شنبه 3 آذر 1403
خانهخبرفرهنگی و هنریآنها که وابسته‌ترند محتاج‌ترند!

آنها که وابسته‌ترند محتاج‌ترند!

مشی پیروزی در زمین بی‌رقیب
جان به جان مان کنند احساسی هستیم؛ در کشور ما وقتی اتفاقی می‌افتد فقط به اندازه آپلود شدن در فضای مجازی نیاز به وقت هست که کارشناسانی به تعداد موبایل‌های موجود در کشور، تحلیل‌شان را بریزند روی دایره. در هر اتفاقی هر کسی از ظن خود یار می‌شود. یعنی اگر توانست برخر مراد سوار می‌شود وگرنه، فحش هایی است که نثار می شود. از یک طرف تحلیل‌های ترانه علی دوستی و محراب قاسم‌خانی بیرون می‌آید و از طرف دیگر تحلیل‌های دکترسلامی و بیست و سی. اما آخرکار،یک مشت نظریات احساسی بر دل‌مان می‌مانند که همان بهتر؛ بغل کوزه بمانند. اما در این مواقع اگر کمی جلوی هیجان‌مان را بگیریم آنوقت می شود سرفرصت، حتی در نقش یک کارشناس معمولی هم که شده، تحلیل‌های به درد بخوری‌تری را بدهیم.
حالا هم آقای حاتمی‌کیا بعنوان یک کارگردان چیزی به ذهنش رسیده و گفته؛ بلافاصله گروهی اینوری، متفق‌القول شدند تا با پیام‌هایی که می‌دهند هر چیزی را که حاتمی‌کیا گفته صم و بکم روی سر بگذارند و از او حمایت کنند.(یعنی هم از تولیدش حمایت می کنند و هم از انتقادش!) در این میان حتی رئیس رسانه ملی هم برای خالی نبودن عریضه و دور نماندن از قافله، سراسیمه عذرخواهی می‌کند و تذکر می‌دهد و ادای دین می‌کند. آنوری‌ها هم با عجله بیشتری چنین گفتند: این، نوعی سهم خواهی است و رد گم کردن برای آنچه که او تا کنون گرفته؛ و بازهم ادامه دادند: حاتمی‌کیا می‌خواهد بعد از گرفتن انواع حمایت ها و جایزه ها، مظلومیت را هم با انتقاد از تلویزیون و گلایه از نداشتن تریبون، بگیرد (بیچاره تلویزیون که فقط به درد همین چیزها می خورد) در ضمن؛ گفتن اینکه «من وابسته ام» یک فرار به جلو بوده و در اصل یعنی: من(با توجه به دل پرم) نه تنها وابسته نیستم بلکه مصداق عینی مظلومیتم! بعد هم می خواهد با جار و جنجال بوجود آمده، فروش فیلمش را تضمین کند.
اگر کمی به آزادی بیان معتقد باشیم در وهله اول باید این گفته و اصولا هر گفته دیگری را بعنوان یک اعتقاد بپذیریم.بعد هم در کمال آرامش و بدون اینکه بخواهیم آنرا به جیزی که دوست داریم، بخورانیم تحلیلش کنیم و نه تعبیرش. البته به شرط اینکه این تحلیل ها هم، طبق همان اصل آزادی بیان تحمل شوند…
گفته های جناب آقای حاتمی‌‎کیا را باید در یک بستر دید این واکنش حاصل تاثیر یک سیستم تاریخی است که بتدریج نفوذ کرده و ما را به شکلی نهادینه به باورهایی از این دست رسانده. در اصل فریاد حاتمی کیا به شکلی ناخودگاه صدای تاریخ و مشی ماست و بیان کننده باورهای دیرینه مان؛ حال چه غلط، چه درست. اما چرا و چگونه؟ برای باز کردن این مطلب نیاز به مقدمه و توضیحی بیشتر است.
