سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1403
خانهنظام‌های رتبه‌بندیانتشاراتاگر رئیس نبودم اخراج می‌شدم

اگر رئیس نبودم اخراج می‌شدم

اگر رئیس نبودم اخراج می‌شدم

  اغلب شرکت‌ها اول بر اساس استعداد استخدام می‌کنند و بعد امیدوارند که ارزش‌های فرد با فرهنگ کار شرکت سازگار باشد. ما از ابتدا بر اساس ارزش‌هایمان استخدام می‌کنیم.

ترجمه: زهرا چوپانکاره| چارلز کوک یکی از چهره‌های صاحب‌نام در فهرست صاحبان صنعت و در فهرست میلیاردرهای دنیاست. پدرش شیمی‌دانی بود که توانست با ابداعاتش شرکت پالایش وود ریور اویل را تاسیس کند که بعدتر تبدیل به شرکت پالایش راک آیلند اویل شد. این پایه و بنیانی بود که پدر برای پسرهایش گذاشت و از آن میان چارلز بود که توانست این شرکت نفت و پتروشیمی را به یک نام بین‌المللی تبدیل کند و آن را با یاد پدرش شرکت صنایع کوک بنامد. چارلز کوک 83 ساله است اما ایده‌های بسیار مدرنی در مورد خلاقیت و نوآوری در کار دارد. او که سال‌های سال از رسانه‌ها دوری می‌کرد حالا چند سالی است که در مقابل ضبط صوت و دوربین خبرنگاران هم حاضر می‌شود چون احساس کرده است در بازار رقابت جذب استعدادها باید حضور فعال‌تری داشته باشد. او در مصاحبه‌ای با نشریه فورچون گفته است که تمامی فلسفه کاری شرکت پیش از هرچیز بر اساس انتخاب و استخدام افراد مناسب تعریف شده است و برای همین هم هست که در هشتاد سالگی روند خودش را تغییر داده تا بتواند چهره واضح‌تری از شرکتش به نمایش بگذارد. او در این گفت‌وگو بخش‌هایی از فلسفه کاری و نگاهش به موضوع خلاقیت را بیان کرده. ترجمه این مصاحبه فورچون را در این بخش می‌خوانید.

شرکت صنعتی کوک وقتی که شما مدیریت آن را بر عهده گرفتید حدود 200 میلیون دلار درآمد داشت. امروز این رقم به 115 میلیارد دلار رسیده است. شنیده‌ایم که درآمد شرکت هر شش سال دو برابر می‌شود. اگر شما یک شرکت سهامی عام بودید می‌توانستید به چنین موفقیتی برسید؟ 
شاید کسانی باشند که بتوانند. من نمی‌توانستم به چنین رکوردی برسم چون تا قبل از رسیدن به این نقطه اخراج شده بودم. من ایده‌های دیوانه‌واری دارم که برآمده از علاقه من به فلسفه علم و روش‌های علمی است و البته برآمده از مطالعاتم در مورد اینکه مردم چطور می‌توانند بهتر در کنار هم کار و زندگی کنند. برای همین با خودم می‌گویم بسیار خوب دوست دارم این ایده‌های مربوط به خلاق‌تر شدن و مولدتر شدن یک جامعه نسبت به جوامع دیگر را بگیرم و ببینم که چطور می‌توانم آنها را در قالب سازمانم پیاده کنم.

چرا چنین موضوعی ممکن بود دلیل اخراج شما باشد؟ 
خب چون اغلب اوقات این نوع نگاه در عمل درست از آب درنمی‌آید. چون یک سازمان با جامعه تفاوت دارد و برای همین نمی‌توانید در دارایی‌های دیگران مداخله کنید. باید همه جوانب را در نظر بگیرید. ما هم همه جوانب را در نظر گرفتیم و به این رسیدیم که سود کار در کجاست و چطور می‌شود آن را دو برابر کرد. اما از مکانیسم متفاوتی استفاده کردیم. به باور من اغلب نوآوری‌ها از آزمون و خطا می‌آید. آزمون و خطا و نه‌فقط آزمون و موفقیت. خطا هم برای بودنش هدفی دارد. من همیشه به مجموعه‌‌ام می‌گویم: اگر فکر می‌کنید که دارید تجربه می‌کنید و هیچ‌وقت هم شکست نخورده‌اید در واقع در حال تجربه کردن نیستید. این یعنی شما چیز تازه‌ای را امتحان نمی‌کنید. برای همین است که من در یک بازه زمانی در حال کارهایی بودم که به شرکت صدمه می‌زد، همه سردرگم بودند اما عاقبت به شیوه عملی رسیدم که شروع به بازدهی کرد.

