیری بیشتری می کنند. اگر درست باشد نشان می دهد که این ها هم پیمانانی برای ما نخواهند بود. از طرف دیگر وضعیت اروپائیان را بهتر می دانیم که همواره منتظر سوء استفاده هستند و اگر از برجام حمایت می کنند برای خودشان است و نه برای ما. و این در گفتار و رفتارشان به خوبی مشهود است. پس با توجه به اینکه ما هم نگاه به شرق داریم و هم نگاه به غرب، آیا با شعار اولیه جمهوری اسلامی می خواند؟ البته این به این معنا نیست که نباید روابط داشته باشیم و خود را منزوی کنیم بلکه به این معنا است که باید با دیپلماسی قوی و با اتکای به مردم که همواره شعارش را می دهیم، در صحنه حضور داشته باشیم و بدانیم که در واقع امر، آنها حامی ما نیستند ما خودمان و ملتمان باید حامی ما باشد.
ما این شرقی و غربی را به داخل آورده ایم و جناح راست و چپ درست کرده ایم و فراموش کرده ایم برای یک کشور و یک آب و خاک داریم کار می کنیم. نمونه آن اینکه در مواقع انتخابات احزاب مستقل به وجود می آید. چرا؟ این ها باید تاکتیک هایی برای اداره بهتر کشور باشد و نه اینکه حربه ای برای از میدان به درکردن رقیب به گونه ای که همه عوامل گروه قبلی از ادارات باید پاکسازی شود و هواداران ولو بی کفایت جدید به پست و نوائی برسند. و این می ماند تا دور بعد!
در آغاز انقلاب تنها حامی امام ملت بود. حال هر تعبیری هر کس می خواهد بکند و هر انگیزه ای برای آن متصور شود. ولی ادامه عشق به امام را در مراسم ارتحال وی می توان دید که چه جمعیت فراوانی در تشییع وی شرکت کردند. پس معلوم می شود که علت موجده علت مبقیه هم تا آخر عمر وی وجود داشت. سوال این است که آیا هنوز این حمایت ملت را ما داریم و البته که داریم اما با عملکرد مسئولان که دائما به حق و یا به ناحق به جان هم که نه، به جان اموال مملکت می افتند و روز به روز امکانات را به طرق گوناگون، از ندانم کاری گرفته تا دزدی و اختلاس، تحلیل می برند و به جای اینکه به قول معروف کلاه خود را قاضی کنند و به نقص کار خود اعتراف کنند و از خطا برگردند دائما خطا را به گردن دیگری می اندازند و تنور نفاق را گرم نگه¬می¬دارند، می توان پذیرفت که علت موجده همچنان باقی است؟
قوه قضائیه درهر کشوری حرف آخر را می زند. هم در پیشگیری جرم مؤثّر و مقصّر است و هم در فیصله دعواها. و باید دید که آیا چنین وضعیتی بر جامعه قضا حاکم است و از همه مهم تر اینکه اعتماد عمومی نسبت به آن برقرار؟ اگر باشد جای امیدواری هست و اگر نه که وامصیبت!
از نظر اقتصادی اگر بنگریم می بینیم که شعار مردم انقلابی در چهل سال قبل مبارزه با فساد بود. آیا این مبارزه انجام شد و آیا موفق بود؟ مردم از کمبود نمی نالند و چنانچه در زمان جنگ و بعد از آن با دست خالی کشور را اداره کردیم و کسی هم متوجه نشد و قاطبه مردم هم همکاری کردند. سوال این است که آیا در این زمینه موفق بوده ایم؟ متأسفانه نه تنها موفق نبوده ایم بلکه شکست خورده ایم. علت اصلی بی¬مدیریتی، رانت خواری، رفیق و حزب بازی، خوش¬خیالی، عدم آینده نگری، و عملکرد جناحی است.
بحث عمده اول انقلاب اتحاد و همدلی بود. سوال این است که آیا این همدلی وجود دارد؟ البته همدلی بی¬جهت به وجود نمی آید. همدلی اصول می خواهد. همچنانکه قرآن می گوید به حبل و ریسمان الهی چنگ زنید و متفرق نشوید؟ آیا ما چنین کرده ایم؟ آیا ریسمان خدا که بماند خود خدا را گم نکرده ایم؟ آیا خواست های شخصی، قبیلگی و حزبی خود را به جای خدا ننشانده ایم و با هم دعوا می کنیم؟ و به قول قرآن هوای خود را الاه خود کرده و داعیه دار انقلاب هستیم؟
آیا در جهان پر دشمن و پر مخاطره، ما راه را و ابزار را گم نکرده ایم و به قول قرآن از امتعه و اسلحه خود غافل نشده ایم؟ عملکرد نشان می دهد که شده ایم و بر سر خوان انقلاب دعوا می کنیم و به جلب و جذب غنیمت مشغولیم و یا مشغولند. افراد و احزاب، اصل انقلاب را فراموش کرده اند و با یکدیگر علنا دعوا می کنند. من نمی گویم کدام راست می گویند. قطعا ملاک و معیاری برای صدق و کذب این گفتارها وجود دارد. اما آیا افراد بی نظری در حوزه های گوناگون که قاضی این ماجراها باشد یافت نمی شود؟ پیش هر کس بروی یا وابستگی جناحی دارد و یا وی را به آن متهم می کنند. پس چه باید کرد؟
ما دلسوزانی در آغاز انقلاب داشتیم که از جان مایه می گذاشتند و در طول جنگ هم آن را اثبات کردیم. الان هم هستند که اگر خدای ناکرده جنگی صورت گیرد خالصانه به میدان روند؛ اما مهم تر اینکه باید به سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی را بها داد. آیا اعتماد عمومی وجود دارد؟ آیا مسئولان خود به جلب و جذب اعتماد عمومی می کوشند و در صحنه عمل و نه شعار این را به مردم نشان می دهند؟
گذشت از اموال و دارائی ها در آغاز انقلاب فراوان بود. الان هم ممکن است باشد. اما با توجه به سرعت گردش اخبار و اطلاعات و اینکه شیطنت هایی هم ممکن است در این مورد صورت گیرد آیا پادزهر هایی وجود دارد که آن را خنثی کند. فراموش نمی کنیم که به شهید بهشتی چه نارواهایی که نمی گفتند و او را راسپوتین و مانند آن ملقب می¬کردند ولی او مدیر بود و سرگرم فعالیت و با خلوص. اکنون با این گسترش اخبار ضد و نقیض در شبکه های به اصطلاح اجتماعی چه پادزهر هایی داریم؟ آزاد کردن تلگرام یک وجه قضیه است و شاید جزو حقوق شهروندی؛ ولی این ساده ترین کار برای رفع مسئولیت است. برای سالم سازی محیط هوشمند (مجازی) شوراهائی چون شورای عالی مجازی و یا انقلاب فرهنگی و یا وزارت ارتباطات چه کرده اند و چه می کنند و چه طرحی برای آینده دارند؟ آنها برای جلوگیری از پخش سموم چه کرده اند؟ آیا صدا و سیما با این برنامه های متنوع که اگر آنها را کنار هم بگذاریم بعضی بعضی دیگر را خنثی و بی اثر می کند می تواند پاسخگوی این نیازهای فرهنگی باشد؟ آیا حوزه ها به وظائف خود عمل کرده اند و آیا اصلا اهل سیاست اند و به مسائل روز سیاسی واقف؟ و می توانند راه حل درستی به پیروان خود بدهند تا در مواقع بحران به داد آنها برسد؟ و یا بر عکس مصداق «کل حزب بما لدیهم فرحون» اند که تعبیر آن می شود «کس نگوید که دوغ من ترش است.»
آیا در محیط زیست که در مقایسه با بسیاری از کشور ها عقب تریم از تخریب جنگل و آتش سوزی و زلزله و مانند آن وضعیت ما نسبت به گذشتة خودمان بهتر شده و آیا چشم انداز روشنی در پیش داریم و یا همواره نسبت به همه مسائل به چشم بحران نگاه می کنیم؟
البته در مسائل نظامی و دفاعی پیشرفت کرده ایم ولی آیا برای حفظ انقلاب و نه کشور نیروی نظامی تنها کفایت می کند؟
از این موارد بسیار است و من به زعم خودم به رؤس آن پرداختم تا باشد وجدان عمومی مسئولان به خود آید و برای جلب اعتماد مردم از خود شروع کنند و بعد آن را از مردم و یا جناح مقابل طلب کنند. تا دیر نشده، که شده، باید اعتراف کرد و عملا راه دیگر، یا بهتر است گفته شود راه اول انقلاب پیگیری شود!
منبع : خبرآنلاین