جامعه ما جامعه تک صدایی است. دموکراسی هیچگاه به کارمان نیامده و نخواهد آمد. چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید تعامل و مشورت در خون ما نیست. ما همواره دوست داشته ایم که در همه محافل پیروز باشیم. البته تا اینجای کار خیلی هم عجیب نیست و تقریبا این خواست درونی همه عالم و آدم است که در هر رقابتی برنده شوند. اما این داستان از زمانی شگفت انگیز می شود که ما در عین حال، علاقمندیم، بدون هیچ رقیبی برنده و جولان دهنده میدان شویم! بفرض هم اگر سر وکله حریفی پیدا شد، اگر زورمان رسید سر او را زیر آب می‌کنیم و اگر سمبه اش پر زور بود، سرخودمان را زیر برف می کنیم تا به وقتش، سیخ خود را فرو کنیم. به هر حال هر کاری کنیم با او تعامل نمی کنیم. البته نتیجه ایدوئولوژی فوق این می شود که ما معمولا در طول تاریخ تحت هر شرائطی خود را موفق و سربلند دانسته ایم چون همیشه حق بوده ایم و حق با ما بوده و ما با همین مجوز براحتی رقبا را حذف کرده ایم. چه زمانی که کشورهای دیگر را غارت کردیم و آنرا به عرضه پادشاهان مان نسبت دادیم و چه زمانی که سایر کشورها ما را غارت کردند و آنرا به خوی ددمنشی و روحیه تجاوز و مشی استعمارگری آنها منسوب کردیم. به هر حال پیروز بودیم. یعنی دائما خود گفته‌ایم و خود خندیده‌ایم و به خود لقب هنرمند داده‌ایم. در نتیجه وقتی هم که می‌گوییم «هنر نزد ایرانیان است و بس» این اظهارنظر بدون درنظرگرفتن هنرنمایی های سایرین بوده و هست! پس هیچگاه نباید شرائط را به گونه ای کرد که ما شکست خورده جلوه کنیم و بهترین حالت این است که میدان را از وجود رقیب پاک کنیم. اما چنین اعتقادی عوارض جانبی هم دارد یکیش این می شود که همواره سرجای مان در جا می‌زنیم و البته زده ایم. خب؛ وقتی رقیبی نیست چه نیازی به صرف انرژی و خودآزاری و رفتن به جلوست؟! مگر مازوخیسم داریم؟ از طرفی هم حکومت ها چندان مایل نیستند زحمات طاقت فرسای پیشرفت و توسعه کشور را متحمل شوند. همین که آنها بتوانند اوضاع را ثابت نگاه دارند و وضع را از اینی که هست بدتر نکنند موفق بوده اند. در این راستا هم، آنها توجه مردم را به سمتی خاص سوق می‌دهند تا بیشتر از چیزی که هست نخواهند. در رژیم گذشته توجه قشر متوسط و قشر بالا به سمت یک زندگی غربی هدایت می شد و از آنها خواسته می شد که برای رسیدن به چنین زندگی، بهایش را با صبر بپردازند. به قشر ضعیف جامعه نیز ساختن و لذت بردن از یک فقر «فردینی» توصیه می شد، زندگی که حتی قارون هم آرزوی آن را داشت! البته در پایان هم با اندکی صبر و تحمل و رسیدن یک دختر پولدار از راه، همه چیز به شکل «هپی اند» حل می شد. در حال حاضر هم، شعار؛ «امنیت» است و طبعا مشکلاتی که با آنها دست و پنجه نرم می کنیم حاصل پرداخت بهای آن است.
با چنین اوصافی در این سیستم تک صدایی و البته همیشه موفق؛ بتدریج برخی از لیاقت ها و شایستگی های واقعا باورمان می شود و در طول زمان از یاد می بریم که این موفقیت ها در اثر حذف رقبا از ذهن و صفحه روزکار بوده و نه بخاطر استعداد و قابلیت های مان.
برای مثال صنعت خودروسازی مان یک تنه می تازد، بعضی جاها هم که قافله را می بازد، دولت دلسوزانه به کمک یگانه‌سوز و دوگانه‌سوزهایش می‌تازد و با تخصیص اعتباری، دم همه‌ خودروسازان را از دم می سازد. نتیجه اش هم می شود خودروی ملی! البته خودروهایی که اگر بگوییم نامشان برگرفته از علف های هرز «خود رو» بوده؛ به گزاف نگفته ایم! اما با این وجود با افتخار خود را از جمله بزرگترین صنعت های خودروسازی قلمداد کرده ایم و می کنیم!
صدا وسیمای مان هم همین اوضاع را دارد این رسانه با یک چشم، بکه و تنها در شهر کورها پادشاهی می کند. درست است که پادشاه است اما با یک چشم. تاج بر سر دارد اما برنامه های خاک بر سری دارد! در عین حال همین صدا و سیما بشدت مدعی است و منت گذار.
سینما هم از این قافله عقب نیست یعنی فیلم های مان بدون هیچ رقیب خارجی روی پرده های نقره ای جولان می دهند و ما را سرمست از فروش سینما می کنند. جالب اینکه از تکنیک بکار رفته در فیلم ها مسرور و در خصوص سینمای وارفته مان مغرور می شویم و فروش بالا فیلم ها را به ارتقای سینمای ایران نسبت می دهیم. اما غافل از اینکه فروش بالای فیلم های مان همان حکایت فروش بالای پراید است. بازهم یک پیروزی بدون رقیب دیگر.