خلاصه‌ای از این شیوه عمل را شرح می‌دهید؟ 
این شیوه بر مبنای فسفه علم است و ما توانستیم آن را تبدیل به چارچوب عملی برای کارمان کنیم که بر پنج عنصر متکی است: چشم‌انداز، فضیلت و استعداد، فرایند دانش، تصمیم‌گیری، حقوق و انگیزه‌ها. هر یک از اینها مجموعه‌ای است از چندین قانون و مقررات و عناصر دیگر و کارهای تجربی. ما به این نتیجه رسیدیم که وقتی همه این عناصر به شیوه‌ای تقویت‌کننده همخوان و همراه می‌شوند می‌توانید واقعا عملکرد آن را ببینید.

مثالی از این نمونه از شیوه عمل دارید که نشان دهد چه فرق بنیادینی با عملکرد شرکت‌های عمومی دارد؟ 
تجربه افرادی که استخدام می‌کنم و شرکت‌هایی که می‌خرم این را نشان می‌دهد. اغلب شرکت‌ها اول بر اساس استعداد استخدام می‌کنند و بعد امیدوارند که ارزش‌های فرد با فرهنگ کار شرکت سازگار باشد. ما از ابتدا بر اساس ارزش‌هایمان استخدام می‌کنیم. ما 10 قانون اساسی داریم. بسیاری از شرکت‌ها مقررات خودشان را دارند اما به نظر می‌رسد که در بسیاری از این شرکت‌ها این قوانین در پستوها نگهداری می‌شوند. در حالی که این قوانین باید مثل پوستر به دیوارها چسبیده باشند. این مقررات هستند که ما را به عنوان یک شرکت تعریف می‌کنند و هدایت هرآنچه را که انجام می‌دهیم، از جمله کسانی را که استخدام می‌کنیم برعهده دارند. پس این یک نمونه است.
مثال دیگر تقسیم کار بر اساس مزیت نسبی است. منظورم این است که به جای اینکه تصور کنید، باید یک سری از قوانین را تعریف کنید و بعد بهترین فرد ممکن را برای هریک از این قوانین و بخش‌هایی که تعریف کرده‌اید انتخاب کنید. ما تلاش می‌کنیم نقش هر فرد را با توجه به قابلیت‌ها و اشتیاق‌هایش بهینه­سازی کنیم. مشخص است که این کار ساده‌ای نیست و به کار زیاد و مراقبت همراه با تمرکز نیاز دارد اما وقتی تمامی این کارها را به درستی انجام می‌دهیم و آدم‌های درست را در نقش‌های درستشان قرار می‌دهیم و چشم‌انداز درستی بر اساس ارزش‌های درست ترسیم می‌کنیم، واقعا به خلاقیت‌های نابی دست می‌یابیم.
پس انتخاب افراد درست یعنی که انتخاب تیم اولویت اول است.

بر این اساس می‌توانم این‌طور برداشت کنم؛ اینکه پس از 49 سال دوری از حوزه عمومی و رسانه‌ها، اینکه اکنون دارید بیشتر در جمع و با خبرنگاران صحبت می‌کنید به این دلیل است که در رقابت برای جذب استعدادها قرار دارید و حس می‌کنید که باید قصه‌های مثبتی از شما و شرکت منتشر شود وگرنه افراد به سمت کار برای صنایع کوک نمی‌آیند. 
نکته بسیار خوبی است و اصلا جای سوال ندارد. این دریافت شما واقعا معرکه است.

