دوشنبه 19 آذر 1403
خانهخبرخواندنی‌هاپیدا و پنهان«ولادیمیر پوتین»، مرد آهنین روس‌ها

پیدا و پنهان«ولادیمیر پوتین»، مرد آهنین روس‌ها

«ولادیمیر» را به فارسی می‌توان «جهانگیر» یا «جهاندار» ترجمه کرد؛ نامی که در زبان روسی تاریخ‌ساز است؛ «ولادیمیر ناباکوف»، «ولادیمیر مایاکوفسکی»، اولی رمان‌نویس و نویسنده داستان‌های کوتاه است با آثاری مانند «لولیتا»، «زندگی واقعی سباستین نایت»، «دعوت به مراسم گردن‌زنی»، «ماری» و «شاه، بی‌بی، سرباز» و دومی شاعر و درام‌نویس فوتوریستی است که نامش با کتاب «ابر شلوارپوش» در خاطره‌ها جاودان شده است.


 رتبه آنلاین به نقل از روزنامه شرق: «ولادیمیر» را به فارسی می‌توان «جهانگیر» یا «جهاندار» ترجمه کرد؛ نامی که در زبان روسی تاریخ‌ساز است؛ «ولادیمیر ناباکوف»، «ولادیمیر مایاکوفسکی»، اولی رمان‌نویس و نویسنده داستان‌های کوتاه است با آثاری مانند «لولیتا»، «زندگی واقعی سباستین نایت»، «دعوت به مراسم گردن‌زنی»، «ماری» و «شاه، بی‌بی، سرباز» و دومی شاعر و درام‌نویس فوتوریستی است که نامش با کتاب «ابر شلوارپوش» در خاطره‌ها جاودان شده است. تاریخ سیاسی روسیه هم «ولادیمیر»‌های سرنوشت‌سازی به خود دیده است: مهم‌ترین‌ آنها «ولادیمیر ایلیچ اولیانوف»، معروف به «لنین»، بنیان‌گذار اتحاد جماهیر شوروی؛ چهره‌ای استثنائی در تاریخ روسیه که نام او با انقلاب اکتبر گره خورده است. روسیه شروع اولین سال تاریخ صدساله اخیر خود را با «ولادیمیر لنین» آغاز می‌کند؛ کسی که در سال ١٩١٧ خط پایان بر تاریخ تزارها کشید؛ اما انتهای این تاریخ صدساله اخیر، تزاری دیگری در روسیه در قدرت است: «ولادیمیر پوتین». امروز «از اصلاح‌طلبان لیبرال گرفته تا سنت‌گرایان محافظه‌کار در مسکو، از پوتین به‌عنوان تزار قرن ۲۱ یاد می‌کنند».
شاید پوتین این عنوان را مدیون بیرون‌کشیدن کشورش از وضعیتی که بسیاری از روس‌ها از آن به‌عنوان آشفتگی دهه ۱۹۹۰ یاد می‌کنند و دوباره مطرح‌کردن نام روسیه به‌عنوان یک ابرقدرت در جهان است؛ کشوری در آسیای شمالی و اروپای خاوری؛ در میان مرزهای آبی اقیانوس آرام شمالی، اقیانوس منجمد شمالی، دریای خزر و دریای بالتیک. پوتین اقتصاد را به تکنوکرات‌های لیبرال واگذار کرده و سیاست را به مقامات سابق «کا‌گ‌ب»؛ روسیه هزینه غلبه سیاست بر اقتصاد را می‌پردازد.
میهمان ایران
پوتین ٦٥ساله خود را در اوج قدرت می‌بیند و در ١٧ سال حضورش در قدرت، روسیه را در اوج شکوه. او از سال ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٨ در قامت رئیس‌جمهوری روسیه بود و بعد از آن برای مدت چهار سال، در قامت نخست‌وزیر «دمیتری مدودف» و از سال ٢٠١٢ بار دیگر به کاخ کرملین وارد شد و این‌بار دمیتری مدودف در موقعیت نخست‌وزیر پوتین قرار گرفت. مردی پرنفوذ که راه و رسم قدرت‌ورزی را خوب می‌داند؛ او اگر محبوب روس‌ها هم نباشد، روسیه او را به‌خاطر اصلاحاتش در ساختار سیاسی این کشور دوست دارد؛ مردی در مواجهه با پارادوکس عشق و نفرت.