فوتبال باشگاهی مان هم دچار همین بلاست هر دولتی که می آید بدون هیچ طرح و برنامه اصولی و ریشه ای فقط می خواهد به هر ضرب و زوری که شده دو دکل شکسته استقلال و پرسپولیس بدون رقیب را بدون استرس های باشگاه داری و صرفا با تزریق درآمدهای نفتی سرپا نگه دارد.
و باز در سیاست و مدیریت هم شرائط بر همین منوال بوده و هست. یعنی قالب بودن سیستم تک صدایی و تمایل به باندبازی و حذف همه کسانی که خارج آن هستند. در اصل تمایل به حزب و گروه هم برای تشکیل باند است و نه برای برخوداری از مزایای سیستم چند صدایی و دموکراسی! یعنی هیچ حاکمی سخن هیچ مخالفی را برنتافته و همانگونه که گفته شد با بردن سرش به زیر آب، کارش را ساخته. طبعا در چنین شرائطی فاتحان تواناترین و لایق ترین نبوده و نیستند بلکه کسانی اند که توانسته اند عرصه را بی رقیب تر کنند.
باری به هر جهت چنین اعتقادی شده مانیفست نهادینه و نانوشته ما!
حاتمی کیا هم در چنین فضایی رشد کرده و طبعا تحت تاثیر آن بوده و هست و در نتیجه صدای او می شود صدای فرهنگ جاری ما.
در کشور ما بودجه های سینمایی تقسیم نمی شوند بلکه با توجه به سیستم تک صدایی رایج در جامعه به عده خاصی تقدیم می شوند. ساخت سینمای دفاع مقدس از جمله میادین بی رقیب و در نتیجه همیشه پیروز است. بودجه برای این سینما مهیاست آینده و اعتبار برای سازندگانش نگفته پیداست. جایزه ها هم که از قبل آماده اهداست. یعنی هم پول ساخت جلوه های ویژه اش را می دهند و هم جایزه برترین جلوه ویژه را ! در اصل معلوم نیست این فیلم ها در مقابله با کدام فیلم ها جایزه گرفته اند و اصولا کدام بخش خصوصی زورش به اجرای چنین جلوه هایی می رسد تا برسد به اینکه جایزه هم بگیرد؟! و در انتها هم با چند کار تبلیغاتی حساب شده، فروشش هم تضمین می شود و محبوب دلها …
(توضیح: توجه داشته باشید این جملات قصد انتقاد از چنین دیدگاهی را ندارد و نخواهد داشت و نگارنده به ضرس قاطع معتقد است که هر قدر هم که از شهدا و دفاع مقدس قدردانی شود و گفته شود باز هم کم است بلکه فقط امید و هدف آن است که چنین کارهایی در فضایی چندصدایی و با رقابتی منطقی تری ساخته شوند چرا که این فضا در نهایت به نفع خود سینمای دفاع مقدس هم خواهد بود چراکه همواره مجبور به رقابت و تصحیح خود است.)
با شرائطی که در سطور بالا آمد بتدریج حال دست اندرکاران چنین سینمایی همانی می شود که شامل همگی ما در همه سطوح کشور شده یعنی متوقع تر و محتاج به توجه بیشتر. پس باید از اینکه فضا چند صدایی شود پیشگیری کرد باید بشدت فریاد زد و رسالت تاریخی مان که همانا توجه به مشی پیروزی بدون رقیب است یادآور شد. باید رقیایی که هر لحظه ممکن است سرو کله شان پیدا شوند حذف کرد. درست مثل خودروهای بدون رقیب و باشگاه های نازپرورده مان . و حاتمی کیا همین کار را کرد.
سخن آخر: تمام هم و غم ما این است که فیلم دفاع مقدس در چنین فضایی سرنوشت خودروهای مان را پیدا نکند. باید دانست چنین حمایت های مستقیمی اگر چه به افزایش کمیت ها منجر می شود(علی رغم چند جرقه) اما هیچگاه ضریب کیفی شان از چند جلوه های ویژه فراتر نمی رود کمااینکه به تایید اکثر کارشناسان حاتمی کیا از فیلم های اولیه خود و آژانس شیشه ای و از کرخه تا راین فراتر نرفته. (که البته در آن زمان ها بیشتر فیلم می ساخت و کمتر فریاد می کشید) تجربه فیلم محمد رسول (ص) با آن همه هزینه هم هنوز یادمان نرفته …. به امید رسیدن به یک فضای منطقی رقابتی و البته طرح اصولی برای دیدگاه های حمایتی …. یادمان باشد آنها که وابسته ترند همواره محتاج تر خواهند ماند. حمایت را نباید به سمت وابستگی سوق داد. همین و بس…
منبع : خبرآنلاین

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید