پدرام سلطانی| در دوران دبیرستان علاقه زیادی به ریاضیات داشتم. اولین قاعده در حل مسائل پیچیده این بود که ابتدا صورت مسئله را تا جای ممکن ساده کنیم و بدین شیوه حل معادلات سخت جبر و مثلثات آسان می گردید. کشور داری امری پیچیده و چند وجهی است. افراد طبعاٌ باید سالها در مراکز معتبر به یادگیری علوم سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، حقوق و سایر دانشهای لازم برای اداره کشور بپردازند و کارراهه ای طولانی و شفاف را در نظام دولتی طی کنند تا به سطوح بالای مدیریتی کشور برسند. اما به باور من برای فهم و دریافت مشکلات کشور می توان از قاعده “ساده سازی مسئله” استفاده نمود.
فرض کنیم که کشور یک خانواده است، پدر، مادر و چند فرزند ریز و درشت. پدر خانواده، نقش حکمران را به عهده دارد. او برای اینکه بتواند نقش خود را به درستی ایفا کند باید اصولی را که از اخلاق و منطق سرچشمه می گیرند در خانواده حاکم و پایش کند، اصولی مانند صداقت، عدالت، شفافیت، رواداری و مانند اینها. بدیهی است که بیش از هر کسی خود او باید به این اصول پایبند باشد، در غیر اینصورت اعتماد خانواده به آن اصول و به وی از میان می رود. مثلاٌ اگر پدر درامد خانواده را، پیش از رفع نیازهای خانواده خود، خرج خانواده برادرش نماید، در حالیکه او نیازمند نیست بلکه اختلافی با همسر خود دارد و این کمکها به نوعی ورود به اختلاف خانوادگی میان آنهاست، خانواده به این پدر بدگمان و کم اعتماد می شود. یا اگر او از پذیرش اشتباهاتش طفره برود اما در مقابل مرتباٌ بر فرزندان و همسرش خورده بگیرد و در هر موضوعی آنها را مقصر بداند اصول صداقت و رواداری را نادیده گرفته است و رفتارش به مانند بغضی در گلوی خانواده می نشیند.
فرض کنیم که کشور یک مدرسه است. اگر شاگردان مدرسه احساس کنند که فرزندان مدیر و ناظم و آموزگاران، نورچشمی های مدرسه هستند، نمرات آنها بصورت تبعیض آمیزی بیشتر از استحقاقشان داده می شود یا لحن ناظم در برخورد با آنها ملایم تر از سایر شاگردان است از این نابرابری آزرده می شوند و کینه به دل می گیرند. یا اگر مدیر مدرسه بجای دعوت به کار آموزگاران زبده و خوش سابقه، از کسانی که با او رابطه بهتری دارند یا به او سفارش شده اند به عنوان آموزگار استفاده کند، سطح تحصیلی شاگردان افت می کند و انگیزه آموزگاران خوب هم از بین می رود.
فرض کنیم که کشور یک کارخانه است. اگر کارگران کارخانه دریابند که صاحب کارخانه مبالغ هنگفتی صرف امور خیریه می کند یا به مسئولین، هدایای گرانبها می دهد در حالیکه حقوق کارگران را سر وقت نمی دهد و از بیمه کردن آنها طفره می رود او را فردی مسئول و سالم نمی شناسند. و یا اگر ببینند که هر کارگری بیشتر چاپلوسی و تملق کند بیشتر حقوق دریافت می کند و ترفیع داده می شود اما کارگری که کارش را درست انجام می دهد اما اهل مداهنه نیست درجا می زند، انگیزه کارکردن و ارزش صداقت از میان می رود. یا اگر آنان مشاهده کنند که چرخ کارخانه نمی چرخد اما صاحب کارخانه بجای توجه به نظر مشتریان و تقویت روابط با آنها، مرتب از ایشان بد می گوید و از در ستیز در می آید نتیجه می گیرند که وضع بزودی بدتر می شود و شاید آنها بیکار شوند.
کشورداری از اداره یک خانواده، مدرسه یا بنگاه پیچیده تر است اما:
١- وقتی این مسئله پیچیده را ساده می سازیم، آشکار می شود که اصول حکمرانی از یک خانواده گرفته تا یک کشور واحد است. پیچیدگی در اصول نیست بلکه در فرایندهاست. و اتفاقاٌ آنچه که بیشتر از همه مشکل ساز است تخطی از اصول حکمرانی خوب است نه اشتباه در فرایندهای کشورداری.
٢– جامعه متشکل است از سلولهای اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و کارخانه. قضاوت مردم نسبت به حکمرانان برخاسته از رهیافتها و کاربستهایی است که آنان در این سلولهای اجتماعی دریافته اند و از آنان به مانند خط کشهایی برای اندازه گیری کیفیت حکمرانی استفاده می کنند.
حکایت این روزهای کشور ما حکایت نحوه نگاه به مسئله و حل آن است. در حالی که برخی به دنبال به دست دادن تحلیلهای پیچیده و تو در تو هستند بعضاٌ فراموش می کنند که مردم مانند آنها پیچیده فکر نمی کنند و به مشکلات کشور از دریچه آگاهی خود و تجربیاتشان در سلولهای اجتماعی خود می نگرند. واقعیت این است که به برهه ای رسیده ایم که عوارض نگاه اشتباه به مسئله بصورت متواتر رخ نمایی می کند. معضل بیکاری، پیامدهای کم آبی، مدیریت زلزله، بحران آلودگی هوا، فساد اداری افسارگسیخته، سوء بانکداری و…. چندین آسیب و معضل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دیگر هر روز به یاد شهروندان می آورند که مسئله داریم و در حل آن مانده ایم. نه می توانیم صورت مسائل را پاک کنیم و نه باید آنها را پیچیده کنیم و خود صورت مسئله را تبدیل به مسئله جدید کنیم. باید مسائلمان را حل کنیم…