شهرام شهيدي طنزنویس shahraam_shahidi@yahoo.com|
علی سرزعیم اقتصاددان گفته «اقتصاد ایران نیاز به جراحی دارد ولی قند و چربی خونش بالاست.» گفتیم حالا که اوضاع اینقدر بد است از مردم بپرسیم نظر آنها چیست؟
مارال دانشجوی دکترای اقتصاد: اقتصاد سهبار به خواستگاری خواهر من آمده بود اما ما قبول نکردیم برای همین من از همه بهتر میدانم که بیشترین مشکل اقتصاد نه قند خونشه نه چربی. اقتصاد باید دماغشو عمل کنه و دماغش عروسکی سربالا بشه. وقتی شما خوشگل باشی دیگه کسی کاری به درونت نداره.
دکتر ماهان از کلینیک اقتصاد هموروئیدی: بهترین کار برای درمان اقتصادی که بر اثر تورم به مرحله گسیختگی رسیده اینه که با عمل لیپوساکشن شکمش را کوچک کنند. ما خودمان دستگاهش را آوردهایم و چون اقتصاد گل سرسبد این شهر هستند با تخفیف و خدمات پس از فروش این کار را برایش انجام میدهیم.
مهندس فرصت: این اقتصاد در اصل اقتصاد ما نیست. من در چند مقاله علمی هم ثابت کردهام که اقتصاد ما را وقتی در بیمارستان بوده با اقتصاد آلبانی عوض کردهاند. ببینید این موجود زشت با این چشمها و رنگ مو نمیتواند بچه این سرزمین باشد اصلا هم نژادپرست نیستم. حالا بیماری قند دارد یا نه نمیدانم؛ اما این را ببرند بدهند به والدینش حداقل یک بچه قشنگ و سالم از بهزیستی بیاورند.
صمد، سیاستمدار حرفهای با سی سال سابقه مدیریت کلان اقتصادی: مگر اقتصاد زنده است هنوز؟ من که فکر میکردم آن گوری که بالایش دعا میخواندیم، گور اقتصاد است. پس این بروبچههای زیردست من الکی میگفتند اقتصاد را دزدیدیم بردیم تو بیابان سر به نیستش کردیم؟ حالا کارشان به جایی رسیده که سر من شیره میمالند؟
وزیر اقتصاد: بگذارید یک لطیفه برایتان تعریف کنم. نیمه شبی در پاریس یکی از اشراف پاریسی پزشک خانوادگیشان را احضار کرد. دکتر بعد از نیم ساعت ور رفتن و معاینه بالا و پایین بیمار گفت شما وصیتنامهتان را نوشتهاید؟ بیمار گفت: نه. دکتر گفت: ای وای؛ پس بجنبید. بعد رو کرد به خدمتکار آن مرد و گفت: بدو برو تلفن بزن به وکیل خانوادگی و ورثه ایشان، بگو آب دستشان است بگذارند زمین و خودشان را برسانند اینجا. وقتی خدمتکار رفت پزشک شروع کرد به جمعکردن کیف خودش. بیمار که حسابی ترسیده بود بالاخره مِن مِن کنان پرسید: دکتر یعنی حال من اینقدر خراب است که باید همه شبانه جمع بشوند؟ دکتر از بالای عینک مریضش را نگاه کرد و گفت: شما خیلی هم سان تشریف دارید و هیچ خطری شما را تهدید نمیکند. مریض با تعجب دکتر را نگاه کرد. دکتر گفت: اجازه بدهید توضیح بدهم که من نمیخواستم تنها احمقی باشم که نصف شب مرا از زیر پتو کشیدهاید بیرون که بیایم به حرف شما گوش بدهم. وزیر اقتصاد بعد از اینکه این جوک را گفت و نیم ساعت خندید، گفت حالا اگر شما فکر میکنید اقتصاد ایران هم اینطوری شده زنگ بزنیم مردم را بکشانیم بر بالینش؛ به نظر من که ُسر و مُر و گنده است.