نام او این روزها از آمریکا تا سوریه شنیده می‌شود؛ از دوستی‌اش با دونالد ترامپ تا اتهام دخالت در انتخابات آمریکا؛ سرنوشت صلح در سوریه، به کمکش گره خورده است و سرنوشت گروه تروریستی داعش به غضبش و دوستی‌ای که با تهران دارد. بیش از یک‌‌بار ترامپ و پوتین نسبت به هم ابراز ارادت کرده‌اند؛ پوتین ترامپ را یک «رهبر باهوش و با‌استعداد» خوانده که بدون شک یکی از کاندیداهای موفق برای ریاست‌جمهوری آینده آمریکاست و ترامپ در پاسخ او را یک «رهبر قوی» خوانده بود. او امروز برای سومین‌بار میهمان تهران است؛ در کنار «الهام علی‌اف»، رئیس‌جمهوری آذربایجان.
گرچه این حضور به بهانه نشست سه‌جانبه تهران، جمهوری آذربایجان و مسکو اعلام شده؛ اما بدون شک در روابط دو کشور نقطه‌ای مهم خواهد بود. اگرچه سال‌های نه‌چندان دور، رابطه تهران – مسکو در شرایط چندان مساعدی قرار نداشت؛ اما سال‌های ریاست‌جمهوری حسن روحانی، دو رئیس‌جمهوری ٩ بار با یکدیگر دیدار داشته‌اند. حسن روحانی در آخرین ملاقاتش با پوتین در مسکو، وضعیت دو کشور را حرکت به سمت روابط راهبردی عنوان کرده بود؛ رابطه‌ای که بدون شک وضعیت کنونی جمهوری فدراتیو روسیه و تصمیمات پوتین در آن تأثیرگذار خواهد بود.
از کودکی تا اشتیاق برای حضور در کا‌گ‌ب
آلبوم زندگی پوتین یکی‌یکی ورق می‌خورد؛ تصویر اول، کودکی با لباس‌های گشاد در آغوش مادر را به نمایش می‌گذارد، محصلی در راه مدرسه، نوجوانی متفکر، جوانی تیزبین با چهره‌ای نگران، راننده‌ای با لباس مردم معمولی، نظامی‌ای با سردوشی و دیگر مسیر قدرت برای فرزند «ولادیمیر اسپیریدونویچ» و «ماریا ایوانوونا» فراهم شده است؛ او از فقر به سیاست قدم گذاشته و امروز به‌عنوان یکی از قدرتمندترین و ثروتمندترین مردان جهان شناخته می‌شود.
پوتین برای دوستان خود یادآور روزهای اوج روسیه است، ورزشکاری مصمم، عاشق جودو با کمربند مشکی، بغل‌کننده خرس قطبی، ناجی قوی‌‌هیکل اسلاوها و… . او روزانه یک ساعت شنا می‌کند و به بوکس، کونگ‌فو و بسیاری از هنرهای رزمی دیگر علاقه‌مند است.
پوتین در راندن انواع و اقسام وسایل نقلیه مهارت دارد؛ از زیردریایی هسته‌ای تا هواپیما، لوکوموتیو و کامیون‌های بزرگ. گاهی هم شعر می‌خواند. در دیدار با برندگان مسابقه معلم برتر روسیه گفته: «از کتاب‌هایی که دوست دارم، می‌توانم به شعرها و نثر میخائیل لرمانتوف اشاره کنم. من همیشه کتابی با آثار «میخائیل لرمانتوف» روی میزم دارم تا بتوانم در هر لحظه‌ای آن را بخوانم و بیندیشم و برای مدتی در دنیای زیبا و شگفت انگیز او فرو بروم».
