به گزارش رتبه آنلاین ار تابناک، اولبن خیابان آسفالته ایران میدان توپخانه تهران بود که در اوائل حکومت رضاشاه به مناسبت ورود ملک فیصل اول، پادشاه عراق به تهران تمیز و آسفالت شد؛ آسفالتی که از سر درالماسیه (وزارت دارایی فعلی) یعنی انتهای خیابان باب همایون شروع و به میدان توپخانه و اطراف آن ختم می شد.
در مورد اولین خیابان آسفالته ایران دو روایت داریم؛ روایت اول میگوید: اولین خیابان میدان توپخانه تهران بود که در اوائل حکومت رضاشاه به مناسبت ورود ملک فیصل اول، پادشاه عراق به تهران تمیز و آسفالت شد؛ آسفالتی که از سر درالماسیه (وزارت دارایی فعلی) یعنی انتهای خیابان باب همایون شروع و به میدان توپخانه واطراف آن ختم میشد.
عملیات آسفالت کاری در ظرف سه روز انجام گرفت و پس از رفتن ملک فیصل قرارشد چند خیابان دیگر تهران نیز آسفالت ریزی شود از جمله خیابان سپه از توپخانه تا باغ شاه_از عزیزخان تا میدان شاهپور و خیابان امیریه از شمال کاخ مرمر تا چهارراه گمرک، اما به علت لیز خوردن اسبهای درشکهها و گاریها و همچنین اسبهای پاسبانهای سوار نظمیه، تصمیم گرفته شد به جای آسفالت سنگ فرش شوند. از این روی، چند خیابان که نام بردیم به اضافه خیابان (انقلاب) و (جمهوری) و کاخ همه سنگفرش شدند که این سنگفرشها تا اواخر دهه ۳۰ دست نخورده مانده بودند و به خیابان های اطراف هم تسرّی پیدا کرده بود؛ از جمله لاله زارو چراغ برق و سرچشمه و بهارستان و … .
* * *
اما داستان خود «آسفالت» و پیدایش آن یعنی روایت دوم
روایت دوم که راوی آن «سلیمان بهبودی» بوده در کتاب خاطرات خود به نام «رضاشاه» مینویسد: اولین خیابانی که آسفالت گردید قسمتی از خیابان کاخ، از ابتدای سپه تا چهارراه پاستور بود که به آن در سنگی میگفتند، آسفالت این قسمت به نصفه رسیده بود که شاه بنده را احضار و فرمودند: مملکتی که قیر و تمام لوازم آسفالت را دارد دلیل ندارد خودش آسفالت نکند و با خارجی قرارداد ببندد.
هر طور شده باید سعی کرد طرز پختن آسفالت را یاد بگیریم که اگر لازم شد، خودمان آسفالت کنیم، از آن پس همه روزه با مأمورین شرکت شرق که مال روسها بود و مشغول آسفالت بودند ملاقات میکردم و در حین تماشای کار آنها، اغلب مذاکراتی هم میکردیم، یک نفر بنّا را که آدم باهوشی بود و با بنده سابقه آشنایی داشت، خواستم و راهنمایی کردم که فردا عصر در موقع آسفالت خیابان که بنده در حال تماشا و صحبت با کارگران و مسئولین پیمانکار هستم، بیاید و اظهار بی کاری کند، شاید مأمورین آسفالت وادار شوند، مشارالیه را که بنده معرفی می کنم قبول کرده و به کار آسفالت وا دارند، اتفاقا همین طور هم شد و بنّا را بردند و در محل مشغول به کار شد، بعد از دو روز شب آمد به منزل و اطلاع داد ؛ طرز پختن آسفالت را یاد گرفتم، هرموقع و در هرجا بخواهید اقدام کنم.