هرچه به اواخر ترم کلاس زبان نزدیک میشویم، پانی جون مدرس کلاس که آمریکا به دنیا آمده و حالا برگشته ایران و فکر میکند دوست دارد همینجا بماند و همینجا زندگی کند…
قانون-مرتضي قديمي|
هرچه به اواخر ترم کلاس زبان نزدیک میشویم، پانی جون مدرس کلاس که آمریکا به دنیا آمده و حالا برگشته ایران و فکر میکند دوست دارد همینجا بماند و همینجا زندگی کند، بین ما دانشآموزان کلاس، محبوب و محبوبتر میشود؛ ما که برای گرفتن تافل و مهاجرت از ایران مشغول هستیم. این محبوبیت عجیب او که نمیدانیم دقیقا به چه بخشی از شخصیت او مثل صداقت، مهربانی، سادگی، زیبایی، لهجه فارسی و انگلیسی، کمی ایرانی و کمی آمریکایی یا زیبایی او مربوط است، باعث شده همه در جنگ با هم برای نزدیک شدن به او باشیم. تکرار کلمه زیبایی در جمله قبل از قصد بود و نگران بودم بنویسم خیلی زیبا که حذف شود گرچه اگر میخواستم حق مطلب را ادا کنم باید چند بار دیگر مینوشتم زیبا تا احتمالا سوفیا لورن، مونیکا بلوچی، چارلیز ترون یا اسکارلت یوهانسون را در ذهن خود تصور کنید؟
پانی جون وارد کلاس میشود و میگوید :
Open your book please. Today I want to talk about present perfect tense.
پانیجون که از همان اولین دقایق اولین جلسه ترم با من مهربان شد و من را موری جون صدا کرد باعث شد خودم را در توهمی ناخواسته خیلی نزدیکتر از باقی بچههای کلاس به او بدانم و شیرینعسلبازی در بیاورم و یک جمله به زبان حال کامل بگویم.
I have written a lot of articles.
من که منتظر بودم تا پانیجون مثل همیشه وقتی مثال میزنم یا تمرینها را خوب انجام دادهام لبخندی بزند با اخم گفت:
Ok moori joon. We know that you are a journalist. Ok?
اولین جلسه کلاس وقتی فهمید من روزنامهنگار هستم خیلی ذوق کرد تا من هم هر جلسه به بهانههای مختلف به این موضوع اشاره کنم و او هم هربار لبخندی تحویلم بدهد تا از سر خودشیفتگی نگاهی به باقی بچهها، خصوصا سیامک بکنم که بله، اینه.
اما این رفتار و برخوردش که برایم کاملا جدید بود باعث شد تا احساس سرشکستگی کنم خصوصا با لبخندی که سیامک زد.
سعی کردم نسبت به موضوع بیتفاوت باشم و به توضیحات مرتبط با زمان حال کامل گوش کنم که پانیجون تشریح کرد زمانی که به نظرم چه ارتباط نزدیک و خاصی با احساسات و اصولا جوانب مختلف زندگی میتواند داشته باشد؛ «عملی که در گذشته اتفاق افتاده و اثر آن تا حال ادامه دارد.» البته این زمان، کارکردهای دیگر چون «اعمالی که به تازگی به اتمام رسیدهاند» یا «چیزهایی که تا الان تکرار شدهاند» هم دارد اما برای من همان کارکرد تاثیرش تا زمان حال جذابتر است. مثل اینکه «من به استانبول رفتهام».
اثر رفتن به استانبول را مگر میشود فراموش کرد، خاصه آن پیادهرویهاي شبانه و زیر باران و بدون چتر و آن قهر و آشتیها و رفتن او به سوئد و من به ایران. ای وای.
در همین فکرها بودم که پانی جون گفت:
where are you mori joon?
همیشه همینطور بودم. هنوز هم. یکدفعه ذهنم فرار میکند از جایی که هستم. خصوصا سر کلاسها.
پانی جون که احتمالا متوجه شد بود من انتظار آن برخورد را نداشتم خواست یک مثالی به زمان حال کامل بزنم که چهارشنبهسوری به کارم آمد و گفتم من چندین بار برای چهارشنبهسوری به کویر رفتهام.
وقتی این حرف را زدم پانی جون لبخندی به پهنای تمام صورتش زد و گفت:
really?
بعد هم پرسید آیا امسال هم میروید؟ تا بیایم جواب بدهم سیامک گفت یک تور خفن با سیستم صوتی و همه چی راه انداخته و قرار است بروند کویر و از پانیجون هم دعوت کرد مهمان ویژه آن شب باشد. وقتی سیامک گفت وی.آی.پی و پانی جون قبول کرد با تور سیامک به کویر برود، قلبم تا کف پا، پایین رفت اما بعدش که پانیجون گفت به شرط اینکه موریجون هم بیاید قلبم برگشت سرجایش و حدس زدم قرار است به زودی حال کاملی برای آینده شکل بگیرد اما نمیدانستم چه تاثیری خواهد گذاشت!