سال ١٩٥٢ بود که در «لنینگراد» یا «سن‌پترزبورگ» فعلی به دنیا آمد؛ تنها پنج ماه قبل از مرگ «ژوزف استالین» در پنجم مارس ١٩٥٣. اطلاعات درباره چهره مرموز سیاست روسیه اندک است و متضاد؛ عده‌ای پدرش را درجه‌دار نیروی دریایی خوانده‌اند (از لنین تا پوتین؛ محمود طلوعی) و در جست‌وجوی اینترتی آمده است: ‌«پدر پوتین کارگر کارخانه‌ای است که از لحاظ فیزیکی ناتوان بود؛ او پاهایش را در عملیات انتحاری در جنگ جهانی دوم از دست داده بود.
 
مادرش که یکی از فرزندانش را به دلیل مریضی دیفتری از دست داد و نزدیک بود به دلیل قحطی دوران جنگ جان بدهد. برای دستمزدی ناچیز، خیابان‌ها را جارو می‌زد و گاهی تجهیزات آزمایشگاهی را تمیز می‌کرد». یا «فارین پالیسی» نوشته است: «پوتین سعی کرده از زمانی که یک مرد جوان بوده، تصویری ناشناس و غریبه از خود نشان دهد. وی در شهر لنینگراد (سن‌پترزبورگ فعلی) به دنیا آمد و رشد کرد. او فرزند یک کارگر کارخانه و سرایدار بود. ریشه اولیه او از استان ریازان است».
اما آنچه همه درباره آن اشتراک نظر دارند، این است که ولادیمیر، دوران کودکی خود را در فقر و تنگدستی به سر آورده است. دانش‌آموزی تیزهوش و زیرک که به اعتراف خودش، مهم‌ترین علاقه آن زمانش تماشای فیلم‌های جاسوسی بود و یادگیری زبان آلمانی و خواندن تاریخ اروپا؛ به قول خودش، «یک نفر کاری می‌کرد که از یک لشکر برنمی‌آمد. یک جاسوس می‌توانست سرنوشت  هزاران نفر را تعیین کند». شاید همین باعث شد که او بعدها وارد «کاگ‌ب» شود؛ مأمور مشتاق سازمان اطلاعاتی-جاسوسی. دانشجوی رشته حقوق دانشگاه لنینگراد بود که فرم استخدام در سازمان اطلاعات و جاسوسی را پر کرد. به سال آخر دانشگاه که رسید، توانست در سال ١٩٧٠ از سوی «یوری آندروپف»، مدیر وقت این سازمان، به استخدام درآید.
در خلوت مأمور مخصوص
ولادیمیر در جولای ١٩٨٣ در یکی از مأموریت‌های خود با یک مهماندار هواپیما آشنا می‌شود: «لیودمیلا شکربنووا پوتینا»؛ نتیجه این آشنایی ازدواجی است که ٣٠ سال دوام داشت. اما سرانجام به جدایی انجامید؛ پوتین در سال ۲۰۱۳ پس از اتمام دیدار از یک نمایش‌نامه از طلاق توافقی خود خبر داد. ولادیمیر، دلیل این جدایی را نداشتن وقت به دلیل کار و مشغله زیاد عنوان کرد؛ اگرچه رسانه‌ها از دلایلی دیگری سخن گفتند.
از خیانت ولادیمیر به لیودمیلا تا رابطه پنهانی او با زنان دیگر و در نهایت عکس زنی جوان با کودکی موطلایی که ادعا شد، فرزند پوتین است. شاید این همان است که یکی از رسانه‌های روسی ادعا کرده بود، پوتین در خارج از زندگی زناشویی با «آلینا کابایوا»، ژیمناست المپیکی، ارتباط داشته و از او یک فرزند دارد؛ اما این ادعا از سوی مقامات کرملین به‌سرعت تکذیب شد.