کمی هم در مورد خلاقیت صحبت کنیم. امروز صحبت اغلب از این است که سرعت خلاقیت به میزانی رسیده که تاکنون سابقه نداشته، بااین حال شما در سخنرانی‌هایتان این نگرانی را مطرح کرده‌اید که جامعه ما چگونه دارد خلاقیت و نوآوری را محدود و سرکوب می‌کند. 
درست است. البته این موضوع خوشبختانه در حوزه ما چندان نفوذ نکرده است. اما همان‌طور که همه می‌دانیم نیروهای بسیاری هستند که تلاش دارند در حوزه‌هایی مانند دارو و کشاورزی و… به این خلاقیت‌ها جهت خاصی دهند. این موضوع برای من ترسناک است چون فکر می‌کنم اگر نوآوری بدون نیاز به کسب دستور و کاملا رها می‌داشتیم، میزان رشد این کشور می‌توانست باورنکردنی باشد. مردم با خودشان فکر می‌کنند که خب همه‌چیز به خاطر پول است، اگر فقط برای پول بود می‌توانستیم به زمان پیش از اتومبیل و هواپیما برگردیم. آن موقع می‌توانستیم اسب‌ها و درشکه‌های بیشتری داشته باشیم. بله این چیزها زندگی آدم را کمی راحت‌تر کرده است اما آنچه واقعا سبب بهتر شدن همه‌چیز شده خلاقیت است، خلاقیتی که سبب تولید هواپیما و اتومبیل شد. اگر آن زمان هم قوانین محتاطانه‌ای تا این حد می‌داشتیم معلوم نبود که برای تولید محصولات خطرناک و ناامنی مثل اتومبیل و هواپیما باید چقدر زمان و پول صرف می‌کردیم.
این همان چیزی است که نگرانش هستم اما شرکت ما بر اساس خلاقیت پایه‌ریزی شده است و دوست دارم این‌طور فکر کنم که یکی از بزرگ‌ترین خلاقیت‌های شرکت ما شکل‌گیری فلسفه مدیریتمان بوده است که ممکن است برخی از افرادمان هم با آن موافق نباشند که این هم خوب است. آنچه ما تلاش داریم تا مدل شرکتمان را در حولش شکل بدهیم، همان چیزی است که یک فیلسوف علم به نام مایکل پولانی آن را «جمهوری علم» نامیده است، جایی که تمامی افرادی که بر روی یک مسئله کار می‌کنند دانسته‌هایشان را به اشتراک می‌گذارند. تلاش می‌کنید که بهترین ایده و بهترین تکنولوژی را از تمامی جهان جمع کنید، با هم ادغامشان کنید و وارد چالش شوید. هیچ‌کس بهترین جواب ممکن را ندارد، در هر مرحله باید بجنگید و برای چنین چالشی ما یک سری مکانیسم داریم که اولین آن افرادی است که استخدام می‌کنیم. ما تلاش می­کنیم افراد با ذهن باز را استخدام کنیم، کسانی که به دنبال چالش هستند و فروتنی دارند. هیچ‌کدام از آنها تمامی جواب‌ها را نمی‌دانند، هیچ‌کدام از ما هرقدر هم باهوش و مطلع باشیم تمام جواب‌ها را نداریم. در شرکت یک هیئت اکتشافیه داریم. ماهی یک‌بار جلسه می‌گذاریم و همه با مشکلات و راهکارهایشان در آن شرکت می‌کنند و هم را به چالش می‌کشیم. در آخرین جلسه‌ای که داشتم شش بار به من و ایده‌هایم حمله کردند، نه اینکه بگویند: «وای به نظرم این فکر اشتباه است». واقعا حمله.

کارمندانتان این کار را می‌کنند و اخراجشان نمی‌کنید؟ 
شوخی می‌کنید؟ من عاشق این کارم. کسانی هستد که از انتقاد بدشان می‌آید چون ممکن است به غرورشان بربخورد، خب بگذارید کار اشتباه را انجام دهند و بعد از اینکه ایده غلطشان در کار شکست خورد و حرفه‌شان با خاک یکسان شد حال غرورشان را بپرسیم. این آدم‌ها من را از فجایعی که بعدا پیش می‌آید محافظت می‌کند و من عاشق همینم.

اخبار مرتبط

بیشترین بازدید