«پوتینا» نام خانوادگی خود را بعد از جدایی از پوتین به «اوشرتنایا» تغییر داد و هیچ‌وقت برای رسانه‌ها فردی در دسترس نبود و شاید فقط یک‌بار از راز زندگی خود سخن گفته باشد: «او دست‌ بزن داشت». پوتین دو دختر «یکاترینا» متولد ٣١ آگوست  ١٩٨٦ و «ماریا» متولد ٢٥ آوریل ١٩٨٥ دارد؛ یکاترینا در دانشگاه دولتی مسکو مشغول تدریس ریاضی و مکانیک است؛ می‌گویند شوهرش  میلیاردها دلار در صنعت پتروشیمی سرمایه‌گذاری کرده است.
مأمور کاگ‌ب در برلین شرقی
سه سال بعد از ازدواج، ولادیمیر به آلمان شرقی می‌رود؛ محل جدید خدمتش در کاگ‌ب در «درسدن»؛ جمهوری دموکراتیک آلمان (یا GDR) کشوری کمونیست، در آن بخش از سرزمین‌های آلمان که شوروی در جنگ جهانی دوم آنجا را اشغال کرده بود. آلمان شرقی از بازوهای مهم قدرت مسکو بود، چسبیده به اروپای غربی، و پر از نظامیان و جاسوسان شوروی. این حضور پنج سال برای ولادیمیر به درازا می‌کشد، از ١٩٨٦ تا ١٩٩١.
او به چشم خود فروریختن دیوار برلین بین آلمان شرقی و غربی را می‌بیند؛ دورانی که پوتین از آن به تلخی یاد می‌کند. او و لیودمیلا در آلمان شرقی زندگی راحتی داشتند؛ پوتین ساعت‌ها بروشورهای تبلیغی غربی را ورق می‌زد که از مد روز عقب نماند. شاید آن زمان غصه می‌خورد که چرا ظاهرش به خوش‌قواره‌ای تصویرهای ورزشکاری امروزی‌اش- که مسئولان روابط‌عمومی ریاست‌جمهوری روسیه فراهم می‌کنند- نبوده است؛ او امروز به آرزوی خود رسیده است.
١٠ سال باید از زمان برگشت پوتین از برلین شرقی می‌گذشت تا این‌بار در قامت رئیس‌جمهوری روسیه ظاهر شود؛ اما هرگز پیروزی احساسات میهن‌پرستانه و رؤیای دموکراسی بر ایدئولوژی کمونیسم را در آلمان شرقی فراموش نکرد. همچنان‌که او سال ١٩٩١ و فروپاشی شوروی و سقوط «میخائیل گورباچف» را هم از خاطر نمی‌برد. پوتین وقایع درسدن را از خاطر نبرده و زمانی که میدان کی‌یف پر از معترضانش شلوغ شد، خاطرات تلخش دوباره زنده شد؛ «انگار ترس‌های کهنه دوباره درونش زنده می‌شود».
از شهرداری تا ریاست‌جمهوری
او بعد از اتحاد دو آلمان، به لنینگراد برمی‌گردد؛ آن زمان این شهر تغییر نام داده بود. پوتین در شهرداری استخدام می‌شود و در دومین سال حضورش، به معاونت شهرداری می‌رسد. برای مبارزه با مافیای اقتصادی این شهر با تشکیلات امنیتی جدید روسیه «F. S. B» که جانشین کا‌گ‌ب شده بود ارتباط برقرار می‌کند. ولادیمیر در همین دوره در جریان انتخاباتی «بوریس یلتسین»، ریاست ستاد انتخاباتی او را به عهده می‌گیرد و از همان‌جا، یعنی ١٩٩٦ به جمع کارکنان دولت می‌پیوندند. زمان به‌سرعت سپری می‌شود و پوتین مسیر قدرت را طی می‌کند.
دو سال بعد، به دستور یلتسین، به ریاست تشکیلات امنیتی جدید روسیه انتخاب می‌شود و در تابستان سال ١٩٩٩ در مقام نخست‌وزیر یلتسین قرار می‌گیرد؛ نخست‌وزیری قدرتمند؛ قدرت در ید ولادیمیر نخست‌وزیر بود نه یلتسین رئیس‌جمهور. او در چند ماه اول حضورش، برای مبارزه با فساد اداری و سرکوب مافیایی و استقرار امنیت در شهر گام‌های بزرگی برداشت. اما طولی نمی‌کشد که یلتسین از مقام خود استعفا می‌دهد؛ و کفالت رئیس‌جمهوری را به دست پوتین می‌دهد.
این زمان او به سرکوب چچن‌ها مشغول بود و در میان ناسیونالیست‌های روسیه و نظامیان از موقعیت بالایی برخوردار بود. برای همین در انتخابات ماه مارس ٢٠٠٠ علاوه بر ناسیونالیست‌ها، نظامیان و مردم عادی روسیه که خواهان امنیت و رفاه اقتصادی بودند، در کنار عده‌ای از کمونیست‌های سابق به دلیل سوابق پوتین در حزب کمونیست و تشکیلات امنیتی شوروی به او رأی دادند. او بعد از پیروزی در انتخابات، حزبی تأسیس کرد که در ٢٠٠٣، طرفدارانش وارد دومای روسیه شدند. دیگر راه برای پوتین هموار شده بود و در انتخابات ٢٠٠٤ بر رقیب قدرتمند خود پیروز شد؛ «میخائیل خودروسکی»، مدیر و صاحب سابق شرکت بزرگ نفتی «یوکوس» که رسانه‌های آمریکایی در ٢٠٠٣ او را با بیش از هشت میلیارد دلار ثروت، ششمین مرد ثروتمند جهان معرفی کردند؛ او بعدها به جرم فساد مالی و تقلب مالیاتی راهی زندان شد.
۹ آگوست  ۱۹۹۹ برای ولادمیر پوتین، روزی سرنوشت‌ساز بود، او در همین روز از سمت ریاست اداره اطلاعات و امنیت روسیه به‌عنوان یکی از سه معاون نخست‌وزیر برگزیده شد، اما ساعاتی بعد با سقوط دولت نخست‌وزیر، به کفالت نخست‌وزیری رسید و عصر همان روز بوریس یلتسین، رئیس‌جمهوری وقت روسیه، او را به‌عنوان جانشین خود به مردم روسیه توصیه کرد. کمتر از یک هفته بعد، پوتین از پارلمان به‌عنوان نخست‌وزیر رأی اعتماد گرفت، در آخرین روز این سال، رسما کفیل ریاست‌جمهوری شد، سرانجام در آگوست ۱۹۹۹ به مقام نخست‌وزیری روسیه رسید. در دسامبر همان سال، پنج ماه بعد و در پی استعفای «بوریس یلتسین» به‌عنوان رئیس‌جمهوری موقت روسیه برگزیده شد و در مارس ۲۰۰۰ در انتخابات ریاست‌جمهوری، رئیس‌جمهور روسیه شد؛ پوتین از یک نشانه سؤال سیاسی به نشانه تعجب بزرگ قرمز تبدیل شده بود.
هفته‌نامه «اکونومیست» در مقاله‌ای در آخرین شماره خود، مقاله‌ای که روزنامه «دنیای اقتصاد» آن را ترجمه کرده، درباره پوتین نوشته است: «پوتین همچون یک تزار از هرم قدرت بالا رفت. از زمانی که در سال ۲۰۰۱ علیه اولیگارش‌ها ایستاد، نخست کنترل رسانه‌ها و سپس کنترل غول‌های نفت و گاز را به دست گرفت و همه دسترسی‌ها به قدرت و پول از طریق او باید شکل می‌گرفت. این روزها اعیان به دلخواه پوتین خدمت می‌کنند و آنهایی که در طبقه‌ای پایین‌تر از اعیان هستند هم به دلخواه آنها خدمت‌گزاری می‌کنند و این داستان تا رده‌های پایین‌تر جامعه همچنان ادامه دارد. او قدرت خود را در روال قانونی جاری ساخته اما همه می‌دانند که بازپرسان و دادگاه‌ها به او پاسخ‌گو هستند.
او محبوبیت ۸۰درصدی دارد که تا حدودی به‌خاطر آن است که مردم روسیه را متقاعد کرده است همان‌طور که یکی از سران نظامی می‌گوید: «اگر پوتین نباشد، روسیه هم نیست». او در دوران اول ریاست‌جمهوری‌اش موفق بود، او توانست با سیاست‌هایی که در پیش گرفت اقتصاد روسیه را با روند رو به رشدی مواجه کند. به دلیل محدودیت هشت‌ساله قانون اساسی برای ریاست‌جمهوری، پوتین جایش را به همکار و هم‌فکرش یعنی مدودوف داد و خود در صندلی نخست‌وزیری نشست. اما استراتژی‌های کرملین تغییری نکرده بود چون تنها اسم کسی‌ که روی صندلی نشسته تغییر کرده بود.
ایران و روسیه در مسیر دوستی
دو کشور در سال‌های اخیر رابطه‌ای نزدیک را با هم تجربه می‌کنند؛ دیدار امروز دو رئیس‌جمهوری، نهمین دیدار در پنج ‌سال گذشته است؛ دیدارهایی در تعداد بی‌سابقه و سومین حضور پوتین در ایران. پوتین سال ١٣٩٤ به تهران سفر کرد با هواپیما و لیموزین شخصی خود؛ هواپیمایی شیک که در داخل آن دفتر کاری مجلل برای پوتین تدارک دیده شده است.
دوم آذرماه، تذکرهای بالای امنیتی از سوی تیم حفاظت روسی به مسئولان ایرانی سبب شد که حوالی سازمان اجلاس سران به فاصله حداقل یک کیلومتر، تک‌تیراندازهای ایرانی حتی روی مراکز و خانه‌های غیردولتی نیز مستقر شوند. او كه برای شرکت در نشست رهبران کشورهای صادرکننده گاز به ایران سفر کرده، بلافاصله پس از ورود به تهران، با مقام معظم رهبری دیدار می‌کند. پوتین در پایان این سفر یک جلد قرآن مجید به رهبری هدیه داد. بخش خاورمیانه‌شناسی دانشگاه مسکو درباره تاریخچه آن اعلام کرد: «قرآنی که رئیس‌جمهور پوتین به جناب آیت‌الله خامنه‌ای رهبر ایران هدیه کرد، مربوط به دوره مروان آخرین خلیفه بنی‌امیه بود که والی شام به سلطان سلیم عثمانی هدیه کرده بود و بعدها پادشاه دیگر عثمانی نیز آن را به عباس میرزا نائب‌السلطنه قاجار هدیه کرده بود».
پوتین قبلا هم به ایران سفر کرده بود؛ او در مهرماه ١٣٨٦ به منظور شرکت در اجلاس رؤسای کشورهای حاشیه دریای خزر به ایران سفر کرد. این اولین سفر رئیس‌جمهوری روسیه به ایران بعد از ٥٠ سال بود. قبل از سفرش به ایران شایعه‌ای مبتنی بر برنامه‌ریزی برای ترور او مطرح شد، اما او با وجود هشدارهای امنیتی، به تهران سفر کرد.
در این سفر با اینکه محور اصلی مذاکرات حقوق دریای خزر بود، انتظار عمومی بر این بود که مذاکرات جانبی در مورد مسائل هسته‌ای ایران انجام شود. اما محمود احمدی‌نژاد در پاسخ به خبرنگاری که در این زمینه سؤالی مطرح کرد، گفت: «پوتین هیچ پیشنهادی درباره برنامه هسته‌ای نداشت». رابطه تهران – مسکو در سال‌های دولت محمود احمدی‌نژاد کش‌وقوس رو به وخامتی را تجربه می‌کرد، موضوع تحویل‌دادن موشک اس٣٠٠ یکی از اصلی‌ترین مسائل دو کشور بود که با وجود پرداخت بخشی از تعهدات مالی ازسوی ایران، این موشک‌ها در موعد مقرر تحویل داده نشده بود. سال ۲۰۰۷ قراردادی به ارزش ۸۰۰ میلیون دلار برای فروش پنج سیستم اس۳۰۰ ازسوی روسیه به ایران به امضا رسیده بود که بدون تحویل هیچ‌گونه موشکی ازسوی روس‌ها فسخ شد.
 
بعدها «دمیتری مدودف»، رئیس‌جمهور روسیه، در سال ۲۰۱۰ در راستای اجرای قطع‌نامه ۱۹۲۹ شورای امنیت دستوری را صادر کرد که به موجب آن فروش هرگونه موشک و جنگ‌افزارهای دیگری مانند تانک‌های جنگی، خودروهای زرهی، ادوات توپخانه‌ای کالیبر بالا، کشتی‌ها و هواپیماها و هلیکوپترهای نظامی به ایران ممنوع شده‌ بود. در دولت یازدهم به پرونده‌ای حقوقی بدل شد و در نهایت با طرح بحث غرامت، شکایت پس گرفته شد و اس٣٠٠ به ایران تحویل داده شد.
اما ایران از روسیه عدم همراهی دیگری را هم در سال‌های اخیر به‌خاطر دارد؛ دولت روسیه به‌عنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت، به قطع‌نامه‌های تحریمی علیه ایران رأی مثبت داد. تحریمی که روسیه خود آن را تجربه کرده است. آنها به دلیل بحران کریمه، ازسوی اروپا و آمریکا تحریم شده بودند، اما با از سرگیری مذاکرات هسته‌ای در سال ١٣٩٢، روسیه به یکی از یاران ایران در مسیر مذاکرات هسته‌ای و بده‌وبستان‌های سیاسی تبدیل شد.
از جمله این بده‌وبستان‌ها خرید کیک زرد و محموله بیشتر از محدوده اورانیوم غنی‌شده ایران در جریان اجرای برجام بود که مانع از بهانه‌دادن به دست طرف‌های دیگر به‌ویژه آمریکا شد. این‌روزها ایران با چهره دیگری از روسیه روبه‌روست؛ باوجود تلاش‌های دونالد ترامپ برای لغو برجام، مسکو بر پایبندی ایران به برجام و تلاش آنها برای استمرار این توافق توسط ایالات متحده آمریکا تأکید می‌کند. برجام تنها نکته همکاری این دو کشور نیست؛ آنها در جبهه دیگری نیز با هم متحد هستند؛ در چندین ماه گذشته همکاری ایران، روسیه و ترکیه موجب شده تا آتش‌بس در سوریه محقق شده و کم‌کم این کشور به سمت مناطق عاری از جنگ پیش برود.
حضور نظامی روسیه و حضور مستشاری ایران در سوریه نیز از مظاهر دیگر این همکاری‌های استراتژیک است. آغاز روابط ایران و روسیه به سال ١٥٢١ میلادی برمی‌گردد؛ دوران صفویه، روابطی که فرازوفرودهای زیادی به خود دیده است از عهدنامه گلستان و ترکمانچای تا قرارداد قوا-سادچیکف؛ از عهدنامه‌های دوستی تا تخاصم‌های تاریخی. حالا هر دو کشور به دوران دیگری قدم گذاشته‌اند و در پی رابطه‌ای جدید هستند. پوتین امروز در قدرت است و ایران کشوری دوست و قدرتمند.  تاریخ امروز روسیه در صدسالگی انقلاب بلشویکی، ردیه‌ای است بر جبرگرایی مارکس که معتقد به جبر تاریخی بود. مسیر بی‌تغییر میسر نخواهد بود، از دشمنی تا دوستی؛ هیچ چیزی قطعی نیست. تاریخ طعنه‌های تراژیک خود را دارد.
اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

بیشترین بازدید